در مقابل بعضی از مطالعات دیگر هیچ تفاوتی بین محیط های سایه دار و بدون سایه را نشان نمی دهد. و پیشنهاد شده است که عوامل دیگری غیر از نور در رشد جلبک های کف زی دخالت دارند. در رودخانه های ساحلی British Columbia با بریدن کامل درختان جنگل و نفوذ نور بیشتر به درون رودخانه تولیدات اولیه در حاشیه افزایش پیدا کرد. (stockner and shortreed 1978 ( شواهدی که نشان دهد نور از عوامل محدودکننده رشد جلبک های کف زی است زمانی است که آب توسط مقدار زیادی مواد غذایی غنی شده یا میزان سطح نور توسط عوامل دیگر کاهش می یابد. در رودخانه های مناطق گرمسیری کوئینزلند و استرالیا هیچ تفاوتی بین میزان کلروفیل در سه حالت متفاوت سایه مشاهده نشد. اما اضافه کردن نیتروژن موجب ، افزایش کلروفیل می شود. پیشنهاد شد که مواد مغذی و تا حدی نور پری فیتون را محدود می کند.
علف خواران قوی نیز ممکن است از عوامل محدودکننده جلبک های کف زی به شمار آیند ، زمانیکه نور افزایش پیدا کند و پاسخی برای کاهش میزان جلبک ها باشد. وقتی که steinman در سال ۱۹۹۲ در رودخانه های به شدت سایه دار میزان تابش نور را با بهره گرفتن از لامپ های هالیدی افزایش داد ، میزان کربن تثبیت شده به طور قابل توجهی در پری فیتون افزایش پیدا کرد و سرعت تولیدات اولیه نیز افزایش پیدا کرد گرچه افزایش وزن زنده پری فیتون فقط زمانی مشاهده می شد که جمعیت حلزونها به مقدار زیادی کاهش پیدا می کرد. حداقل در این سیستم علف خوارهای شدید مانع تأثیر مثبت نور بر روی تولید مقدار بیشتری ماده زنده بر روی پری فیتون توسط اتوتروف ها بود تجزیه و تحلیل اثرات نور و چرا روی جلبک های کف زی در سال ۲۰۰۵ توسط Hillebrand نشان داد که کاهش چرا یا افزایش نور موجب افزایش وزن زنده جلبک ها می شود ، و به طور کلی اثر مثبت نور در فقدان چرا مشاهده شده است .
مطالعه اثرات منفی اشعه ماوراء بنفش نیز بر رشد جلبک های کف زی به موارد بالا اضافه شده است Hill و همکاران در سال ۱۹۹۷ با قراردادن صفحه های کدری بر روی بخشی از رودخانه Tennessee که موجب جذب اشعه ماوراء بنفش می شد ، هیچ تغییر قابل توجهی بر روی وزن زنده پری فیتون و فتوسنتز مشاهده نکردند. در یک آزمایش ، در محیط آزمایشگاه که میزان تابش اشعه ماوراء بنفش از صفر تا چهار برابر محیط افزایش پیدا می کرد ، مشخص شد که میزان فتوسنتز در رنگدانه های فتوسنتزی با افزایش اشعه ماوراء بنفش کاهش می یابند (McNamara and Hill2000) . میانگین اندازه سلول های دیاتومه ها در تابش بالای اشعه ماوراء بنفش کاهش می یابد اما میزان نیتروژن و فسفر سلول تغییری پیدا نمی کند ، و این نشان می دهد که تابش اشعه ماوراء بنفش هیچ تأثیری بر روی کیفیت پری فیتون ندارد. نتیجه PAR و دستگاه UV در طی ۹۲ روز در رودخانه coastal متفاوت با تاج پوشش گیاهی بود.
( (kelly et al با رسیدن به تاج پوششی کامل هیچ پاسخی به کاهش UV نشان داده نشد و میزان توده زنده بی مهرگان بیشتر از توده زنده جلبک ها بود. در سایت های دیگر که میزان تاج پوشش کم بود توده زنده جلبکی فقط در جواب به UV-A بالا ، کاهش پیدا کرد ، در حالیکه توده زنده بی مهرگان نسبت به هر دو اشعه UV-A و UV- B کاهش پیدا کرد ، این اثر منفی تابش U بر توده زنده بی مهرگان که شامل چرا کننده ها هستند ، شبیه به نتایجی است که میزان جلبک ها افزایش پیدا می کرد ، زمانی که تاج پوشش سایت کاهش پیدا می کرد. در آزمایش پاسخ گونه های خاص دیاتومه نسبت به تابش اشعه UV مورد بررسی قرار گرفت Hodoki and ohbayashi ) ) مشخص شد گونه هایی که با نور کم سازگاری دارند رشدشان بیشتر مهار می شود نسبت به گونه هایی که با نور زیاد سازگاری دارند. به علاوه در جلبک هایی که به صورت متراکم رشد می کنند میزان مقاومت بیشتری ثبت شده است.
۱-۱۱-۲- مواد مغذی
مواد غیر آلی محلول فسفر و نیتروژن ، نیترات و آمونیاک و سیلیس موادغذایی اساسی برای جلبک ها هستند هر چند که ترکیبات شیمیایی دیگر تحت شرایط خاص می توانند رشد جلبک ها را محدود کنند. رشد جلبک های کف زی در درجه اول تحت تأثیر ماده غذایی نیتروژن و فسفر قرار می گیرد. سیلیس هم می تواند به عنوان یکی از عوامل محدودکننده باشد. زیرا صدف آهکی دیاتومه ها از ترکیبات سیلیسی ساخته شده است و دیاتومه ها بخش عمده ای از پری فیتونها را در رودخانه های سایه دار تشکیل می دهند. گرچه نشان داده شده است که پویایی جمعیت دیاتومه ها در دریاچه ها بستگی به میزان غلظت سیلیس دارد ( Wetzel 2001). سیلیس در رودخانه تقریباً به اندازه کافی وجود دارد . بنابراین کمتر به عنوان محدودکننده رشد دیاتومه ها محسوب می شود. با این حال در بعضی از مطالعات سیلیس را به عنوان یک عامل محدودکننده در آب ارزیابی کرده اند ( Brochardt 1991).
مطالعات غنی سازی توسط موادغذایی شواهد کافی را ارائه می دهد برای اینکه مواد غذایی می تواند جزء عوامل محدودکننده رشد طبیعی جلبک های کف زی باشد . مطالعات انجام شده بر روی پویایی پری فیتون در یک رودخانه کوچک واقع در جنگل های بارانی معتدل سواحل غرب ونکور نشان می دهد که فسفر یک عامل محدودکننده قوی است (stockner and shortreed 1979). غنی سازی محیط با نیتروژن تأثیر کمی بر میزان پری فیتون دارد .اما میزان پری فیتون حدود یک برابر اقزایش پیدا می کند . زمانی که محیط را به تنهایی با فسفر غنی سازی می کنیم و حتی میزان آن بیشتر از موقعی است که محیط را با هر دو ماده مغذی نیتروژن و فسفر غنی سازی می کنیم . رشته های جلبک های سبز به طور چشم گیری به غنی سازی فسفر پاسخ می دهند. سیانوباکتریها قادر به جذب نیتروژن هوا هستند. بنابراین در هنگام کاهش نیتروژن دارای یک مزیت رقابتی هستند و کمبود نیتروژن آب رشد آنها را تحت تأثیرقرار نمی دهند. هم چنین فرکانس دیاتومه های Acbnantbes minutissimaکاهش یافت زمانی که تنها نیترات در محیط وجود داشت و در سنگلاب های دیگر میزان آن افزایش یافت و این بدان معنی است که تغییرات نسبت نیتروژن به فسفر گونه های خاصی را تحت تأثیر قرار می دهد.
پس از آنکه حوضه آبریز وارد سیستم رودخانه می شود تبدیل به یک آزمایشگاه کوچک می شود که می توان اثر مستقیم نور بر افزایش پری فیتون را مورد بررسی قرار داد. و به نظر می رسد که مقدار کم فسفر یک فاکتور محدودکننده اولیه در محیط است.
۱۶ سال در تابستانها اضافه کردن P به رودخانه Kvparuk در شمال آلاسکا ( slavik et al 2004 ) منجر به تغییر در ترکیب جامعه تولید کنندگی شد و بریوفیت ها جایگزین دیاتومه های epiLithic شدند و به عنوان تولیدکنندگان اولیه غالب گشتند. پاسخ مثبت به حاصل خیزی افزایش باروری زمانی مشاهده شد که سطوح تغذیه ای افزایش پیدا کرد و جلبک های epiLithic و تراکم حشرات و نرخ رشد ماهی ها افزایش پیدا کرد. غنی سازی مواد غذایی با دو ماده نیتروژن و فسفر در رودخانه های جنگلی گرجستان به مدت دو سال در ترکیب جلبکی کف آب و یا پری فیتون آن مؤثر بوده است و میزان توده زنده نشان می دهد که سایه می تواند موجب سرکوب پاسخ به مواد مغذی شود(Greenwood and (Rosemond2005
در رودخانه های جنگل های مدیترانه ای با نور نسبتاً کم افزایش مواد غذایی موجب افزایش مقدار کلروفیل و چگـالی جلبکی شده امـا هیچ تغییری در ترکــیب جامعه تولیـدکنندگان اولیه مشاهـده نشد.
( Sabater et al. 2005)با بهره گرفتن از پخش کردن لایه های مواد غذایی شواهدی اضافی بر محدودیت های مواد غذایی روی جلبک های کف زی بدست آمده است. در این روش ظروف گلی را پر از محلول آگار با مواد غذایی مخلوط کرده و آنرا با درپوش پلاستیکی پتری دیش می پوشانند Fairchild and) (Lowg 1984 ، مواد غذایی را از صافی عبور می دهند. هر چند میزان ارزیابی تا حدی به ضخامت و قوام دیواره های خاک رس بستگی دارد.
(Bowers and Pringle 1984)از شن و ماسه سترون شده استفاده کردند و آن را با مواد غذایی کف رودخانه و آگار تثبیت کردند. مطالعات در یک رودخانه فقیر از نظر مواد غذایی در شمال می شی گان نشان داد که فسفر از عوامل محدودکننده پری فیتون است و اضافه کردن آن به لایه های آب و نفوذ آن در لایه های آب موجب فراوانی پری فیتون می گردد . ( Pringle and Bowers 1984)
نشان داده شده است که نیتروژن نیز در برخی موارد یکی از عوامل اولیه محدودکننده جلبک های کف زی است. به رودخانه های گرمسیری واقع در تپه های ونزوئلا در فصل خشک نیترات اضافه شده که منجر به افــزایش قابــل توجــه توده زنــده جلبــک هـا شــد با تــوجه به اینکـه فسفر اضــافـه نشـده بـود. ( Flecker et al.2002)
علاوه بر آن جذب نیتروژن به صورت نیترات و آمونیوم به طور معناداری نسبت به فسفر به صورت فسفات بیشتر است. فراوانی ماهی های چراکننده در این سیستم زیاد است و دستکاری همزمان ماهی ها و مواد غذایی نشان داد که اثر مصرف کنندگان قوی تر از مواد غذایی جلبک های کف زی است. به طور قابل توجه نیتروژن اضافه شده به آب در جایی که ماهی ها وجود داشتند تولید یک پاسخ بیشتر می کرد و میزان N بیشتر افزلیش پیدا می کرد. پیشنهاد شد که ماهی ها دارای اثر دو جانبه ای هستند یعنی به عنوان مصرف کننده جلبک عمل می کنند و از طرف دیگر موجب بازیافت دوباره نیتروژن می شوند.
در رودخانه های بیابانی واقع در آریزونا اثر محدودکننده نیتروژن بر روی پریفیتون اثبات شده است. با اضافه کردن نیترات به آگار در داخل بشقاب های گل رس و قرار دادن آن در کف رودخانه Peterson) and Grimm 1992) در بسترهای غیر غنی شده دیاتومه های تثبیت کننده N غالب هسنتد در حالیکه در بسترهای غنی شده انواع مختلف از دیاتومه ها غیر تثبیت کننده N وجود دارند با تعامل در انتقال به سیانوبا کتریهای تثبیت کننده N قبل از فراوانی و جانشینی جلبک ها. در رودخانه های نیمه گرمسیری کوئینزلند، استرالیا در بسترهای غنی شده با نیتروژن کلروفیل نسبت به گروه شاهد و غنی شده با فسفر افزایش پیدا کرده است. اینکه آیا نیتروژن با فسفر محدودکننده رشد سلول های جلبکی است بستگی به نسبت آنها در محیط دارد. براساس این یافته ها نسبت P/N/C برای فیتوپلانکتونهای دریایی و سلول های جلبکی برابر است با مقدار زیر است (Redfield1985)1:16:106 و به طور کلی P زمانی در محیط زیست عامل محدودکننده است که نسبت نیتروژن به فسفر برابر ۱۶ به ۱ باشد این کار را باید با احتیاط انجام داد.
شواهد اخیر نشان می دهد که نسبت رد فیلد برای گونه های فیتوپلاکتونی در اقیانوس ها است و نسبت N/P در گونه های فردی به طور گسترده ای متفاوت است (klausmeier etal 2004 ). به دلایلی استفاده از نسبت های مواد مغذی به عنوان شاخص محدودیت N یا P باید با احتیاط صورت گیرد. ( Dodds2003) غلظت داخل سلول ها در زمان ارزیابی باید در نظر گرفته شود. هم چنین محدودیت های مواد غذایی چون محتوای غذایی سلول های مختلف ممکن است با هم فرق کند و هم چنین میان سلول های مختلف از نظر جذب مواد غذایی تفاوت وجود دارد.( Dodds and welch2000) به علاوه ممکن است غلظت آب رودخانه منعکس کننده میزان عرضه و جایگزینی N و P نباشد. با این حال تفسیرهای محتاطانه نسبت N/P بینشی به ما می دهد که به احتمال زیاد ماده مغذی عامل محدودکننده است.
بسیاری از رودهای ایالت شرقی آمریکا نسبت بالایی از N/P را نشان می دهد که حدود ۷۰:۱ است. که p محدودیت شایع در این رودخانه ها است. سطح نیترات ونسبت N/P در بعضی از نواحی کوهستانی کم است. به خصوص در شمال غربی اقیانوس آرام و در رودخانه های کویری جنوب غربی ایالت متحده که در آن محدودیت ها N گزارش شده است. ( Tank and Dodds 2003 , Fisher et al1982) در برخی از موارد نسبت N/P پیش بینی های ضعیفی در مورد محدودیت یک موادغذایی می دهد. اگر N/Pکوچکتر از ۱۰باشد در ریزابه های در یاچه superior ثابت شده است که N محدودکننده است .
وقتی که stelzer و Lamberti(2002) نسبت های N/P را دست کاری کردند (۶۵:۱،۱۷:۱،۴:۱) و غلظت کل موادغذایی با کم وزیاد کردن تغییر دادند .یک آزمایش فاکتوریل در قنات های رودخانه در مورد پاسخ کلروفیل و حجم زنده در پاسخ به اضافه کردن N انجام دادند چون در محل منبع آب نسبت N/P بالا بود نتیجه غیرمنتظر بود.
مطالعات میدانی مدارکی را در مورد تغییر N و P ارائه می دهد. وقتی که Tank و Dodds(2003) برای مقایسه توسعه جلبکی، ظروفی را که دارای کاغذهای فیلتری بودند با آگار و موادغذایی در ده رودخانه سراسر آمریکا قرار دادند، نتایج متفاوتی را بدست آوردند. شواهدی وجود داشت که نشان می داد N به تنهایی محدودکننده است و N با P به عنوان یک محدودکننده ثانویه است و در واقع به غنی سازی N پاسخ مثبت داده شد اما به P به تنهایی مشاهده نشد هر چند همه ی رودها سطوح غذایی کمی داشتند.
به نظر می رسد تنها در نیمی ازآنها عامل محدودکننده ماده غذایی باشد و احتمالاً در دیگر موارد عواملی دیگری مثل نور و چرا عامل محدودکننده بودند Dodds .و welch(2000)حدود ۱۵۸ مطالعه برای ارزیابی محدودیت غذایی روی پری فیتون انجام دادند که نتایج آن به صورت زیر است.۱۳درصد به N و ۱۸ درصد به P و ۴۴ به هر دو تحریک نشان دادند و ۲۶درصد به مواد مغذی شده واکنش نشان ندادند. مشابه به همین آزمایش اما به صورت مستقلی در سال۲۰۰۱ توسط Francoeur در ۲۳۷ مورد در ایالت متحده ، استرالیا، نیوزلند و هند انجام شد و نتیجه بدین صورت بودکه محدودیت به وسیله نیتروژن ۱۷ درصد ، محدودیت با فسفر ۱۹درصد و۲۳ درصد Climitation بوده است. در تعداد کمی مطالعات دیگر مهار توسط N و P گزارش شده است و در ۴۳ درصد مطالعات دیگر دو ماده غذایی نه اثر تحریک و نه اثر مهارکنندگی داشتند.
در سیستم هایی که غلظت ازت و فسفر در آنها پایین است اضافه کردن هر دوی آنها به محیط ممکن است در جذب آنها تداخل ایجاد کند، و یکی از آنها سریع تر جذب شود، و یک محدودیت ثانویه ایجاد کند که در استنباط نتیجه باید در نظر گرفته شود (wold andHershey) .
با انجام مطالعات بیشتر و کامل کردن آنها، ممکن است قادر به تعمیم الگوهای جغرافیایی، زمانی و محدودیت غذایی باشیم. اغلب مطالعات انجام شده در مناطق معتدل بخصوص در شمال آمریکا بوده است و مناطق دیگر بخصوص مناطق گرمسیری و عــرض های جغرافیایی بالاتر کمتر شناخته شده اســت.(Borchard 1996).
۱-۱۱-۳- جریان
جریان رودخانه اثری مخالف با پیدایش جلبک های کف زی دارد .بهترین توضیح استرس کمکی جواب دادن به هر دو اثرات مضر و مفید جریان آب است ( Bigg et al 1998) . جریان آب به طور مداوم موجب وارد شدن گازها و موادغذایی درون آب می شود و هم چنین برای بالابردن جذب موادغذایی برای رشد جلبک ها مفید است. گرچه جریان آب موجب کنده شدن جلبک های کف زی می شود و باعث می شود که جلبک ها به مرور زمان و آهسته خرد شده ریزش پیدا کنند و جریان سریع آب به صورت آشوب و اختشاش موجب پاک شدن بستر از جلبک ها می شود.
فرم رشد معماری جلبک ها کف زی به طور همزمان تحت تأثیر پاسخ به این دو عامل است. فرم های چسبنده که به صورت رشته ای هستند کمتر در معرض آسیب و خرد شدن هستند .ایجاد و انتشار رشته های بیشتر به خاطر تأمین مواد غذایی مورد نیاز است .بنابراین این جلبک های رشته ای بیشترین بهره را از سرعت آب می برند. از طرف دیگر فرم های رشته ای با سرعت بیشتری انتشار پیدا می کنند و بیشتر در معرض آسیب خرد شدن هستند.
بعضی از گونه های قسمت های خاصی از جریان آب را اشغال می کنند. در جایی که سرعت آب زیاد است معمولا جلبک های تک سلولی کوچک وجود دارند، دیاتومه ها نیز در طول به هم متصل شده و به بستر چسبنده اند (Stevenson 1996). در رودخانه British کلمبیا گیاه Acbnantbes minutissima به فراوانی در همه جا دیده می شد به غیر از قسمت های کم عمق رودخانه (riffle) که در این قسمت Hannaea arcos گونه غالب بود (stockner and shortreed 1976) .
Keithan و Lowe درسال ۱۹۸۵ دو گونه وابسته به هم را که مخصوص رودخانه های کوچک در رود Tennessee بود را پیدا کردند و در توضیح فرم رشد آنها اشاره کردند که نحوه رشد آنها با سرعت جریان آب رابطه مستقیم دارد. در قسمتی از آب که جریان آن کند است دیاتومه ها به صورت کپه ای دیده می شوند که سهم بزرگی در برپا کردن شکل و موقعیت رشد دارند و هم چنین در این قسمت از جریان آب جلبک هایی که فرم کلنی رشد می کنند فراون هستند. گونه های شبیه به اینها در قسمت هایی که جریان آب سریع تر است نیز دیده می شود اما به شکل خوابیده روی بستر هستند. در بالاترین سرعت های آب دیاتومه ها به صورت خوابیده روی بستر هستند و در بسیاری از شکاف ها و درزها این گونه ها را می بینیم. در جمعیتی از دیاتومه ها که گونه Cymbella kappi و Gomboneis berculeana غالب هستند و در مقابل جریانهای تند آب به وسیله ماده موسیلاژی دور هم جمع شده و تجمع پیدا می کنند. این روش پاسخی ست برای کاهش اختشاشات که توسط جلبک ها صورت می گیرد و مشخص شده است این دیاتومه ها دارای توانایی بیشتر در برابر پاره شدن بوسیله جریان آب هستند ( Biggs and Hickey 1994) .
سرعت جریان آب می تواند در نحوه آرایش سلول های جلبکی موثر باشد، بنابراین در روند کولونیزاسیون تأثیر دارد. توسعه جلبک ها در آب های سریع آهسته تر صورت می گیرد. ظاهراً به این دلیل است که سلول های جلبکی کمتر قادر به استقرار هستند، اما انباشت توده زنده در سرعت های کم (زیر متوسط) بیشترصورت می گیرد با توجه به اینکه سرعت آب در جذب مواد غذایی تأثیر دارد (DeNicola and Mclntire1990) (Poff et al 1990). گونه های کوچکتر در تشکیل کلنی در قسمت هایی که جریان آب بیشتر است موفق تر هستند در حالیکه در قسمت هایی که جریان آب کندتر بود هم گونه های کوچک و هم گونه های بزرگ حضور داشتند (stevenson1996). نرخ برون کوچکی (stevenson1996) و نرخ مهاجرت(stevenson and Peterson) دیاتومه ها در جمعیت سرعت آب تغییر پیدا می کنند. نوسازی مکرر موادغذایی به همراه اختشاش و مخلوط که موجب انتشار موادغذایی می شود. آب روالی را ایجاد می کند که موجب تحریک رشد، تنفس و تولید مثل جلبک ها می شود Stevenson ) ؛ Borchardt ) .
در جریان های بالاتر کولونیزاسیون اولیه کند صورت می گیرد ولی در نهایت توده زنده از کانال های کند بیرون زده و زیاد می شود. محتوای کلروفیل a بالاتر می رود و توده وزن زنده بیشتر صادر می گردد و بیرون می رود. رشته های کلروفیت وکریزوفیت در جریان کند آب زیاد می شوند در حالی که دیاتومه ها بخصوص senedra در زیر سرعت های بالا غالب هستند Stevenson .در سال ۱۹۹۲تحریک رشد دیاتومه ها را پس از ۲۴ ساعت طوفان در بستر سنگی رودخانه را به افزایش مواغذایی نسبت داد که طوفان باعث جریان بیشتر مواد غذایی در بستر شده یا باعث می شود که مقدار بیشتری موادغذایی به حوزه آب خیز وارد شود. دیاتومه ها به صورت تجمی بر روی سطح شیشه ای رشد می کنند و رشته های جلبکی در روی صخره سنگ ها رشد می کنند .وقتی که سرعت جریان آب زیاد می شود جزء به جزء شدن ایزوتوپ های ثابت C و N بیشتر می شود که احتمالاً به خاطر برخورد امواج آب به لایه ضخیم مرزی و کناری است که موجب انتشار موادغذایی می شود. میزان آبدهی زیاد اثر بسیار منفی بر روی جمعیت جلبک های آب های روان دارد و پاکسازی سلول ها از سطح می تواند ناشی از سرعت جریان آب باشد که موجب واژگونــی بستر می شــود. (Robinson and Rushforth1987) و فرســایش ناشــی از غلطیــدن اســت
( Power and stewarti) و یا شاید به وسیله رسوبات به حالت معلق درآمده باشد. در رودهای سواحل غرب ونکور زمستانها بسیار بارانی است و فصل رشد محدود می شود به آخرین سیل در بهار و اولین سیل در پاییز. جمعیت پری فیتون نسبت معکوس مشخصی را با جریان آب نشان داد (stockner and Tett ۱۹۸۳) Shortreed . و همکاران درسال ۱۹۷۸ نتایج مشابهی را در مطالعه روی رودخانه Mechums در ویرجینا بدست آورند. در طی این مطالعه که از ۱۵ ماه می تا ۳۰ ژانویه طول کشید ۱۱ سیل آزاد با دوره ۷ روزه یا بیشتر اتفاق افتاد. متوسط دوره جریان پایدار آب ۱۵ روزه و بیشترین آن ۳۳ روز بود. میانگین تراکم کلروفیل a در طول جریان کم افزایش و پس از طوفان کاهش ناگهانی پیدا کرد و این نشان می دهد که شانس رخدادهای بارندگی عامل اصلی در کنترل جمعیت های جلبکی است. اثرات باردهی زیاد بر روی جلبک های کف زی بستگی به شیوه رشد آنها به مدت زمان گیرکردن آنها به هم، و بستر دارد. بنابراین جوامع فشرده و متراکم توده زنده آنها در هنگام افزایش جریان آب و در دوره های بین سیل ها افزایش پیدا می کند. مانند دیاتومه ها و سیانوباکتریها که به وسیله ماده موسیلاژی به همدیگر متصل می شوند. در حالیکه جوامع دیاتومه ای که دارای رشته های کوتاه هستند ارتباط تک نمایی با جریان دارند و جمعیت های غالب جلبک های بستر دارای رشته های بلند پاسخ منفی به افزایش جریان آب نشان دادند ( Biggs et a1996l) جلبک های کف زی با توجه به فرم رشدشان تحت تأثیر جریان آب قرار می گیرند Dodds .و Biggs در سال ۲۰۰۲ دریافتند که ضعیف شدن تراکم تجمع دیاتومه ها در جریان آب بیشتر از رشته های جلبک های سبز و قرمز است.
طراحی آزمایشات و بررسی صحرایی از جوامع پری فیتون در نیوزلند نتایج قابل قبولی را در تائید مطالب بالا و عمومیت آن ارائه می دهد. زیست توده تجمعی دیاتومه ها و سیانوباکتریها که بوسیله ماده موسیلاژی به همدیگر متصل شده اند با افزایش سرعت جریان آب، زیاد می شود. همانطور که انتظار می رود به خاطر این است که در سرعت بالای جریان آب دسترسی به مواد مغذی بیشتر است.
پاسخ دیاتومه های کوتاه رشته تک نمایی است به نظر می رسد که با ایجاد حالت حصیری و فرش مانند مقدار موادغذایی بیشتری را از جریان آب دریافت می کنند. نسبت به زمانیکه سرعت جریان بالاست و به همین خاطر توده زنده کاهش می یابد بدیهی است که دیاتومه های short - stalk مقاومت بالاتری در برابر لایه روبی و دفع سلول ها دارند. همچنانکه انتظار می رود زیست توده جلبک های نیز با افزایش سرعت آب کاهش پیدا می کند و به دلیل فرم رشدشان و دارای مقاومت بالایی در برابر جریان متوسط آب هستند. لایه ها پری فیتون ضخیمی که در پایین ترین لایه وجود دارد به علت پیری به طور خاص آسیب پذیر است و ضعیف شدن اتصال آن با بستر باعث می شود که به مرور خرد شده و ریزش پیدا کند. سایه، تجمع نیروهای متابولیسمی، کاهش مبادلات گازی و غذایی همه می توانند شرکت داشته باشند در ناتوانی پایین ترین لایه برای پشتیبانی کردن از فشار وزن .در نهرهای آزمایشگاهی با میزان آبدهی ثابت توده زنده پری فیتون به طور معمولی به سرعت افزایش پیدا می کند. سپس در یک فاصله زمان ۳ تا ۶ هفته به سرعت از بین می رود (Stockner and Shortreed, Triska et) .
حوادث طوفان علاوه براینکه موجب افزایش رسوب و دفع جلبک های کف زی می شود می تواند موجب تغییر و جابجایی موادی شود که به بستر چسبیده اند و این مسیر گردش به میزان سطح اشغال شده و تحمل بستر در برابر جریان بیشتر آب در آن محل بستگی دارد. در رودخانه های کوهستانی Montana جایی که در فصل زمستان یخ های کف دریا و در بهار سیلاب های عامل اصلی صاف شدن آب هستند خزه ها درصد بیشتری از سنگ های تقریباً بزرگتر از ۴۰۰سانتی متر مربع را پوشانده اند. واضح است که سنگ های کوچکتر از این اندازه برای تجمع وگرفتن خزه ها روی آنها پایدار نیستند (McAuliffe1983). در رودخانه های جنگلی Tennessee نیز فراوانی پری فیتون در روی لایه های پایدار بیشتر بود . (Boston1993) به دنبال جاری شدن سیل در رودخانه های زلاند نو که همراه با دریافت رسوبات زیاد و وجود لایه های متحرک بود فراوانی جلبک های کف زی کاهش پیدا کرد. اما سیلاب روی بسترهایی که تقویت شده بودند هیچ تأثیری نداشت.( Biggs and smith2002) در رودخانه هایی که اختشاش مکرر را تجربه کرده غنای جلبکی با زمان بعد از اختشاش همبستگی ندارد. بین تعداد لایه های متحرک حاصل از سیل در رودخانه هایی که سیل در آنها کمتر رخ می دهد یک ارتباط مستقیم مشاهده می شود Biggs .و smith در سال۲۰۰۲ پیشنهاد کردند که بازسازی اولیه جلبک ها به سرعت (پس از یک هفته) صورت می گیرد و گونه هایی با مقاومت بالا در برابر آشوب، مهاجر پذیر و با سرعت تکثیر بالا را بوجود می آورند. پس از آن گونه هایی بوجود می آیند که مقاومت کمتری نسبت به آشوب دارند هم چنین نرخ تولید مثل و مهاجرت آن پایین است. مدت زمان مرحله دوم در میان رودخانه های مختلف متفاوت است (یک یا چند ماه). زیرا بستگی به میزان استعداد و توانایی منابع دارد که در رودخانه های مختلف متفاوت است.
۱-۱۱-۴- بستر :
بستر یک محیط زنده یا غیر زنده برای رشد جلبک ها مهیا می کند که دارای شرایط شیمیایی و فیزیکی خاص خود می باشد. شرایط بستر با شرایط آب اطراف آن متفاوت است (Borkholder 1996 ) .
ساختار فیزیکی و ثبات بستر کولو نیزاسیون جلبک ها را تحت تأثیر قرار می دهد. جلبک هایی که به صورت توده های بزرگ تشک مانند رشد می کنند معمولا در روی سنگ های بزرگتر قرار دارند در حالی کــه جلبــک هــای کــوچــک و متحــرک در روی رســوبــات و ذرات کــوچکـتر رشــد مــی کنند.
(Burkholder 1996) . در رودخانه های شرق Oncario و غرب Ovebec Canada بسترهایی که دارای دیاتومه ها و سیانوباکتریها به صورت غالب هستند وجود دارند و باعث تصفیه آب می شوند. در حالیکه دیاتومه هایی که روی خاک کشیده شده اند و جلبک های رشته ای در قسمت های بزرگتر بستر هستند . (cattaneo et al1999 )
شرایط میکروبی بستر روی کولو نیزاسیون جلبک ها تأثیر دارد. وقتی که یک لایه زیستی یا فراوانی میکروب ها افزایش پیدا می کند نتیجه آن کولو نیزاسیون جلبک هاست (Hodki2005) Peterson .و stevenson نشان دادند که خالی کردن بستر از لایه های زمینی و جلبکی موجب افزایش دیاتومه ها می شود .البته این حالت فقط در قسمت هایی که جریان آب تند بود مشاهده شد. در قسمت هایی که جریان آب کند بود حالت عکس مشاهده شد Steinman . و (۱۹۹۰) Parker پیشنهاد دادند که شرایط بستری اثر کوتاه مدت بر روی جلبک های کف زی دارد و به احتمال زیاد تکرار اختشاشات با شدت بالا در رودخانه ها تأثیر بیشتری دارد. موادغذایی و دیگر ویژگی های شیمیایی محیط زیستی ممکن است همزمان با شرایط بستر تغییر پیدا کند بخصوص برای جمعیت Epipelic و epiphytic اما شاید برای گونه epilithic شرایط مناسب به ویژگی های شیمیایی سنگ های بستر بستگی دارد (Burkholder1996) .
۱-۱۱-۵- دما :
اثر دما بر نرخ رشد جلبک های کف زی و تولید میزان توده زنده متفاوت است. زیرا گونه های مختلف پاسخ های متفاوتی را به حرارت از خود بروز می دهند و هم چنین می تواند ترکیبات مجموعه را تغییر دهد. تقسیم بندی اصلی جلبک میل به غالب بودن آنها را در محدود دماهای متفاوت را نشان می دهد. دیاتومه ها در دمای ۵ درجه سانتی گراد تا ۲۰ درجه سانتی گراد، جلبک های سبز و جلبک های قهوه ای زرد بین ۱۵ درجه سانتی گراد تا ۲۰ درجه سانتی گراد و سیانوباکتریهایی بالای۳۰ درجه سانتی گراد گرچه این یک الگوی جهانی نیست.( DeNicola1996 ) در رودخانه های معتدل تغییرات فصلی در ترکیب مجموعه جلبکی اعماق آب ها دیده می شود، و درجه حرارت گرم تابستان باعث افزایش جلبک های سبز و سیانوباکتریها در این فصل می شود .با جمع آوری اطلاعاتی در مورد تولیدات اولیه در رودخانه ها و اقیانوس ها Morin و همکاران در سال ۱۹۹۲ مدل هایی را طراحی کردند که به کمک آن می توان پیش بینی هایی را در مورد کلروفیل a و درجه حرارت آب انجام داد.گرچه میزان تولیدات در رودخانه ها نسبت به پری فیتون دریایی و پری فیتون اقیانوسی کمتر بود که احتمالاً به دلیل کاهش انتشار جریان موادغذایی به توده جلبکی است .تولید در رودخانه ها نسبت به دریاچه ها و اقیانوس ها به شدت وابسته بود .
۱-۱۱-۶- چرا :
مطالعات بسیار زیادی که در اکوسیستم های رودخانه ای صورت گرفته است شواهدی را بر تأثیر قوی چرا بر جلبک های کف زی را ارائه می دهندFeminella1995) Hawkins and ) .چرا موجب کاهش توده زنده جلبکی شده و ترکیب جامعه جلبکی را تحت تأثیر قرار داده و به صورت انتخابی موجب حذف گونه های خاصی شده و بر نحوه رشد جلبک ها تأثیر گذار است .( Roscmond et al 2000 ) هم چنین بر محتوا و تنوع غذایی تأثیرگذار است ( Hillebrand et al 2000).و (poffand ward1995) کاهش و تنظیم توده جلبکی بوسیله چرای بی مهرگان و ماهی گزارش شده است،که اغلب با تعامل آشکار بین چرا و موادغذایی بوده است. ( Hillberate 2002 )
براساس تحقیقات حاصل از ۹۱ آزمایش که حضور گیاهخواران و موادغذایی را مورد بررسی قرار داد Hillebranceدریافت که هر دو اثر قوی دارند و اثر گیاهخواران از موادغذایی بیشتر است. دستکاری موادغذایی و چرا توسط حلزونها claivaeformis در شاخه Walker Tennessee نشان داد که جلبک ها بیشتر کــاهــش پیدا مــی کــردند تا اینکــه در پاســخ به مــواد غذایــی افــزایــش پیــدا کننــد.(Rosemond et al ۱۹۹۳)
چرای جوامعی که کلروفیت ها و سیانوبکتریها در آن غالب بودند بوسیله دیاتومه ها اشغال می شد پس از آنکه علف خواری متوفت می شود.
( Flecker 2002 )و هم کارانش اثر قوی اضافه کردن ازت و گیاهخواری روی محصولات جلبکی مشاهده کردند در رودخانه های مناطق گرمسیری اثر محدودیت مصرف کنندگی به نسبت بیشتر از محدودیت منابع بود روی زیست توده جلبکی و ترکیبات آن. تنوع آب به عنوان یک واسطه بین تعامل جلبکی و مواد مغذی به چرا کنندگی مهم است. زیست توده جلبکی نسبت به پاک کردن مکرر موادغذایی رودخانه دارای عکس العمل بسیار سریعی است. هر چند که چرای مداوم می تواند موجب نابودی و سرکوب جلبک ها شود بدون در نظر گرفتن موادغذایی .( Riseng et al 2004 )این روش رشد درآزمایشات تجربی دلایلی دارد که شواهد متقاعد کننده بسیار قوی را برای اثرات متقابل بین گیاهخواری و جوامع جلبکی را در رودخانه های روان نشان می دهد .
۱- ۱۲- تغییرات زمانی و مکانی در جلبک های کف زی:
برای پاسخ دادن به الگوهای متغییر زمانی و مکانی مشاهده شده در ترکیبات جلبکی و توده زنده بر هم کنش عوامل محیطی مختلفی مطرح است. براساس تقسیم بندی Biggs در سال ۱۹۹۶الگوهای زمانی به سه دسته تقسیم می شوند.۱) نسبتاً کم اما توده زنده ثابت وقتی که اختشاشات متداول هستند .۲)چرخه های تراکم پایین هستند وقتی که اختشاشات کم هستند. ۳) چرخه های فصلی منسوب به تغییرات فصلی در عوامل زیست محیطی ذکر شده تنوع فضایی همراه با تغییر محل در کنترل متغییرها نقش دارد. برای مثال riffles و Pool در رودخانه ها از نظر اندازه و چشم انداز و موقعیت با هم تفاوت دارند.
فراوانی داده های فصلی از مناطق استوایی کم است. اما مطالعات زیادی که در رودخانه های سنگی اروپا، ژاپن و آمریکای شمالی صورت گرفته است یک الگوی نسبتاً منظم را در رودخانه های مناطق معتدله را نشان می دهد. دیاتومه ها در طول زمستان غالب هستند و در فصل بهار و اوایل تابستان از اجزاء اصلی فلور منطقه هستند ، اگر چه در ترکیب گونه ها تغییراتی صورت می گیرد.گروه های دیگری که در طول تابستان زیاد می شوند جلبک های سبز و سیانوباکتریها هستند.
اصطلاح سیاست جنایی برای اولین بار توسط آنسلم فون فوئر باخ در کتاب وی «حقوق کیفری – ۱۸۰۳ میلادی» مطرح شد. از نظر او، سیاست جنایی «مجموعه شیوههای سرکوبگرانهای که دولت با بهره گرفتن از آنها علیه جرم واکنش نشان میدهد» میباشد[۲۱]. فن لیست تعریف «به کارگیری حقوق کیفری از نقطه نظر مبارزه مؤثر علیه بزه» را ارائه داد و دوندیودووابر آن را «ابراز واکنش کیفری و سرکوبگر در مقابل جرم» نامید. همچنین ژرژ لواسور ابراز داشته که سیاست جنایی «حقوق جزاییِ در حرکت، حقوق جزایی ساخته و پرداخته شده از تودهای نامشخص از مقررات قانونی، اداری و غیره» است. مرل وویتو نیز به زعم خود،این اصطلاح رااینگونه تعریف نمود: «مجموعه روشهای قابل پیشنهاد به قانونگذار، یا عملاً بهکارگرفته شده توسط او در زمان و در سرزمینی خاص، با هدف مبارزه با بزهکاری. برنارد بولک نیز با اتخاذ رویکرد کانتی و مبتنی بر عدالت مطلقه نسبت به بزهکاری،این تعریف را به زعم خود ارائه داده است: «سازماندهی مبارزه با بزهکاری»[۲۲]. جرمشناس و حقوقدانان مصری، رمسیس بهنام نیز سیاست جنایی را «علم پیشگیری از جرم و اصلاح مجرم و مرحله غایی و نهایی جرم شناسی» معرفی کرده است.[۲۳]
با پیدایش متناوب مکاتب و دکترینهای مختلف حقوق جزایی، بهرغم عمرکوتاه خود روند عقلانی و انسانی کردن برخوردار با جرم و مجرم تا امروز افت و خیزهای بسیاری داشته و با تحولات پرشماری همراه بوده است. پیدایش و رواج اصطلاح سیاست جنایی و تنوع و ناهماهنگی در تعاریف آن به فراز و نشیبهای تاریخ متکامل اندیشه حقوق جزایی در غرب باز میگردد. بنابراین، شناخت تفصیلی دیدگاه های مختلف در تعریف سیاست جنایی مستلزم مطالعه تاریخ تحول دکترینها و جنبشهای جزایی سدههای اخیر در غرب است، کهاین البته خارج از موضوع تحقیقِ حاضر است. با وجوداین، به طور خلاصه باید گفتاین تحولات تحت تأثیر مستمر خاطرات تلخ به جامانده از روشهای نامعقول و غیر انسانیِ کیفرگرایانهی عصر جاهلیتِ اروپا و پیدایش و گسترش افکار انسانگرایانه و مبانی حقوق بشری، از یک سو موجب اصلاح سیستم کیفری و عقلانی و انسانی شدنِ آن گردیده، و از سوی دیگر سبب تشکیک در صلاحیت انحصاری نظام کیفریِ تا آن زمان فقط دولتی برای برخورد با جرم و مجرم شد و زمینه ارائه راه حلهای غیرکیفری و حتی غیرحقوقی و شناسایی نهادها و مراجع اجتماعی واکنش به بزه را فراهم ساخت؛ تحولی که زمینه ارائه تعریف موسع از سیاست جنایی را آماده کرد.
مارک آنسل اولین ارائهکننده تعریف موسّع از سیاست جنایی است. او سیاست جنایی را «واکنش سازمان یافته و سنجیدهی جامعه در مقابل اعمال مجرمانه یا ضد اجتماعی» تعریف کرد[۲۴]. پس از او، کریستین لازرژ در تعریف سیاست جنایی نوشت: «غور و تفحص انتقادانه و علتمآبانه پیرامون پدیده مجرمانه، رمزیابی پدیده مجرمانه و وسایل بهکارگرفته شده برای مبارزه علیه رفتارهای انحرافی یا مجرمانه» و نیز «یک استراتژی حقوقی و اجتماعی مبتنی بر مبانی برگزیدهایدئولوژیک یا هدف پاسخدهی واقعگرایانه به مسائل و مقتضیات پیشگیری و سرکوبی پدیده مجرمانه به معنای وسیع کلمه». اما مهمترین تعریف از سیاست جنایی در میان تعاریف موسّع – که بر ادبیات دانشگاهیِایران نیز چیرگی دارد – تعریف میری دلماسمارتی است: «مجموعه روشهایی که به وسیله آن، بدنه اجتماعی (هیأت اجتماع: دولت و ملت) پاسخهای خود را به پدیده مجرمانه سازماندهی می کند.»[۲۵]
بااین حال، به نظر میرسداین که تعریف دلماسمارتی از سیاست جنایی، صرفاً ناظر به «مجموعه روشها» است موجب می شوداین تعریف را نتوان کامل و جامعترین تعریف برای سیاست جنایی دانست. زیرا سیاست جنایی را «مجموعه روشها: یعنی فن و تکنیک» دانسته است و نه منظومه معرفتی و یک حوزه مفهومی و تحلیلی از دانش. دلماس مارتی توجه دقیقی ندارد که ماهیت سیاست جنایی باید در تعریف سیاست جنایی ذکر شود، نه فقط دایره موضوعات و ابزارهای آن (یعنی مجموعه روشهای اقناعی و سرکوبی).ایراد دیگر وارد براین تعریف، فقدان جهتگیری اخلاقی در آن است؛ جهت تعریف چنانچه مفقود باشد آنگاه میتوان هر سیاست و تدبیری پیرامون بزه را سیاست جنایی نامید، واین یکی از بزرگترین خطاهای شایع در ادبیات سیاست جنایی دستکم درایران است. هر اندیشیدن و عمل کردنی در مواجهه با جرم و انحراف را نباید ذیل عنوان دانش سیاست جنایی دانست. شآیان ذکر است شاید تصور شوداین که دلماس مارتی از کلمهی «پاسخ» در تعریف سیاست جنایی استفاده کرده دلالت بر جهتگیری اخلاقیِ وی در شناخت سیاست جنایی دارد و واژه «پیشگیری» نیز بار اخلاقی دارد. به نظر میرسد هر پاسخی که به بزه را نمی توان پیامد اخلاقگرایی در فهم سیاست جنایی دانست و پیشگیری نیز لزوماً نتیجه رویکرد اخلاقی به جرم و انحراف نیست؛ چرا که هم مکاتب بیاعتنا به اخلاق نیز پاسخ به جرم تجویز می کنند و از جملهاینان، میتوان حامیان رویکرد سودمندگرایی و حامیان رویکرد ریسکمدار به سیاست جنایی را برشمرد که در اردوگاه فکریِ متضاد با فیلسوفانِ کیفریِ اخلاقگرا و فضیلتگرا قرار دارند.
اگر عنایت چندانی به ماهیت سیاست جنایی نداشته باشیم و آن را به شکل مخزنی از پدیده ها و ابزارهای جورواجور و هزار رنگ ببینیم، اتفاقی که میافتد آن است که ابتدا میپرسیم «آن چیست که به سیاست جنایی جهت میدهد و عناصر مختلف آن را به یکدیگر ربط میدهد و می تواند مبنای طبقه بندی سیاست جنایی قرار گیرد؟» و لاجرم به خود پاسخ میدهیم «مبانیایدوئولوژیک نخستین پاسخی است که به ذهن میرسد. تنوعاین مبانی زمینه ساز طبقه بندیایدئولوژیک یک سیاست جنایی میباشد… بیش از یک قرن از ورود اصطلاح سیاست جنایی به حوزه مباحث حقوقی میگذرد، اما هنوز معنایی که مورد قبول همگان باشد برای آن ارائه نشده است؛ زیرا سیاست جنایی امری است که ریشه در امور معرفتشناختی، فلسفی و ارزشی دارد و تنوع دیدگاهها دراین گونه امور، هر نوع برداشت از سیاست جنایی را تحت الشعاع قرار میدهد.». آشکارآ میبینیم که چنین رویکردی به سیاست جنایی، مبانیایدئولوژیک را همان مبانی متافیزیکی (معرفتشناختی، فلسفی و ارزشی) قلمداد می کند، در حالی کهایدئولوژی، امری است و آن هر سه هم امور دیگر. عدم دقت در کاربرد واژگان به ابهام و تذبذب در مباحث ماهوی میانجامد و پژوهش و عمل را از همین ابتدا با مشکلات فراوان مواجه می کند. بایدایدئولوژی را شناخت؛ نسبتایدئولوژی را با معرفتشناسی و شناختشناسی واکاوید؛ و فقه و شریعت را تفکیک کرد و نسبت فقه و حقوق و فلسفه و ارزش و دهها حقیقتِ انتزاعیِ دیگر را بازشناخت؛ آنگاه میتوان امری را تعریف کرد. از همین رو، نگارندهاین رساله بر آن است تا تعریف خود از سیاست جنایی را در آخر رساله بیان کند.
نگارنده همچنین معتقد است برای ارائه تعریف قابلقبول از سیاست جنایی، ابتدا باید مبانی سیاست جنایی غربی و مبانی فهم محققان اسلامی پیرامون سیاست جنایی اسلامی را نقد کرد تا آن گاه بتوان تعریفی روا ازاین دانش ارائه نمود. بیشک، هر تعریفی برگرفته از مبانی نظری و زاویه نگرش و مجموع مؤلفه های مؤثر بر ذهن تعریفکننده است، و بی نقد محققان مذکور و بدون نقد آن مبانی نظری و مؤلفه های اثربخش، ارائه تعریف جدید در حقیقت به مثابه تکرار همان راه است. البته آزموده را آزمودن خطاست، ضمن آن که از تلاشها و دستاوردهای گرانقدر همه محققان عرصه سیاست جنایی که در تعریفاین علم و توسعه همهجانبه آن کوشیدهاند باید قدردانی کرد و در ارائه تعریف مرجّح از آنها بهره جست. اما باز هم باید تأکید کنم که باید طرحی نو درانداخت تا بتوان گفت زحمتی که برای تألیفاین رساله کشیده شده، نتیجهای نوآورانه به بارآورده است.
گفتنی است اصطلاح سیاست جنایی عمدتاً درکشورهای حقوقِنوشته رواج یافته و در کشورهای حقوق کامنلا چندان مطرح نیست. اغلب جرمشناسان و جامعهشناسان آمریکایی دست کم درآیالت متحده باصرفهجویی، حتی در بهکاربردن واژه سیاست جنایی و با داخل ساختن کنکاش دراین زمینه و مطالعات مربوط به آن در قلمرو مطالعات جرم شناسی و عدالت کیفری از کنار مسأله گذشتهاند. دنی زابو در مقام تعلیل وجود تفاوت بین جرم شناسی اروپای قارهای و جرم شناسی کشورهای آنگلوساکسون دراین زمینه مینویسد: «جرمشناسانی که مخصوصاً در آمریکای شمالی پیش از آن که با «حقوق» ساخته شده باشند به وسیله علوم اجتماعی تشکیل شده اند و به طور سنتی نقشی فعالتر از نقش همتآیان اروپایی خود در سیستم عدالت کیفریایفا کرده اند. از آنجا که آنها عمدتاً پزشک یا روانشناس هستند کمتر به بررسی وکنکاش تعریف شده توسط مارک آنسل [و پس از آن هم، دلماس مارتی] درباره عدالت کیفری علاقه نشان می دهند»[۲۶].این را نیز باید دانست که در قلمرویی که اصطلاح سیاست جنایی رواج یافته، نیزاین اصطلاح کاربرد واحدی نداشته و بسته به شدت و ضعف گرایش نویسندگان به حقوق، به جرم شناسی یا به جامعه شناسی، در معانی متفاوت بهکار رفته است. فقدان تعریف یگانه متفقٌعلیه برای سیاست جنایی موجب پیدایش نوعی ابهام در مفهوم آن شده است؛ به گونه ای که در توصیف آن گفته شده است «چارچوبی بسیار نامشخص»، «هویتی بحثانگیز»، «هنوز به طور گسترده ناشناخته»، «پارادوکسیکال»، «کشیدهشده بین دوتمنای متعارض»، و «متعدد الآباء و دارای مدعیان پرشمار».[۲۷]
اما انواع سیاست جنایی کدامند؟ هر سیاست جنایی هدفداری، جهت دستیابی به اهداف خود به ابزار کارآمدی احتیاج دارد که با توجه به ابزار مورد استفاده سیاست جنایی، میتوانیم آن را به سیاست جنایی تقنینی، سیاست جنایی قضایی، سیاست جنایی اجرایی و سیاست جنایی مشارکتی تقسیم کنیم. سیاست جنایی تقنینی ناظر به توسل به ابزار قوانین که شامل قانون اساسی، قوانین جزایی و آئین دادرسی کیفری و مواد جزایی در قوانین غیرجزایی است؛ سیاست جنایی قضایی معطوف به استفاده از ابزارهای قضایی برای پیشگیری و واکنش جزایی به جرایم و حالات خطرناک است و ابرازهای مذکور عموماً از دو نوعِ ارفاقی (مجازاتهای جایگزین حبس، نظام نیمه آزادی، تعلیق مجازات، تعویق صدور حکم، مرخصی و…) و تشدیدی (محکومیت به مجازات تکمیلی اختیاری، حکم به اجرای کیفر شلاق با شدت ضربه و…) است. سیاست جنایی اجرایی ناظر بر سامانهی تدبیریِ اندیشیده شده برای دستگاههای اجرایی است که عموماً ناظر بر اقدامات پیشگیرانهی وضعی و اجتماعی از وقوع جرم (تدابیر اداری و نظارتی و اجرایی برای پیشگیری از قاچاق در گمرک، اختلاس در بانکها و…) و نیز الگوی اجرای برخی مراحل فرایند کیفری (نظیر نحوه تعقیب و تحقیق از متهم توسط ضابطان عام دادگستری که اگرچه تحت امر مقام قضاییاند ولی به لحاظ سازمانی تحت اشراف وزارت کشور هستند) میباشد. سیاست جنایی مشارکتی نیز با بهره گرفتن از حمایت و مشارکت اهرمهای مردمی (علاوه بر استفاده از ابزارهای قانونی و قضایی) در مرحله کشف جرم (گزارشهای مردمی)، تحقیقات مقدماتی (از شهود و مطلعین از میان مردم)، دادرسی (هیأت منصفه، اعضای شورای حل اختلاف و…) و اجرای برخی کیفرهای حدّی و مجازاتهای اجتماعی و تبعی و نیز مراقبتهای پس از خروج از زندان، سعی در رسیدن به اهداف سیاست جنایی مطلوب دارد. در حقوقایران دراین خصوص نقش قوه قضائیه و نظام کیفری نمایانتر بوده، به ندرت دولت و جامعه صاحب نقش میباشند. چه آنکه از جهت وجود مقررات کیفری ابرازمند و غنی بوده، دستگاه قضایی نیز بالطبع وارد عمل میشود، اما در خصوص پیشگیری و جلوگیری از وقوع جرم و انحراف در بُعد تقنینی بسیار فقیر یا حتی فاقد مقرراتی میباشیم.
تقسیم بندی دیگری از سیاست جنایی، آن را به سیاست جنایی عام و خاص تفکیک کرده است. دراین معنا، آنچه در قالب سیاست جنایی تقنینی، قضایی، اجرایی و مشارکتی بیان شد گاهی برای همه جرایم و مجرمان - به طور کلّی و بدون تمایز خاصی - اندیشیده و اجرا میگردد، و گاهی سیاست جناییِ خاص مثلاً در ارتباط با جرم یا دستهای از جرایم مرتبط با هم که نیازمند یک رژیم افتراقی سیاست جنایی هستند، پیش بینی شده است؛ همچنان که نسبت به گروهی ویژه از متهمان و مجرمان. برای مثال، میتوان سیاست جنایی جمهوری اسلامیایران در قبال جرایم مواد مخدر و روانگردان، یا سیاست جنایی ما نسبت به اطفال بزهکار را ازاین سنخ دانست.
با نظر به تعریف یاد شده، و با تحلیل تألیفات صاحبنظران دراین عرصه سیاست جنایی، میتوان اهم ویژگیهای یک سیاست جنایی کارآمد و مطلوب را فارغ از مبانی شرعی و اخلاقی و غربی و اومانیستی، و بلکه تنها با ملاک شکل و ساختار، اینگونه برشمرد:
۱- عقلانیت و سنجیدگی در عین استواری بر اصول و ارزشهای بنیادین
ویژگی عقلانیت و سنجیدگی، برخاسته از مفهوم «سیاست» در واژه سیاست جنایی است؛ زیرا سیاست اساساً درک و تدبیر و چارهاندیشی برای مسائل جامعه است، و به لحاظ همین ویژگی است که در سیاست جنایی از « استراتژی» مبارزه و رویارویی با جرم سخن گفته می شود. در حقیقت، استراتژی یا راهبرد، رهیافت مسئلهشناسی، موقعیتسنجی، شناخت اهداف، یافتن راهکارها و تدابیر و سنجش آنها و سرانجام، ابداع منظومهای سازمانی و شبکه ای از ضوابط سخت و سازوکارهای منعطف برای انجام کارویژههای سیاست جنایی میباشد. از سوی دیگر ،این سنجیدگی و اندیشیدگی است که علمی بودنِ سیاست جنایی را ضروری میسازد. در واقع، هر یک از آموزهها و تدابیر بایستی در معرض آزمون و تجربه و خطا قرار گیرد و با اخذ و پنداشت بازخوردهای مناسب، نسبت به تعمیم و قانونمندیِ آن اقدام شود. ازاین رو، سیاست جنایی به جرم شناسی بسیار نزدیک میشود و با آن پیوند میخورد و به همین دلیل است که باید از متخصصان و صاحب نظران علوم گوناگون در تدوین سیاست جنایی بهره برد. اما علمی بودن سیاست جنایی به معنای آن نیست که بتوان از هر آموزه و تدبیری که اهداف مورد نظر سیاست جنایی را برآورده سازد بهره جست. در واقعاین تدابیر، از مجرای اصول و ارزشهای بنیادین مورد قبول هر جامعه میگذرد و پذیرفته یا رد می شود.
۲- جامعیت در عین اولویتگرایی
لازمه کارآمدی و مؤثر بودن یک سیاست جنایی، جامعیت و فراگیری آن است. به لحاظ اجزاء و ارکان شکلدهنده یک سیاست جنایی، جامعیت به سه محور جامعیت در موضوع، جامعیت در اتخاذ روشها و جامعیت در به کارگیری و استفاده از مراجع دخیل در واکنش به پدیده مجرمانه تقسیم می شود. از سوی دیگر، با توجه به ضرورت و کارآمدی سیاست جنایی، بایستی نوعی اولویت در روشها و برنامه ها لحاظ شود.
۲-۱- اهمیتبخشی به جرایم و انحرافات مهم
در سیاست جنایی هرگز به یک یا چند جرم و انحراف خاص توجه نمی شود، بلکه موضوع سیاست جنایی تمامی جرایم و انحرافات است، به ویژه آن که امروزه یافتههای جرم شناسی از ارتباط جرایم با یکدیگر سخن میگویند. در واقع، جرایم، مجموعههایی مرتبط با یکدیگرند. افزون براین، لازمه رویارویی و مقابله ریشهای با جرایم، مبارزه و پیشگیری از انحرافات به معنای نقض هنجارهای غالب و پرمصداقتر از جرایم است. به هر حال، اهمیت مسئله اولویتگذاری به حدّی است که دیری است از جرمزدایی و کیفرزدایی در حوزه حقوق و تساهل و تسامح در سیاستگذاریهای اجتماعی سخن گفته می شود واینها همه در راستای توجه بیشتر و جدّیتر به جرایم و انحرافاتِ خطیر مطرح میگردد.
۲-۲- جامعیت در روشها و تدابیر با تأکید بر روشهای اصلاحگرایانه و پیشگیرانه
یک نظام سیاست جنایی کارآمد، از تمامی روشهای مؤثر در رویارویی و مبارزه با جرایم و انحرافات کمک میجوید، نه آن که تنها به روشهای کیفری و سرکوبگرانه مانند آن چه در جوامع نخست وجود داشت، بسنده کند. برای شناخت و سنجش میزان کارآمدی یک سیاست جنایی بایستی به فهرست و سیاهه روشهایی که مورد توصیه آن نظام سیاست جنایی است مراجعه کرد. لزوم جامعیت در روشها و تدابیر رویارویی با جرم و انحراف، ناشی از گستردگی و تفاوت عوامل و زمینه های پیدایش و رواج جرایم و انحرافات، اعم از عوامل و زمینه های فردی و اجتماعی است. با وجوداین، آنچه امروزه بیشتر مورد تأکید است، درپیشگرفتن تدابیر و روشهای پیشگیرانه و آن هم با جهتگیری اصلاحگرانه و درمانگرا است؛ زیرااینگونه روشها است که نقش ریشهای در مبارزه با جرم و انحرافایفا می کند.
۲-۳- جامعیت در استفاده از همه مراجع با اولویت دادن به مشارکت اجتماعی
واکنش عمیق، همهجانبه و ریشهای نسبت به جرم و انحراف مستلزم به کارگیری همه مراجعی است که بااین پدیده سر و کار دارند و دیری است رویکردهای سزاگرایانه برای حل معضل بزهکاری عقب نشینی کرده اند،[۲۸]، زیرا جدا از آن که برخی از خاستگاهها و زمینه های شکل گیری و رواج پدیده مجرمانه به کارکردها و عملکردهای نادرست مراجع سنتی دولتی باز میگردد، و به همین دلیل هر یک در تکوین و بروز بزه سهیماند، باید از امکانات بالقوه و بالفعلی کهاین مراجع در اختیار دارند، به صورت مؤثری در واکنش به پدیده مجرمانه استفاده کرد. ازاین رو، دیگر تنها قوه قضاییه مسئول مبارزه با جرایم نیست بلکه قوه مجریه و نهادهای اجرایی و اداری و نیز سازمانها و مراجع اجتماعی غیردولتی و یکایک افراد اجتماع، حتی بزهدیدگان نیز بایستی دراین فرایند سهیم باشند. آنچه دراین میان نقش اساسیتری بر عهده دارد و تجربه های گوناگون کارآیی آن را به اثبات رسانده است، مشارکت اجتماعی، به معنای دخالت دادن و سهیم کردن شهروندان و سازمانها و گروه های غیردولتی دراین مهم میباشد؛این امر علاوه بر آن که هزینه های دولتی را پآیین می آورد، به لحاظ مسئولیتی که متوجه هر یک از افراد جامعه می شود یک بسیج همهجانبه برای پیشگیری و مبارزه با پدیده مجرمانه شکل میدهد.
۲-۴- اولویت رعایت حقوق و آزادیهای فردی بر حفظ اقتدار دولت و امنیتگرایی
جرم علاوه بر آن که می تواند نقض حقوق فردی باشد، به سبب آن که دست کم امنیت عمومی را مخدوش میسازد و نقض ارزشهای اجتماعی نیز هست، جنبه اجتماعی نیز دارد. در واقع جرم همواره با شکستن اقتدار دولت و به هم زدن نظم و امنیت عمومی ملازمه دارد. حال، وقتی سخن از سیاست جنایی در میان است، از تدابیری بحث میشود که اولاً این امنیت را به اجتماع و ثانیاً آن اقتدار را به دولت میگرداند. دراین میان، تدابیر و روشهایی که بیشتر خاصیت سرکوبگرانه و تنبیهی دارد گرچهاین هدف را سریعتر محقق میسازد اما می توانداین آسیب اساسی را نیز در پی داشته باشد که حقوق و آزادیهای فردی را به طور جدّی به مخاطره اندازد واین با ارزشهای بنیادین مورد قبول جوامع منافات دارد. درست است که پذیرفتن حکومت قانون یک ضرورت برای زندگی اجتماعی امروز است کهاین امر خود به معنای دست کشیدن از بخشی از حقوق و آزادیهای فردی است، امااین مسئله نباید به سلطه و اقتدار بیش از حد کارگزاران حکومت و خودکامگی آنان منجر شود؛ چرا که در غیر این صورت، تحمیلات حقوق کیفری ارزشنگاریهایی خواهد بود که ارزش رعایت و پایبندی را در میان جامعه از دست خواهد داد[۲۹]. در نقطه مقابل، تدابیر پیشگیرانه و غیرکیفری بیشتر حافظ حقوق و آزادیهای شهروندان است و کمتر مجال بسط اختیارات و سوءاستفاده از قدرت به مأموران میدهد.
۲-۵- هزینهبری اندک در عین بازدهی زیاد
یکی از مسائل مهم در حوزه سیاست جنایی، بحث اقتصاد سیاست جنایی است. بدون شک طراحی، برنامه ریزی و اجرای تدابیر و روشها و گرفتن بازخوردها و اصلاح مجدد آنها، که از آن به «مدیریت سیاست جنایی» تعبیر می شود، امری است که هزینه های گزافی بر اجتماع و خزانه عمومی تحمیل می کند و دولتها مجبور انداین هزینهها را از راهی غیر از بودجه عمومی تأمین نمایند؛ امری که می تواند باعث افزایش قیمتها،ایجاد و تشدید فقر و طبقاتی شدن جامعه و… شود که خود از جمله عوامل جرمزا است. ازاین رو، دیری است یکی ازایدههایی که در تدوین سیاست جنایی دنبال می شود تقلیل هزینه های مقابله با جرم از طریق در پیشگرفتن تدابیری است کهاین مهم را به خوبی فراهم کرده و در عین حال بازدهی بسیار زیاد داشته باشد. به ویژه آن که بحث هزینهها تنها معطوف به صرف منابع مادی و غیر انسانی نیست و منابع انسانی از جمله هزینهها به حساب می آید. دراین راستا،ایده خصوصیسازی پیشگیری از جرم و مبارزه با بزهکاری و نیز عمومیسازی به جای دولتیبودن مطرح است، که البته هر یک جای نقد فراوان دارد. دراین میان، بیتردید، مشارکت اجتماعی امری است که هم هزینه بسیار اندکی برای دولت در پی دارد و هم منافع و ثمرات زیادی را برای جامعه به بار می آورد.
ویژگیهای دیگری را نیز میتوان برای نظام سیاست جنایی برشمرد که از میان آنها میانرشتهای بودن و مدیریتی بودن، جایگاه ویژهای دارد، و نیزاین سیاست جنایی را هرگز نباید در معنای غیرتخصصی بهکار برد. نباید هر سیاست و تدبیری در مواجهه با جرم را «سیاست جنایی» دانست. از سوی دیگر، وجود یک نظام سیاست جنایی که هم منطبق بر آراء و عقاید مردم و نظام حاکم باشد و هم از روشهای علمی دور نماند، ضرورت تنقیح و تنویر رابطه علم و دین و سطوح و جلوههای ظاهری و واقعیِ تعامل و تعارض و اولویت بندی بین آنها[۳۰] را جهت تدوین یک سیاست جنایی واضح و منطقی و مبتنی بر یقین که در جامعه دینی قابل اجرا باشد را آشکار میسازد. ویژگی دیگری که باید تدوین و تصحیح نظام سیاست جنایی - خصوصاً نظام سیاست جنایی اسلامی/ایرانی – نصبالعین قرار داد آن است که با توجه به فرهنگ حاکم بر جوامع شرقی و دینی نیاز است، علاوه بر جنبه های علمی سیاست جنایی، جنبه ارزشمداری و هنجارمند ابزارهای حقوقی (قانون، رویه، ساختار نظام کیفری رسمی و…) نیز در راستای حمایت از امنیت معنوی و اعتقادی در کنار امنیت ظاهری محلوظ گردد؛ زیرا سیاست جنایی اسلامی نه تنها از واقعیات روز به دور نیست و در مورداین واقعیات که متناسب با مقتضیات زمان و مکانایجاد می شود، سکوت نکرده است، بلکه خود، راه را بهایندگان به طرق مختلف از جمله میدانهای حقوقی آزاد، احکام حکومتی، تغییر موضوع احکام، اجتهاد مستمر، رویکردی مقاصدی به فقه و… نشان داده است.
باید توجه داشت سیاستگذاری اجتماعی ناظر به انحرافات خطیر و جرایم (سیاست جنایی)، تبلور کیفیت تصمیمسازی راجع به چگونگی استفاده از منابع موجود و گاه محدود در کنترل رفتارهای نامطلوب است. رویکرد تصمیمسازان در قلمرو کنترل اجتماعی، منجر به غلبه یا توازن میان انواع گزینه هایی می شود که در نتیجه نه تنها تعیینکننده ماهیت و چیستی سیاستهای اتخاذی است، بلکه بیانگر آموزههای حاکم بر نگرش آنان در عرصه مدیریت مسائل اجتماعی و از جمله جرایم و انحرافات نیز میباشد.
بدون تردید در سیاستگذاری ناظر به کنترل اجتماعی بینیاز از هیچ کدام از ابزارها و مفاهیم سیاست جنایی و سیاست کیفری نیست، لیکن نکته اصلی در میزان توجه به هر کدام از آن و به اصطلاح، سهم و نقش هر کدام از ابزارها و مفاهیم مذکور در ترکیب و ماهیتبخشی به سیاستهای اتخاذی است. بدین ترتیب، در صورتی که مجموعه ابزارها و مفاهیم کیفری در کنترل انحرافات و جرایم غلبه یابد میتوان – به تعبیر یکی از حقوقدانان – از «حکومت کیفری»[۳۱] سخن گفت، که شهروندان آن بالقوه یا بالفعل محکوم یا مجرماند[۳۲]. دراین وضعیت، جرمانگاری و کیفرگذاری، ابزار اصلی سیاستگذاران در إعمال کنترل اجتماعی است؛ به علاوه آن که گفتمان رسمی مراجع سیاستگذار نیز عمدتاً مبتنی بر تهدید، ارعاب و تشدید پاسخهای دولتی به جرم و انحراف خواهد بود و دغدغه های حقوق بشری تشدید خواهد شد و تناسب میان امنیتگرایی و آزادیگرایی بر هم خواهد خورد.
در ادامه، با توجه بهاین که نظریه پردازی در علوم انسانی در گرو معرفت شناسی، هستی شناسی و انسان شناسی صحیح است، رساله حاضر به تبیین اجمالی چند مبنای از مبانی متعدد سیاست جنایی می پردازد.
گفتار دوم: مبانی معرفتشناختی
پرسشهای معرفتشناختی پرسشهایی هستند که به مفاهیمی چون معرفت[۳۳]، توجیه[۳۴]، شاهد[۳۵]، دلیل باورها، احتمال صدق باورها و تکالیف معرفتی، و البته هر مفهومی که مشتمل براین مفاهیم باشد میپردازند[۳۶]. تحلیل معرفت، نوعی تحلیل مفهومی است. مهمترین مؤلفه های معرفت، عبارتند از: صدق، باور، توجیه و یقین. صادق بودن، برای معرفت داشتن لازم است اما کافی نیست. بسیاری از گزارههای صادق وجود دارند که بعضی اشخاص به آنها معرفت ندارند؛ یعنی آنها را نمیدانند. علاوه براین، صِرف باور داشتن هم برای معرفت یافتن کافی نیست؛ چه، باور آوردن، به شرایط روانی مانند خوشبین یا بدبین بودن یا خرافاتی و متعصب بودن هم بستگی دارد. حال اگر خطاناپذیری را هم جزء ارکان معرفت بدانیم، یقین نیز از مؤلفه های معرفت محسوب خواهد شد[۳۷]. معرفتشناسی، عهدهدار بیان ضابطههای کلی برای ارزیابی باورهاست که در زمینههای دیگر دانش بررسی نمیشوند و تلاش میکند تا روشن کند معرفت چیست، در چه حیطههایی امکان وقوع دارد و از چه منابعی تولید میشود. دراین عرصه، مراد از «ابزار معرفت» وسیلهای است که انسان به آن وسیله با منبعِ معرفت مرتبط میشود و مراد از «منبع معرفت» واقعیتی است که ارتباط مناسب با آن، انسان را به علم و آگاهی میرساند و مراد از «طریق کسب معرفت»، نحوه بهکارگیری ابزار کسب معرفت در استفاده از منبع معرفت است. در بیان اهمیت معرفتشناسی، همین بس که بدانیم رویان فلسفه در زهدان معرفتشناسى روییده و بالیده است. با توجه به مبانی فلسفی مؤثر بر علم و پیوند علم با معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی، اجمالاً باید گفت که معرفتشناسی، از یک سو در تعریف ابزارها و متدولوژی علوم مؤثر است و از سوی دیگر در تعریف هستیشناسی و انسانشناسی از شأنی اساسی برخوردار است.
بی تردید، علوم انسانی بر اصول ویژه و مبانی خاصی بنیان یافته است که از مهمترین آنها، مبانی معرفتشناختی است. هر مبنایی که در معرفتشناسی علوم انسانی، و از جمله علم سیاست جنایی، انتخاب شود همانا نتایج آن در راهحلها و نظریه های علوم انسانی آشکار میگردد. شرایط آشوبناک و سیستمهای باز و گسترش پسامدرنیسمِ نهیلیستی و افزایش سرگردانی دولتها در اتخاذ راهبرد مدیریت اجتماعی، توجه فزآینده به مباحث معرفتشناسی به ویژه در علوم انسانی جدیدی همچون سیاست جنایی را ضروری میسازد.
از آنجا که دانش علمی و فلسفه علم در هم تنیده و از یکدیگر جدآییناپذیرند، در عرصه نقد و نظریهپردازی حول سیاست جنایی، چنانچه توجه جدّی به بنیانهای فلسفی و معرفتی نشود، در دام اثباتگرایی حقوقی خواهیم افتاد و کمترین اثر سوء آن، عجز دائم از نقد سیاست جنایی کنونیایران و غرب و ناتوانی از تدوین الگوی بومی سیاست جنایی خواهد بود.
اولین مسئله و چالش در تبیین مبانی معرفتشناختی سیاست جنایی آن است که معرفتشناسان اسلامی و غربی در تعریف معرفتشناسی اختلاف نظر اساسی دارند؛ حکماء اسلامی «مطلق آگاهی» را معرفت میدانند و البته آن را ذومراتب دانسته، بالاترین درجه آن را «یقین» نام نهادهاند، ولی مقصود معرفت شناسان معاصر غربی از معرفت، «علم» است که آن را به «باور صادق موجه» تفسیر می کنند[۳۸].
براین اساس، رویکرد مبناگرا به نقش معرفتشناسی در سیاست جنایی می کوشد پاسخاین پرسش را در دو سطح تحلیلی و تجویزی بیابد که کدام بنیان فلسفی (مثلاً استقراگرایی و تحصّلگرایی، پدیدارشناسی و ساختارگرایی، عقلانیت انتقادی، هنجاگرایی مطلقِ اخلاقی) پشتوانه معرفتی سیاست جنایی هر کشور است؟ در مقام پاسخ، اگر «خردمندی» را به معنای سنجیدهترین الگوی بهره گیری از مجموعه علوم و معارف موجود بدانیم، باید گفت استفاده از روش نظریهپردازی و تولید فکر، «خردمندی» را با آخرین مرحله بالندگی شخصیت انسان مربوط کرده و آن را حاصل حل تعارضات و بحرانهای گوناگون در طول زندگی آدمی دانسته است؛ بدین وصف که معرفتشناسی پیرامون سیاست جنایی، به نظر ما، اقتضا دارد لایه های زیربنایی و راهبردی و تاکتیکیِ سیاست جنایی را هنجاری و ارزشگرا، و لایه های روبنایی و رهیافتی و تکنیکیِ سیاست جنایی را معطوف به اجتماعمحوری و مصلحتسنجی و عملگرایی بدانیم. مزیتاین تبیین حول مبانی معرفتشناختی سیاست جنایی آن است که بر پایه التفات بهاین نکته مبتنی است که موضوعات و ابعاد سیاست جنایی دارای سطوح گوناگونی از پیچیدگی هستند و برای هر سطح از آنها اتخاذ راهبرد مبناشناختیِ افتراقی نسبت به دیگر سطوح، بایسته است. بی شک، تمرکز بر هم نوع آگاهی بشری (با ماهیت علم تجربی یا آموزه اخلاقی و دینی، و یا…) بدون خردمندی که در فلسفههای یکجانبهنگر، خاصّه در پوزیتیویسم غربی و سنتگراییِ شرقی، شاهد آن هستیم، خطر بزرگی است که ممکن است، به جای آن که دادگری و تعالی را به بار بنشاند، بیدادگری و تباهی بر رخسار حیات بشر بنشاند. سیاست جنایی، نیازمند تحولی شگرف در تعریف، راهبرد، روش و فرایند است؛ به گونه ای که بتواند راه خود را برای بومیشدن با اقتضائات مردمان و مسئولان و هنجارهای بایسته و عرفهای مطلوب در کشورها بیابد.
گفتار سوم: مبانی ارزششناختی
هنگامی که از تأثیر ارزشها در علوم انسانی سخن میگوییم، باید تعیین کنیم که مقصود ما کدام ارزش است. البته میتوان دربارهی تأثیر همهی انواع ارزش دراین علوم سخن گفت، اما به نظر میرسد آنچه بیشتر شایستهی توجه و مورد نیاز است، ارزشهایی است که بیواسطه بر افعال اختیاری ما اطلاق میشوند، نه ارزشهایی همچون صدق و کذب منطقی که وصف گزارهها قرار میگیرند یا ارزشهای معرفتشناختی مانند یقین، ظن و شک که باورهای ما بدانها متصف میشوند. البته حوزهی افعال اختیاری بسیار وسیع است و بدین جهت، ارزشهای اخلاقی، حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همگی دراین حوزه قرار میگیرند. میتوان ارزشهای اخلاقی را عامترین ارزشها در حوزهی امور اختیاری دانست؛ زیرا سایر ارزشها دراین حوزه با اهداف خاص و محدود سنجیده میشوند، اما ارزشهای اخلاقی با توجه به عامترین هدفی که در زندگی برمیگزینیم، انتخاب میشوند. ازاین رو، همهی فعالیتهای حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نهایتاً به لحاظ اخلاقی قابل ارزیابی هستند.
ارزشها میتوانند در تولید یا انتشار علوم انسانی یا بخشهایی از آنها تأثیر داشته باشند، اما تأثیراین ارزشها –چه همگانی و عمومی باشند و چه مورد اختلاف– نه به علوم انسانی اختصاص دارد، نه موجب تعدد و تغایر علوم مزبور میشود. از سوی دیگر، ارزشها گرچه ممکن است در فرایند فهم تأثیر داشته و در مواردی موجب تفاوت فهمها شوند،این تأثیر نه اختصاص به علوم انسانی دارد و نه اجتنابناپذیر است و با توجه به آن که میتواند مانع فهم واقعیتها به عنوان هدف از کسب معرفت باشد، تأثیری نامطلوب است و باید از آن اجتناب کرد. همچنین باید توجه داشت تأثر ارزشها در داوری دربارهی روشها یا نتایج علوم انسانی بااین که امکانپذیر است، تأثیری دربارهی علم است و علاوه بر آنکه به علوم انسانی اختصاص ندارد، تأثیری در تکوین علم شمرده نمیشود و اختلاف دراین داوریها نیز موجب اختلاف در علوم حاصل نخواهد بود. از دیگر سو، ارزشها که تابع هدف غایی هستند، در علوم انسانی ارزشی، مانند اخلاق، تأثیری روشن دارند و در تعیین اهداف سایر علوم انسانی و اصول توصیهگراین علوم نیز تأثیر میگذارند، چنانکه اهداف و اصول مشترک علوم انسانی را نیز تحت تأثیر قرار میدهند. ازاین جهت، باید توجه داشت که علوم انسانی با مبانی ارزشی درست سازگار باشند و در بسیاری از موارد چارهای جز بازسازی علوم انسانی بر پایهی ارزشهای قابل قبول، نیست. حال، از آنجا که هدف غایی و ارزش ذاتی از دیدگاه اسلام، تقرب به خداوند متعال است، یکی از کارهایی که برای اسلامیسازی علوم انسانی باید صورت گیرد،این است که پس از تعیین اهداف مشترک علوم انسانی اسلامی و اصول حاکم بر مجموعاین علوم، اهداف عام، متوسط و قریب هر یک ازاین علوم و نیز اصول توصیهگر دراین علوم، بر پایهی غایی و با توجه به اهداف و اصول مشترکاین علوم، تدوین شوند.
حقوق و اخلاق، معرفتهایی هستند در تعابیری گسترده؛ مناطقی را با حدود مشخص در اختیار دارند که گاه به طرقی پیچیده متداخلاند و گاه نه[۳۹]. با تکیه بر هویت ارزشگرایانهی ساختار سیاسی از یک سو و سیّالیّت و گاهی ناپایداری آن از سوی دیگر، میتوان نمای درونی ارزشهای راهبر سیاستگذاری جنایی را آشکار ساخت که اگرچه در چارچوب باورمندی به تفکر یا مکتب یاایدئولوژی معینی مطرح گردیدهاند لیکن خواه ناخواه در معرض واقعیتهای بیرونی نیز قرار خواهند گرفت. بر پایه چنین درکی است که بحث از بایستههای حاکم بر سیاستگذاری جنایی نیز از بستر انتزاعی به فرایندی واقعگرایانه وارد خواهد شد[۴۰]. در جهان معاصر (عموماً در غرب)، علمگرایی به عنوان بنیادیترین ارزشهای حاکم بر معرفت بشری و معیار تفکر و عمل آدمی معرفی شده است.این امر نه به معنای تغییر ماهیت علم و عقلانیت به ارزش که بیانگر طرح یک داوری ارزشی نسبت به مفاهیم یاد شده است. در حقیقت، بدون هرگونه تغییری در ماهیتاین امور، صرفاً از منظری ارزشگرایانه، علم و خرد مورد داوری قرار گرفته و حائز بالاترین امتیاز در جدول فرضی ارزشگذاری گردیدهاند. ارزشِ سازنده و موجد داوری یاد شده نسبت به دو مقوله علم و عقلانیت، انسانباوری و اومانیسمِ نافی قوانین و قواعد ماوراء طبیعی حاکم بر سرنوشت انسان است. ارزش به معنای واقعی، آنگاه که یکی از مبانی سیاست جنایی قرار میگیرد، نباید به معرفتِ صرفاً علمی فروکاسته شود واین تقلیلگرایی همانا یکی خطاهای بزرگ اندیشه غربی است. علم تنها مغایرت ارزش با شواهد عینی را به اثبات رسانیده و به غیر ازاین امر، ازاین داوری علمیِ تقلیلگرایانه نتیجهای جز همین وضعِ فروکاستگیِ ارزش به علم حاصل نمیآید. البته بی تردید، باطل بودن و باطل شدن یک ارزش، بستگی تام به عملکرد نظام نظام فرهنگیای دارد که در دامان آن، چنین ارزشی تولد و نضج و تحول یافته است. براین اساس است که میتوان گفت علم و عقلانیت، خود، ارزش را تولید ننمودهاند تا امکان ابطال آن کسب کنند. پس چه چیزی مبنای ارزششناختیِ سیاست جنایی است و معیار و مرجع اندراج ارزشها دراین نظام چیست و کیست؟
باید توجه کنیم که نظام سیاسی از صلاحیت انحصاری طرح ارزشها در دامنه برنامه ریزی جنایی برخوردار است؛ اعم از آن که منشأ عملکردایجابی ساختار سیاسی در جهت وارد نمودن ارزشها به فرایند سیاستگذاری جنایی، تعلق آن آنها بهایدئولوژی مذهبی- سیاسیِاین نظام باشد یا آن که ساختار سیاسی، تحت فشار گروه ها و نهادهای ذینفوذ داخلی یا بین المللی (اعم از حقوقدانان، فعالان حقوق بشری، اسناد و مراجع بین المللی و…[۴۱]) ناچار از تزریقاین ارزشها به بنیاد نظری اندیشه سیاستگذاری جنایی گردد. البته با آن که نظام سیاسی، یگانه مرجع صالح در روند اندراج ارزش در لایه زیرساختیِ نظام نظری و راهبردیِ سیاست جنایی است امااین به معنای تکوین و بسط مهارنشدنیِ ارزشهای یادشده در ریشه و تنهیایدئولوژی مذهبی- سیاسیِاین نظام نیست. به هر روی، مداخله انشائی ساخت سیاسی در فرایند سیاستگذاری جنایی، به شکل وارد کردن طیفی از ارزشهای مورد حمایتایدئولوژی حاکم سیاسی به زیربنای نظام سیاستگذاری جنایی جلوه می کند. ارزشهای یادشده دربردارنده طیفی گسترده و مجموعه ای متنوع از مسائلی هستند که هر یک را میتوان مطابق با یک مبنای عقیدتی یا فلسفی متمایز و گاه همچنین متعارض (مانند آزادی و امنیت، نظم و عدالت)، تبیین و ارزیابی کرد.
چنین دامنه گسترده و متنوعی از ارزشهای دخیل در زیربنای نظام سیاست جنایی، در برخی موارد زمینه بروز تعارضهایی را میان ارزشهای مورد حمایت نظام سیاسی فراهم می آورد. به نظر میرسد، راهکار کاهش شدتاین جدل و تعارض آن است که بر مبنای ارائه نزدیکترین تأویل به تفکر مرکزی و مبناییِایدئولوژی پایه و البته در عرض و همارزِ آن بر پایه ملاحظه مصالح جامعه، سطوح تقنینی و قضایی و اجراییِ سیاست جنایی را به پیش ببریم. جزئیاتاین راهکار، در فصل آخر که به اقتتضائات بومیسازی سیاستس جنایی درایران اختصاص دارد خواهد آمد.
گفتار سوم: مبانی انسانشناختی
انسانشناسی، علمی است که در اثر تغییر نگاه انسان غربی به جایگاه انسان در هستی، و ارتباط او با طبیعت و جامعه، در غرب به وجود آمده است[۴۲]. حقوق پیش از هر چیز کارکرد دوسویگی و متقابل دارد؛ بدین معنا که افراد و گروه ها را به هم پیوند میدهد و بستر زندگی در جامعه را مهیا می کند و به طور کلی، قواعد حقوقی ناشی از «روابط متقابل تکالیف» هستند. حقوق، بیش از آن که قلمرو از معرفت با چارچوبهای لایتغیر باشد، «نحوه اندیشیدن به روابط اجتماعی» است[۴۳]. درست به همین دلیل که انسان موضوع علم حقوق است و نه موجود دیگری، حقوق هنگامی که لائیک می شود کمتر قدرت الزام مییابد و هرگاه از اخلاق دور می شود هم کمتر درونی میگردد. به لحاظ انسانشناختی، جامعه از طریق دادگاه های خود همچنین کارشناسان و متخصصان بر تغییرات حقوق نظارت می کند. در واقع، متخصصان فرمولهای حقوقی جدیدی را در زمینه حقوق خانواده، حقوق بیمه و حقوق شرکتها ابداع می کنند. همچنین سازمانها و دستگاههای مختلفی اختیارات گستردهای در زمینه مسائل کیفری، اقتصادی، اجتماعی، شهرسازی، محیط زیست و غیره دارند نقش مهمی را در تعیین محتوای واقعی حقوقایفا مینمایند. در نتیجه میتوان گفت که قانون کمتر از آنچه که فکر میکنیم در حقوق موضوعه ما تأثیر می گذارد و به عبارت دیگر، حقوق کیفری موضوعه در حال حاضر در حد وسیعی بستگی به اقدامات و ابتکارت افراد شاغل در مراجع انتظامی و قضایی دارد.
در وصف رابطه انسانشناسی با حقوق بشر و سیاست جنایی باید اولاً توجه داشت که حقوق بشر حقوقی است که زیستن نوع بشر بر پایه آن استوار میگردد و به معنای حقوقی است که انسانها صرفا به دلیل انسان بودن از آن برخوردارند. انسانشناسان از مهمترین گروه های اجتماعی هستند که خود را ملزم به احترام نسبت به همه انسانها و رفتارهای انسانی مینمایند. با توجه به پیشینه علمی انسانشناسی و ورود انسانشناسان به عمیقترین لایه های فرهنگیِ مؤثر در ارتکاب رفتارهای انسان – اعم از رفتارهای مثبت و منفی، خوب و مجاز و یا مجرمانه –نسبت به دیگر شاخه های علوم اجتماعیِ حقوقی، به نظر میرسد انسانشناسی بیش از هر علمی توانایی ارائه راهکارهای موثر برای استواری مبنای انسانشناختیِ هر نظریه بومیای در حوزه سیاست جنایی را داشته باشد.
اما ارتباط مبنای انسانشناختیِ سیاست جنایی با دوگانه جهانیسازی/ بومیسازیِ سیاست جنایی چیست؟ تلاش برای یافتن پاسخ را باید از توجه بهاین نکته آغاز کرد که حقوق تطبیقی نمونههای بسیاری از عاریت گرفتن یک نظام حقوقی از نظام حقوقی دیگر را ارائه میدهد. انسانشناسی حقوقی با بکارگیری «فرهنگپذیری حقوقی» اهمیت خاصی به انتقال گسترده پدیده ها از یک جامعه به جامعه دیگر میدهد. در واقع، فرهنگپذیری حقوقی را میتوان دگرگونی کلی یک نظام حقوقی در اثر تماس با یک نظام حقوقی دیگر دانست. بااین حال، به رغمایجاد تحول عمیق در جوامع سنتی، حقوق انتقالی به در چارچوب استعمار دراین جوامع به سهولت انجام نمیپذیرد. به همین جهت، در دوره استعمار و حتی پس از استقلال کشورهای مستعمره، روابط بین حقوق بومی و حقوق استعماری به ندرت هماهنگ و همسو بوده است؛ تا جایی که بردفورد مورس – انسانشناسیِ حقوقی – چهار نوع ارتباط مختلف (جدایی، همکاری، ادغام، دفع) میان حقوق بومی و حقوق استعماری را توانسته تبیین کند.[۴۴] باید توجه کنیم هیچ نظریهای وجود ندارد که بتواند از بیرون به جوامع وحدت ببخشد، ازاین رو جهانی شدن و جهانشمولی مفاهیم حقوقی (سیاست جنایی، حقوق بشر، عدالت حقوقی و…) مسئله ناگواری است؛ چه، نمی توان همین مفاهیمی را که مبنای حقوق بشر غربی هست (واژگان فرد یا شخص، یا نظم دموکراتیک یا اومانیسم) را در بسترهای فرهنگی و اجتماعی دیگر دقیقاً با همان مضمون غربی تطبیق داد. اگر امروزه اسناد و فرآیندهای حقوق بشر سازمان ملل با محرومیت روبروست بهاین علت است کهاین سازمان هنوز نتوانسته است مفاهیم حقوق بشر را به صورت مستقل از مردمشناسی فرهنگی ملتها – جدا از منافع دولتها – تعریف کند و به طور کامل در کنار ملتها قرار بگیرد. در حقیقت عدم درک و شناختاین مسئله که حقوق جزئی از یک کل فرهنگی اجتماعی است و نمی توان حقوق کلی برای همه ملتها تدوین نمود از مهمترین دلایل شکست پروژههای حقوق بشری است. تقابل الگوهای جهانی با الگوهای بومی سیاست جنایی نیز ناشی از عواملی از جمله مبانی انسانشناختی میباشد.
انسانشناسی در سیاستگذاری جنایی بومی، جایگاهی مبنایی دارد و نظریه اسلامی-ایرانی سیاست جنایی باید در عین باور به برابری شأن انسانها و، رابطه انسان با خدا را رابطه عبد و مولا بداند. بی شک، تبیین رابطه انسان و خدا، اساسیترین بخش از تعالیم انسانشناسی و خداشناسی ادیان خداباور، از جمله اسلام را تشکیل میدهد[۴۵]. در غالبآیاتی که از افعال و اوصاف خداوند از حیث ربّوبیّت او سخن رفته است، ارائه تصویری خوفآمیز و حسابرس از خدای شدیدالعقاب و سریعالحساب، غلبه دارد و موضع شایسته در برابر او خوف و خشیت معرفی شده است[۴۶]؛ جلوۀ غفران و رحمت و نعمت ربوبی نیز، مزد کسی جز خداترسان و متقین و مطیعان نیست[۴۷]. درباره ویژگی دوم باید به تعابیر رایجی در متون اسلامی اشاره کنیم که یک وجه از رابطه انسان و خدا را در قالب دادوستد دیدهاند. در شماری ازآیات قرآن کریم، ازایمان و بندگی خدا به عنوان تجارت یاد شده است[۴۸] و آنان که دراین معامله وارد نمیشوند، شاهد خسران خویش در روز قیامت خواهند بود[۴۹]. در مجموع، سیاستگذاری جنایی بومی (اسلامی-ایرانی) در سطح مبانی و لایه های زیرین معرفتی، هرگز نیازمند مبانی فلسفی غربی نیست و بلکه سیراب از مبانی نظری اسلام و از جمله مبنای انسانشناخت میباشد. بر پایه همین مبناست که میتوان روبنای سیاست جنایی اسلامی-ایرانی را مصون از افتادن در دام اومانیسم و لیبرالیسم افراطی و پیامدهای مخرّب کیفری و ناتوانی نظام سیاست جنایی در پیشگیری و واکنش به جرایم ناشی از افراط در آزادیِ اومانیستی دانست.
گفتار چهارم: مبانی جامعهشناختی
حقوق، علمی اجتماعی است که به موازات بهره گیری از مبانی و منابع متافیزیکی، ریشه در جامعه نیز دارد و جامعه را نیز متأثر میسازد، نهاین که به صورت معرفتی مجزا، با جامعه رابطه برقرار نماید. حوزه پهناور تعامل حقوق با جامعه – و خصوصاً سیاستگذاری جنایی با جامعه و علوم اجتماعی – را میتوان در گستره موضوعات مطرح در کتب «حقوق و جامعه» مشاهده کرد؛ موضوعاتی بینرشتهای از جمله: نظم اجتماعی، کنترل اجتماعی، سازمان اجتماعی، تحول یا تغییر اجتماعی و حقوقی، حل و فصل منازعات، هنجارهای اجتماعی مورد حمایت سیاست جنایی، نابرابری، قدرت، مجازات، فرهنگ حقوقی، ساختار و اوصاف جوامع، نظریه انتقادی، جامعه شناسی حقوقی، جامعه شناسی کیفری و بسیاری موضوعات دیگر.
مؤلفه ضروری مفهوم حقوق و مفهوم سیاست جنایی در حقوق،این نیست که دولت آن راایجاد کند و چنین نیست که حقوق مبنایی برای تصمیمات دادگاه یا دیگر مراجع رسیدگی باشد. حقوق، حقوق کیفری و سیاست جنایی، یک منظومه انتظامبخش است و نظمدهیِ هنجاری در علوم حقوقی همواره تعاملات و تشابهات فراوانی با سایر نهادهای اجتماعی دارد.
در رویکرد مبناشناختی به سیاستگذاری جنایی، باید توجه داشت شماری متنوعی از منابع در نظمدهی هنجاری به جامعه سهیماند. بسیاری از آنها به قدر کفایت با عنوان «حقوق» تناسب ندارند و «امر حقوقی» محسوب نمیگردند. علاوه بر آن، آنچه نوعاً سازنده حقوق است ضرورتاً تأثیرگذارترین منبع نظم اجتماعی نیست. بسیاری از روابط اجتماعی که تنظیم و صیانت میشوند به شیوه های مختلفی صورت میگیرند که بر تحول دانش و عملِ حقوق اثر میگذارند و اثر میپذیرند اما حقوقی محسوب نمیشوند؛ زیرا از طریق عرف، نقشهای نهادینه شده، چارچوبهای شناختی، محدودیتهای ساختاری، روابط متقابل، انگیزه ها و دهها مبنای جامعهشناختیِ دیگر ظهور و افول دارند. بد نیست یادآوری کنیم به تعبیر پارسونز، حقوق زمانی به وجود می آید که نهادها شروع به اعلام و اجرای هنجارها و ضمانت اجراهای غیرحقوقیِاین هنجارها مینمایند. ظهور حقوق در شکل نهادیاش، بر پهنه اساسی ناهمسانیهای اجتماعی اثر می گذارد[۵۰].
در سیاست جنایی، بعضی مسائل بر عاملان حوزه نهادهای حقوقی تمرکز دارند و برخی دیگر، بر چگونگی ارتباط یافتن إعمال نهادهای حقوقی با محیطهای اجتماعیای که حقوق در آنها اجرا می شود. متولیان طراحی و اجرای سیاست جنایی شامل طیف وسیعی از کنشگرانی می شود که رفتارشان هم هم حول نهادهای حقوقی میچرخد و هم منتهی به نهادهای حقوقی میگردد. در تحلیل مبناشناختیِ رابطه جامعهشناسی با سیاست جنایی، آسیبشناسیِ شکافی که بین هنجارهای حقوقی رسمی هنجارهایی که در زندگی اجتماعی از آنها تبعیت می شود وجود دارد، ذهن محقق سیاست جنایی را به توجه به قوانین مهجوری جلب می کند که با هنجارهای اجتماعیِ مسلط هماهنگی ندارد[۵۱]، و قوانین موضوعهای که برای تلاش در تغییر هنجارهای مسلط جامعهاند. توجه بهاین مسائل، گامهایی در مسیر اتخاذ راهبرد بایسته و متقن پیرامون درک مبنای جامعهشناختیِ سیاست جنایی است؛ مسیری که اولین تجربه محقق در آناین است که نگرش ساختارگرا و خودمحور و غیراجتماعمحور به سیاست جنایی، واقعیت زیربنایی سیاست جنایی را نادیده میگیرد و باید از افتادن بهاین دام احتراز کرد. باید دانست همواره زبان حقوقی، توجیه منطقی، و پایبندی به رفتارها وآیینهای حقوقی را برای کنشگران نظام سیاست جنایی و مخاطباناین نظام، در پرده راز نگه میدارد.
منشور اخلاق پژوهش
با یاری از خداوند سبحان و اعتقاد به این که عالم محضر خداست و همواره ناظر براعمال انسان و به منظور پاس داشت مقام بلند دانش و پژوهش و نظر به اهمیت جایگاه دانشگاه در اعتلای فرهنگ و تمدن بشری ، ما دانشجویان و اعضاء هیأت علمی واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی متعهد می گردیم اصول زیر را درانجام فعالیت های پژوهشی مد نظر قرار داده و ازآن تخطی نکنیم :
۱- اصل برائت الزام به برائت جویی از هرگونه رفتار غیر حرفه ای و اعلام موضع نسبت به کسانی که حوزه علم و پژوهش را به شائبه های غیر علمی می آلایند .
۲- اصل ترویج : تعهد به رواج دانش و اشاعه نتایج تحقیقات و انتقال آن به همکاران علمی و دانشجویان به غیر از مواردی که منع قانونی دارد .
۳- اصل رازداری : تعهد به صیانت از اسرار و اطلاعات محرمانه افراد سازمانها و کشور و کلیه افراد و نهادهای مرتبط با تحقیق .
۴- اصل رعایت انصاف و امانت : تعهد به اجتناب از هرگونه جانب داری غیر علمی و حفاظت از اموال ، تجهیزات و منافع در اختیار.
۵- اصل احترام : تعهد به رعایت حریم ها و حرمت ها در انجام تحقیقات و رعایت جانب نقد و خود داری از هرگونه حرمت شکنی .
۶- اصل رعایت حقوق : الزام به رعایت کامل حقوق پژهشگران و پژوهیدگان ( انسان ، حیوان و نبات ) و سایر صاحبان حق .
۷- اصل حقیقت جویی : تلاش در راستای پی جویی حقیقت و وفاداری به آن و دوری از هرگونه پنهان سازی حقیقت .
۸- اصل منافع ملی : تعهد به رعایت مصالح ملی و درنظر داشتن پیشبرد و توسعه کشور در کلیه مراحل پژوهش .
۹- اصل مالکیت مادی و معنوی : تعهد به رعایت کامل حقوق مادی و معنوی دانشگاه و کلیه همکاران پژوهش .
نام و نام خانوادگی مجری طرح :
تاریخ – امضاء
فرم تعهد نامه اصالت رساله یا پایان نامه
اینجانب دانش آموخته مقطع کارشناسی ارشد پیوسته رشته حقوق گرایش حقوق خصوصی که در تاریخ از پایان نامه خود با عنوان حدود و اعتبار توافق زوجین در حقوق مالی و غیر مالیبا نمره و درجه دفاع نموده ام، بدین وسیله متعهد می شوم
۱٫این پایان نامه حاصل تحقیق و پژوهش انجام شده توسط اینجانب بوده و در مواردی که از دستاوردهای علمی و پژوهشی دیگران (اعم از پایان نامه، کتاب و مقاله) استفاده نموده ام، مطابق ضوابط و رویه موجود، نام منبع مورد استفاده و سایر مشخصات آن را در فهرست مربوطه ذکر و درج کرده ام.
۲٫ این پایان نامه قبلاً برای دریافت هیچ مدرک تحصیلی (هم سطح، پایین تر یا بالاتر) در سایر دانشگاهها و موسسات عالی ارائه نشده است.
۳٫ چنانچه بعد از فراغت از تحصیل، قصد استفاده یا هر گونه بهره برداری اعم از چاپ کتاب، ثبت و اختراع و… از این پایان نامه را داشته باشم، از حوزه معاونت پژوهشی واحد شاهرود مجوز های مربوط را اخذ نمایم.
۴٫ چنانچه در هر مقطع زمانی خلاف موارد فوق ثابت شود، عواقب ناشی از آن را می پذیریم و واحد دانشگاهی مجاز است با اینجانب مطابق با ضوابط و مقررات رفتار نموده و در صورت ابطال مدرک تحصیلی ام هیچگونه ادعایی نخواهم داشت.
تاریخ و امضاء
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد دامغان
پایان نامه جهت اخذ کار شناسی ارشد
حقوق( گرایش حقوق خصوصی )
عنوان :
ایجاب و سلب قانونی و قراردادی حضانت
استاد راهنما:
دکتر امیر خواجه زاده
دانشجو:
علی احمدی
پاییز ۹۳
Islamic Azad university
Damghan branch
A masters ، Thesis to get M.A Degree
Major: Teaching Researches
Title:
Legal & Contractual exigency and deprivation
Thesis Advisor:
Amir khaje zadeh
By:
Ali ahmadi
همچنین در تبصره این ماده آمده است: ” درصورتی که ازدواج پدر و مادر طفل به ثبت نرسیده باشد، اعلام ولادت و امضای اسناد متفّقاً به عهده پدر و مادر خواهد بود و هر گاه اتفاق پدر و مادر در اعلام ولادت میسر نباشد، سند طفل با اعلام یکی از ابوین که مراجعه می کند، با قید نام کوچک و طرف غایب تنظیم خواهد شد. اگر مادر اعلام کننده باشد، نام خانوادگی مادر به طفل داده می شود.”
از آنجایی که کودک ثمره زندگی مشترک هستند، طبیعی است که در مورد انتخاب نام همفکری و توافق صورت پذیرد و احساسات هیچ یک از والدین نادیده گرفته نشود، و نام انتخابی را که برای کودک به ثبت میرسانیم، باید مناسب و نیکو و برازنده او باشد و نامی نباشد که درآینده باعث سرافکندی کودک شود و کودک در مقابل دیگران خجالت زده باشد. زیرا نام او وضعیت خانوادگی و الگوهای آنان است و تا ابد همراه کودک خواهد بود. این حقّی است که بر گردن والدین است.
ثبت نام نیکو داشتن حقّ کودک و امری مسلّم است و امکان بهره مندی از حقوق، در زندگی اجتماعی، برای کودک فراهم می شود. در واقع ثبت تولد کودکان و انتخاب نام نیکو، نشان از فراموش نکردن آنها و عدم نقض حقوق آنها، در پیشرفت کشورها امری اساسی محسوب می شود.
کنوانسیون حقوق کودک در بند ۱ ماده ۶ مقرر می دارد:” کشورهای طرف کنوانسیون حق ذاتی هر کودک را برای زندگی به رسمیت خواهند شناخت.” طبق این ماده اولین حق ذاتی کودک هویت اوست که باید از طرف نهاد خانواده و دولت مشخص شود.
در این باره اصل ۳ اعلامیه حقوق کودک مقرر میدارد:” کودک از زمان تولد سزاوار داشتن نام و تابعیت است”
و نیز در بند های ۲ و ۳ ماده ۲۴ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی آمده است:
۲-"تولد هر کودکی باید بلافاصله پس از زایش ثبت شود و کودک باید دارای نام باشد.”
۳-” هر کودکی حق داشتن تابعیت را دارد.”
همچنین کنوانسیون حقوق کودک هم، ثبت تولد را اجباری دانسته و پس از ثبت ولادت، داشتن نام، تابعیت و خانواده را برای هر کودکی ضروری دانسته است. دولتهای عضو را موظف به منطبق کردن قوانین ملی خود با مقررات مزبور کرده است و مقرر داشته: هیچ کودکی نباید بی تابعیت بماند.
هدف از این تمهیدات در ماده ۸ کنوانسیون حقوق کودک هم به خاطر حفظ هویت کودک ذکر شده است. و برای اینکه هویت کودک حفظ شود، سه عامل: ۱٫ نام ۲٫ تابعیت ۳٫ خانواده ضروری هستند.
بدیهی است وجود نام برای متمایز ساختن کودک از دیگران و شناخته شدن او در جامعه ضروری است. تابعیت هر کودکی برای باز شناختن قوانین متبوع او و نیز حمایت دولت خاص از کودک به عنوان تبعه امری بایسته است. همچنین وجود خانواده برای بالندگی و تربیت صحیح کودک در کنار والدین مورد اتفاق روانشناسان و نیز حقوقدانان ملل متمدن است.(عابد خراسانی، ۱۳۸۹: ۷۲)
حقوق بین الملل حق کودک را برای داشتن خانواده و رشد او در محیط خانوادگی برای حفظ هویت و تکامل شخصیت او ضروری دانسته است. به همین دلیل بند ۲ ماده ۷ کنوانسیون حقوق کودک، دولتها را موظف کرده است که زمینه و ساز و کار هایی ایجاد کنند تا هر کودکی از حق داشتن ملیّت و هویت خود بهرهمند گردد.
به نظر می رسد با توجه به قوانین و اسناد بینالمللی هویت کودک که یکی از حقوق ذاتی آن محسوب میشود، دارای ارزش و احترام خاصّی است و به آن تأکید شده است. باید در اجرای آن به درستی عمل شود. زیرا خیلی از کودکانی در نقاط مختلف کشور هستند، که هویت ندارند و برای داشتن هویت آنان اقدامات قانونی صورت نگرفته است و بدون هیچ هویتی به زندگی سخت و طاقت فرسا ادامه می دهند و از سایر حقوق اجتماعی خود بی بهره هستند.
۳-۱-۲ حق تکریم شخصیتی:
یکی دیگر از مسائل حیاتی مربوط به کودک توجه به نیازهای معنوی و روانی کودک می باشد. زیرا کودکان کرامت دارند و رعایت اصول اخلاقی درباره آنان الزامی است؛ به دلیل اینکه موقعیت خاص دارند و به شدت، در معرض آسیب و تضییع حقوق هستند و توانایی مقابله و احقاق حق خود را ندارند. در نتیجه، باید ساز و کار مناسب و مستقلی از نظر قواعد و مقررات برای تضمین این حقوق و تکالیف دیگران در برابر کودکان ایجاد شود. (پیوندی، ۱۳۹۰: ۴۱۴)
یکی از دلایل اساسی در ایجاده عقده های روانی، توجه نکردن به شخصیت و حیثیت معنوی هر فرد است. آدمی در هر سنی به شخصیت خود علاقه مند می باشد و همیشه دوست دارد مورد احترام و تکریم قرار بگیرد. توجه نکردن به این موضوع می تواند منجربه تزلزل شخصیت افراد گردد، این امر خود یکی از معضلات اجتماعی می باشد. بنابراین باید به شخصیت کودک احترام گذاشت و در هر موقعیت این امر را فراموش نکرد.
مهمترین محورهای تکریم شخصیت کودک در سفارش های معصومان (ع) عبارتنداز: خطاب نیکو به فرزندان و کودکان، سلام کردن به آنان، انتظار مناسب و به جا گذاشتن از آنان، وفای به وعده داده شده به آنان و عیب جویی نکردن از آنان می باشد.(همان منبع، ۳۶۶)
بنابراین می توان گفت واژه تربیت علاوه بر پرواندن جسم و تن کودک، پرواندن روح و روان کودک نیز دلالت دارد. در واقع والدین و سرپرستان قانونی باید کودکان را برای ورود به زندگی اجتماعی آماده کنند. در رفتار خود و کودکان نظارت کافی داشته باشند و به شخصیت آنان احترام بگذارند. چه در محیط خانوادگی و چه در محیط اجتماع برای آنان ارزش قائل شوند و ادب و احترام را رعایت کنند، تا کودکان از همان کودکی احترام گذاشتن را یاد بگیرند و ملکه ذهنشان شود. زیرا برای اینکه شخصیت کودکان رشد پیدا کند به محبّت و تفاهم و توجه از سوی والدین نیاز دارند و همینطور در محیط مدرسه و بیرون باید شخصیت آنان را خرد و کوچک نکنیم.
همچنین به اصل کرامت ذاتی، که مبنای فلسفی نظام حقوق بشر تلقی می شود، در اسناد مختلف حقوق بشری گاه صراحتاً و گاه اشاره وار توجه شده است. از جمله در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر که از” شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان ” به عنوان ” اساس آزادی و عدالت و صلح” در جهان یاد می کند. در مقدمه میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و حقوق مدنی و سیاسی، حقوق بشر، ناشی از حیثیت ذاتی انسان ها دانسته شده است.
در اسناد بین المللی حقوق کودک این اصل کرامت ذاتی کودکان مورد توجّه می باشد و آنان نه به عنوان موجود متعلق به والدین، بلکه موجودی با هویت مستقل در نظر گرفته میشوند.(ابراهیمی ورکیانی، ۱۳۸۹: ۴۰)
زیرا از بین بردن مشکل تکریم شخصیتی و عاطفی و ذاتی کودک خیلی دشوارتر از، مشکلات اقتصادی کودک است.
رفتار منطبق با شئونات و ارزش کودکان در ماده ۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر تأکید می کند، ” همه انسانها آزادانه به دنیا آمده اند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند و عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند. ” زیرا مشکل تکریم شخصیتی در آینده کودک تأثیر زیادی دارد و باید به درستی حیثیت و حقوق برابر را متناسب با شأن کودکان اجرا کنیم و آنان را هم جزیی از افراد جامعه بدانیم. احترام گذاشتن نیاز هر انسانی است، مخصوصاً کودکان که بیشتر از بقیه نیازمند به احترام هستند و دوست دارند که در مقابل دیگران از شخصیت خوبی برخوردار باشند وقتی به کودکان احترام میگذاریم در مقابل، آنها هم به حرفهای شما احترام می گذارند و بهتر خوبی و بدی را که به آن ها گوشزد می کنید را رعایت می کنند و در آینده انسانی سالم با خصوصیات اخلاقی خوب پرورش می یابند. زیرا از همان کودکی والدین حقوق آنان را به نحو احسن ایفا کرده اند، که اینگونه پرورش یافتند و نیازهایشان به خوبی در دوران کودکی اجرا شده است و آینده خوبی در انتظار آنها می باشد.
در این راستا در ماده ۱۱۰۴ قانون مدنی ایران مقرر می دارد:” زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود به یکدیگر معاضدت نمایند”
در این ماده که تأکید به تربیت و تشیید مبانی خانوادگی به والدین شده است. نباید کوتاهی از جانب والدین پیش آید. زیرا همین مسائل ریز و درشت هستند که شخصیت عاطفی و معنوی کودک را شکل میدهند.
احترام به شأن و منزلت کودکان یکی از حقوق بنیادین آنهاست. هر کودک، انسانی منحصر به فرد دارای شخصیت مستقل در حال رشد و تکامل محسوب میگردد و از این جهت کرامت انسانی، منافع و نیازهای او باید از طرف والدین و دولت مورد حمایت قرار گیرد. مطابق این اصل، در برخورد با کودکان باید شأن و منزلت آنها را مورد توجه قرار دهیم و با توجه به اینکه کودکان مستقل از بزرگسالان هستند و نیازهای خاص آنها شناسایی شده است باید برای رفع نیاز آنها اقدامهایی صورت گیرد.(ابراهیمی ورکیانی،۱۳۸۹: ۴۰)
خوشبختانه در مورد کودکان هم دولت و هم والدین احساس مسئولیت می کنند و تمام سعی خود را دارند تا از حمایت و امداد فروگذار نکنند و محبت و عواطف و مسئولیت و احترام گذاشتن به کودکان باعث شود، هیچ کودک از حمایت و امداد صحیح محروم نشود. دولت با برنامه ریزی های صحیح و برنامههای رادیویی و تلویزیونی، آگاهی کافی و لازم را به والدین بدهد، تا بیشتر با نیاز های عاطفی کودکان آشنا شوند و همه چیز حساب شده و طبق برنامه ریزی باشد، تا کودکان احساس حمایت را در آغوش پر مهر پدر و مادر حس کنند و والدین را بهترین دوست و همراه خود بدانند و درس زندگی و احترام گذاشتن به شخصیت خود و دیگران را از والدین خود یاد بگیرند نه مؤسسات اجتماعی.
همچنین طبق ماده ۱۶ کنوانسیون حقوق کودک که در بردارنده حق همه کودکان برای برخورداری از حمایت قانونی در برابر مداخلات خودسرانه و غیر قانونی در امور خصوصی،خانوادگی و مکاتبات وی تأکید دارد. زیرا وقتی این دخالت ها از ناحیه پدر و مادر و اعضای خانواده باشد، قانون نمی تواند به خوبی حریم خصوصی کودک را تضمین کند، چون ارزش و حرمت خانواده به اندازه ای است که دخالت درآن به معنای مداخله در رابطه والدین و کودکان و محدود ساختن نقش سازنده و بسیار مهم بزرگسالان در رابطه با کودکان خواهد بود. البته مطالب فوق، گویای این مطلب نیست که قانون به هیچ وجه نمی تواند جلوی تعارض و دخالت مضر خانواده را بگیرد، بلکه در مواقع خاص که کودک مورد رفتار خشونت آمیز معترضانه والدین یا یکی از آنها قرار بگیرد، باید با ساز و کارهای قانونی از او حمایت کرد.
همین موارد هستند که باعث خرد شدن شخصیت کودکان و بی احترامی به آنان میشوند. بنابراین باید برخورد با کودکان و احترام گذاشتن به آنان به نحوی باشد که موجب توسعه احترام با حقوق بشر و آزادیهای اساسی شود و محیط و ارتباطات اجتماعی کودکان را باید مد نظرگرفت تا به درستی به آنها احترام گذارند و رشد یابند و نباید کودکان از صحنه جامعه طرد شوند، بلکه کودکان به جامعه احساس تعلق داشته باشند و این احساس با رعایت کردن حقوق آنان و احترام گذاشتن به شخصیت آنان امکان پذیر می شود.
همچنین اصول و مفاد کنوانسیون حقوق کودک و معیارها و هنجارهای سازمان ملل متحد این است که حقوق کودکان را تضمین کند و از تبعیض در حقوق کودکان پیشگیری نمایند.
به نظر می رسد دولت باید ساز و کارهای مناسب در این زمینه، از جهات مختلف مثل: تصویب قوانین مورد نیاز، فرهنگ سازی در جامعه به وسیله آموزش و اطلاع رسانی و… را فراهم آورد. هر چقدر هم که والدین در شخصیت کودک نقش داشته باشند قابل احترام است، امّا دولت هم در این حق نقش بسزایی دارد، و در کلیه امور و اقدامات، دولت ها و خانواده ها باید منافع کودکان و رشد شخصیتی آنها را مدّ نظر قرار دهند.
قوانین و اسناد بین المللی از والدین انتظار فداکاری ندارد، ولی از آنان می خواهند که مانند دو شریک همدل، در رشد شخصیت کودک یاور هم باشند. (کاتوزیان، ۱۳۹۰: ۶۷۱) به همه ابعاد وجودی کودکان اعم از رشد اجتماعی، عاطفی، شخصیتی و هوشی توجه کنند و دولت هم توجّه و حمایت قوی به آنان داشته باشد.
۳-۲ حق شرایط مناسب زندگی کودک:
باید براساس اقتضای دوران کودکی، به کودکان توجه کرد و نظام حقوقی باید نیازهای اساسی کودکان را پیشبینی کند و با توجه به نیازها و مقتضیات دوران کودکی، آن ها را تنظیم و اجرا شود.
در قوانین جمهوری اسلامی ایران در اصل ۴۳ قانون اساسی نیازهای اساسی افراد را برای ریشه کن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسان، خوراک، مسکن، بهداشت، تأمین اجتماعی و… در جریان رشد و تشکیل خانواده و سطح زندگی مناسب را برای همه مشخص کرده است.
بنا بر ماده ۲۷ کنوانسیون حقوق کودک ” دولتهای طرف کنوانسیون حق هر کودک را به برخورداری از سطح مناسب زندگی برای توسعه جسمی، ذهنی، روحی، اخلاقی و اجتماعی به رسمیت می شناسند.”
در عبارت “سطح مناسب زندگی در اسناد بین المللی” فوق الذکر تعریف دقیقی ارائه نشده است. اما تا حدودی می توان به مفهوم آن پی برد.
طبق ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر” هر کس حق دارد که از سطح زندگی مناسب برای بهداشت و سلامت خود و خانوادهاش برخوردار باشد.”
حقّ مسلّم هر فرد برای برخورداری از سطح مناسب زندگی است و باید از سوی دولت حمایت جدّی به عمل آید.
ماده ۱۱ میثاق بین المللی حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی” دولتهای طرف میثاق حاضر، حق هرکس را نسبت به داشتن سطح مناسب برای خود و خانواده اش به رسمیت می شناسند.”
ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر عبارت فوق را به معنی ” مناسب برای بهداشت و سلامت اجتماعی شخص و خانواده اش منجمله خوراک، پوشاک، مراقبتهای پزشکی و خدمات ضروری اجتماعی ” به کار میبرد و در ماده ۱۱ میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شامل ” خوراک و پوشاک و مسکن” میگردد. در حالی که در کنوانسیون حقوق کودک به معنی ” سطح مناسبی از زندگی برای توسعه جسمی، ذهنی، روحی، اخلاقی و اجتماعی کودک است.”
در این اسناد به سطح مناسب زندگی تأکید فراوانی شده است. دولت باید سطح مناسب زندگی که نیازهای اساسی برای افراد جامعه، مخصوصاً کودکان است، فراهم کند تا همگان از زندگی ایده آل برخوردار باشند.
این نیازهای اساسی عبارت اند از: خوراک، پوشاک و مسکن است، که یک سطح زندگی مناسب را مشخص میکند. هر چند که نمی توان گفت چه میزان از این نیازها لازم است ولی می توان گفت که نیاز اساسی و مهم هر یک از افراد مخصوصاً کودکان است. همه به طور یکسان باید از نیازهای اساسی خود برخوردار گردند.
هیچ کس نباید در شرایطی زندگی کند که تنها راه تأمین نیازهایش از طریق تحقیر یا محروم ساختن خود از آزادیهای بنیادین از قبیل: تکدی گری، فحشا یا کار به صورت بردگی باشد. به بیان افتصادی صرف، یک سطح مناسب زندگی متضمن زندگی در بالای خط فقر در جامعه مربوطه است. (ایده، ۱۳۹۰: ۱۳۳)
طبق ماده ۲۷ کنوانسیون حقوق کودک ” اقدامات ویژهای میبایست از سوی دولت برای سطح مناسب زندگی برای کودکان اتخاذ گردد.” به همین دلیل نباید کودکان را هرگز به خاطر عدم حداکثر تلاش برای برآوردن کامل نیازهایشان سرزنش کنیم بلکه نیاز است جامعه و دولت تلاش شایانی در این زمینه به عمل آورد.
دولت باید سطح مناسب زندگی را برای همه افراد مخصوصاً کودکان که فردای جامعه را تشکیل میدهند، در حد لازم و یکسان فراهم کند، تا دیگر دچار مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نشوند.
بین ایمن و امنی جناس اشتقاق و یا زاید وجود دارد.
معنی بیت: از این خامان و ناپختگان زیاد سیرت لحظهای ایمن نیستم، ای خداوند منزه ترا به عزتت سوگند می دهم که مرا از شر این شعرای مخالف زیاد سیرت، درامان بدار.
۷۱)چون فیض رحمت تو کم نیست پس چه عجب گر مستجاب شود در حضرت تو دعا
چه عجب: تعجبی ندارد (استفهام انکاری)
معنی بیت: خدایا وقتی که در مقابل رحمت و لطف فراوان تو کمی و کاستی معنا ندارد و الطاف تو پیوسته شامل حال من می شود، پس اگر این دعای من در درگاه تو مقبول شود جای شگفتی نیست.
منابع قصیده ۳
۱-انصاری، قاسم، مبانی عرفان و تصوف، دانشگاه پیام نور، چاپ اول، ۱۳۷۱، ص، ۳۳۹.
۲-همان.
۳-همان، ص ۳۶.
۴-همان، ص ۳۴.
۵-خرمشاهی، بهاءالدین، حافظ نامه (بخش اول)، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۷۵، ص ۱۲۱.
۶-زنجانی، برات، احوال و اثار و شرح مخزنالاسرار نظامی گنجوی، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۸، ص ۱۸۶.
۷-شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات، جلد اول، انتشارات اساطیر، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص ۸۳ .
وزن قصیده:
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر:
مجتث: مثمن مخبون محذوف
این قصیده مجیر در زهد و پارسایی و در جواب این دو قصیده استادش خرد (خاقانی) است:
عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا که عمر بیش بها دادمش به شیربها
سریر فقر ترا سر کشد به تاج رضا تو سر به جیب هوس در کشیده اینت خطا
که به قول مرحوم استاد فروزانفر،«ابیات و قصائدی که موضوع آنها زهد و موعظه و در جواب قصائد استاد است از جهت مضامین و قصایدش از جهت لفظ و معنی سست و بینمک و اکثراً بر ضعف تعلیل و سوء تعبیر مشتمل میباشد و با این همه، اساس و بسیاری از مضامین و قصایدش منتحل است و در اشعار خاقانی توان دید…».
۱)ز دار ملک جهان روی در کشید وفا چنانکه زو نرسد هیچ گونه بوی به ما
دار ملک: پایتخت، مرکز، فرمانروایی
روی در کشیدن: رخت بر بستن، کوچیدن
معنی بیت: وفا چنان از دنیا رخت بر بسته است که حتی بوئی از وفاداری به مشام ما نمیرسد.
۲)دو چیز هست که در آفتاب گردش نیست وفای عهد درین عهد و سایه عنقا
عنقا: مرغ افسانهای شبیه ققنس که در اساطیر فارسی و عربی رمز چیزهای دست نیافتنی است. در ترجمههایی که از اساطیر ایرانی به عربی شده است همه جا سیمرغ به عنقا ترجمه شده است. تصور عرب جاهلی از عنقا با سیمرغ با نظر ایرانیان بعضی تشابهاتی داشته است و به همین دلیل در ادبیات فارسی عصر اسلامی سیمرغ و عنقا غالباً به هم آمیخته شده است. مرغی که شکار کس نمیشود و آشیانه بر جائی بلند و دور از دسترس دارد.
عنقا، رمز عزلت و گوشهگیری نیز هم هست:
شد شمس تبریزی مگر چون باز آید از سفر
یک چند بود اندر بشر شد همچو عنقابی نشان (۱)
وقتی خود عنقا نیست به تبع اولی سایهاش نیز نخواهد بود بنابراین سایه عنقا مطلق نیستی و نبودن است و مجیر نبودن وفا را در جهان به سایه عنقا همانند کرده.
بین هست و نیست تضاد وجود دارد.
عهد با عهد جناس تام دارد.
معنی بیت: دو چیز است که در گردش فلک اثر و نشانی از آن وجود ندارد یکی وفا داری به عهد و پیمان در این دوره و روزگار و دیگری سایه عنقا.
۳)به هیچ گوش نوایی ز خوشدلی نرسد که شد ز ساز بیک بار ارغنون وفا
ارغنون: در اصطلاح موسیقی سازی است از خانواده آلات موسیقی بادی. یونانیها به آن ارگانون Organon میگویند و برخی عقیده دارند که این ساز از یونان به ایران آمده است.(۲) ارغنون از اصل یونانی به «معنی لوله و نای» سازی بوده است از لولههایی به طول مختلف که با دمیدن در آنها تولید صوت میشده است. در یونان قدیم لولهها هفت بوده ولی در ایران به دوازده رسیده است این ساز را مزامیر نیز نامیده اند….(۳)
نشسته زهره بربط زن ارغنون در چنگ ز عندلیب سبق برده در خوش الحانی(۴)
افزون بر این، ارغنون سازی آئینی و نمادین است که سازنده آن را افلاطون دانسته اند و به همین جهت هم مولانا نوای انا الیه راجعون را از ارغنون شنود.
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانّا الیه راجعون
به یک معنی آن را سرود و آواز دسته جمعی همان «کر» نیز میگفته اند. …….
از ساز شدن: کنایه از «از کوک افتادن» از هنجار عادی بسر شدن و نهایتاً ساز بی قانون زدن و ساکت و خاموش شدن.
بین گوش و نوا و ساز و ارغنون مراعاتالنظیر است.
معنی بیت: هیچ گوشی نوائی از خوشدلی نمیشنود زیرا که ساز وفاداری برای همیشه از قاعده و هنجار بدر افتاده و خاموش گشته است.
۴)زچارخانه عنصر نواله خوش مطلب مگو چرا که درو چاشنی نداد آبا
چارخانه عنصر: کنایه از دنیا
نواله: واژه فارسی است به معنی لقمه، توشه و آذوقه و روزی
ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت که بی ملالت صد غصّه یک نواله برآید (۵)
آبا: جمع اب در اینجا مقصود آباء علوی است و این نامی است که به هفت اختر داده شده و از این رهگذر دلبستگی آسمان و زمین را خواسته اند بیان کنند. (برای توضیح بیشتر به تعلیقات دیوان مجیر- صص ۴۵۹-۴۵۸ رجوع شود.)
به من نامشفقند آباء علوی چو عیسی زان ابا کردم زآبا (۶)
بین عنصر و آبا تناسب است که آباء علوی و امهات اربعه و موالید ثلاثه را به ذهن تداعی میکند.
معنی بیت: از این دنیا و جایگاه عناصر خواهان لقمه چرب و دلپذیر مباش و نگو که چرا آباء علوی در این دنیا چاشنی و مزه ای قرار نداده است.
۵)بدانکه تا نرسد مژده مراد به کس نشسته اند به عزلت مسافران صبا