تجزیه و تحلیل هرمنوتیکی با کل آغاز میشود و با پرداختن به جزئیات، با فهمی بهتر، دوباره به کل باز میگردد و در یک دور هرمنوتیکی قرار میگیرد. فرایند ارتباط بین جزء و کل در خواندن یک کتاب تصویری، دور هرمنوتیکی را شکل میدهد. هر کدام از ما، از طریق کلامی یا بصری، انتظاراتی ایجاد میکنیم که به نوبه خود، تجربههای جدید و انتظارات جدیدی فراهم میکند. خواننده از کلام به تصویر منتقل میشود و دوباره به سطح کلامی باز میگردد. این انتقال همیشگی، فهم را بسط میدهد. با هر خوانش جدیدی از کلمات و تصاویر، نیاز به تفسیر کل احساس میشود. احتمالاً، کودکان این مطلب را زمانی که کتابی را بارها و بارها با صدای بلند میخوانند، به صورت شهودی میدانند. آنها کتابی یکسان را نمیخوانند، بلکه بیشتر و بیشتر در معنا عمیق میشوند، تواناییای که اغلب بزرگسالان برای خواندن کتابهای تصویری به این طریق از دست دادهاند؛ زیرا آنها کل را نادیده میگیرند و به تصاویر به صورت صرفاً تزئینی مینگرند.
بر این اساس، رابطه متن و تصویر در رویکرد مبتنی بر هرمنوتیک گادامر از گذر فهم متن و مفهوم دور هرمنوتیکی قابل تبیین است.
پس از بیان رهاوردهای هرمنوتیک فلسفی گادامر در زمینه محتوای برنامه فلسفه برای کودکان که عمدتاً بر نقش ادبیات و رابطه متن و تصویر تمرکز داشت، به پرسش دوم این پژوهش میپردازیم.
۴. ۶. پرسش دوم پژوهش: رهآورد هرمنوتیک فلسفی گادامر برای روش «برنامه فلسفه برای کودکان» چه میتواند باشد؟
عنوان روش، هر پژوهشگر آشنا به سنت هرمنوتیک فلسفی را به یاد کتاب مشهور گادامر، حقیقت و روش میاندازد. گادامر، به تبع استادش هایدگر، نمیخواهد روشی نو در باب فهم متن یا متدولوژی علوم انسانی ارائه دهد. از نظر او، تحلیل ماهیت فهم، ثابت میکند که بر خلاف نظر دیلتای، نمیتوان از روش به حقیقت رسید. توجه و اهتمام به روش، نه تنها ما را به حقیقت نمیرساند، بلکه موجب بیگانگی ما با موضوع شناخت میشود (معموری، ۱۳۸۵: ۸۹).
با این حال گادامر مینویسد: «درست است که از روشهای علوم انسانی در حقیقت و روش بحث نمیشود»، ولی در ادامه میگوید: «من ابداً قصد ندارم لزوم کار روشمند در علوم انسانی را انکار کنم». این تصدیق را نباید تصدیقی از سر سازشکاری قلمداد کرد؛ چرا که گادامر، جز در یک مورد خاص، با روش سر ستیز ندارد: این ادعا که روش در مورد حقیقت دارای حق انحصاری است. به عبارت دیگر، چیزی که گادامر به انکار آن برمیخیزد، تنها این است که روش همه آن چیزی است که برای وصول به حقیقت، به آن نیازمندیم. اینکه روش محدود است، فهم از قلمرو حقیقت و خطایی که به حکم روش تعیین شده است، پا فراتر میگذارد و تأویل صحیح را نمیتوان به نحو جامع روشمند کرد؛ بنابراین، حقیقت از روش فراتر میرود، جملگی بصیرتهایی هستند که در قلب حقیقت و روش جای دارند (واینسهایمر،۱۹۴۶: ۵۳).
برنامه فلسفه برای کودکان مجموعهای از رویکردها و روشها را در خود نهفته دارد، دو رویکرد اصلی و اساسی که حالت عمومیتر دارند و این برنامه درسی را ساختاربندی میکنند، عبارتند از رویکرد تلفیقی و رویکرد فلسفی. منظور از رویکرد تلفیقی در اینجا، در هم تنیدن انواع حالتهای ذهنی و فلسفی، مهارتهای شناختی، منابع رشتههای درسی و روششناسی آنها در یک اجتماع پژوهشی کلاس درس است. رویکرد فلسفی نیز به روش فلسفیدن و نیز پرورش قوه استدلال اشاره دارد که هم زیربنای برنامه درسی است و هم مانند چتری، تمامی فعالیتهای این برنامه را هدایت میکند (قائدی، ۱۳۸۸: ۱۰۳).
قائدی (۱۳۸۸) در پژوهش خود رویکرد بازی را زیر مجموعه رویکرد فلسفی معرفی میکند، مؤلف نامبرده میافزاید:
رویکرد بازی: در همراهکردن گفتوگو با بازی توسط گادامر است که تحلیلی ساختاری از پدیدهای آشکار میشود که خود او به طور مستقیمتر به تئوری CPI قرض میدهد. معانی چندگانه کلمه «بازی» در اینجا خود یک امتیاز است؛ چرا که در یک مفهوم اجتماع پژوهش فلسفی، همه آنها را تأمین میکند. در مفهوم عمومیتر، «بازی» یک واقعه ـ سازه است که بازیکنان را فراتر از خودشان میبرد که در آن، اصطلاحات تئوری بازی کلاسیک بر دنیای حیات روزانه، روابط ابزاری و هدفجویانه و ترکیب موقعشناس، شانس و نوآوری غلبه میکند. این امکانپذیر است؛ چون بازی ذاتاً غیر ابزاری است. بازیکنان نیستند که روی جهان بازی میکنند، بلکه جهان است که از طریق بازیکنان عمل میکند. بازیکنان بهوسیله بازی بازسازی میشوند و این به آن معناست که آنها در نو باشی فی البداهگی یک ساختار که از هر فرد بازیگری فراتر است رها میشوند (قائدی، ، ۱۳۸۸: ۱۰۶).
از مدخل همین پژوهش، مفهوم بازی را در هرمنوتیک فلسفی گادامر بررسی میکنیم. گادامر قصد دارد تا با تبیین نحوه هستی و وجود اثر هنری، زمینه مناسبی را برای طرح بنیانهای تفسیر و نظریه هرمنوتیک خود فراهم آورد. هدف اصلی او از طرح این مفهوم، بهچالشکشیدن هرگونه سوبژکتیویسم و ابژکتیویسم در قلمرو هنر و به تبع آن، در فرایند فهم آدمی است. تفکر دوگانهاندیش سوژه ـ ابژه، حقیقت را منتسب به سوبژکتیویته قلمداد میکند و آگاهی زیباییشناختی در این تفکر، عبارت از عملی است که حقیقت هنری را تولید میکند، اما نمیتواند آن را به رسمیت بشناسد؛ چرا که بهرسمیتشناختن حقیقت هنری، به نوعی منتسبکردن حقیقت به ابژه نیز هست و این به معنای فروپاشی تفکر دوگانهاندیش سوژه ـ ابژه خواهد بود. با توجه به این نکته، گادامر درصدد برمیآید تا زمینه این فروپاشی یا به تعبیر مثبت، زمینه اتحاد سوژه و ابژه را فراهم آورد (طاهری، ۱۳۸۹: ۸۴).
در واقع، میتوان ادعا کرد که تجربه هرمنوتیکی از جهان و فهم در همه اشکال آن، از سنخ ورود در نوعی بازی است و این، مدلی برای درک تجربه هرمنوتیکی است. گادامر با بحث از بازی و تحلیل ماهیت آن، به تبیین هستیشناسی فهم پل میزند و برای وصول به این هدف فلسفی از مفهوم بازی مدد میگیرد.
تقسیم دوگانه سوژه ـ ابژه، این نتیجه را به دنبال دارد که حقیقت به ذهنیت فاعل شناسایی تعلق دارد. نحوه عمل فاعل شناسایی (سوژه) و کیفیت اعمال روش، موجب وصول او به حقیقتی درباره موضوع (ابژه) میشود. اگر این مبنا در زیباییشناسی پذیرفته شود، زیباییشناسی عملی خواهد بود که در باب هنر تبیین علمی ارائه میدهد. در این صورت، فهم هنر، محصول ذهن عالم است و حقیقتی که مطرح میشود، درباره این فهم و اِعمال ذهنیت است و درباره حقیقت خود هنر (موضوع) چیزی وجود ندارد. حال اگر بخواهیم به حقایقی درباره خود موضوع برسیم، باید این تقسیم دوگانه را ویران کنیم و تلقی تازهای از زیباییشناسی عرضه کنیم که دیگر یک علم، همچون سایر علوم، بر روش تجربی مبتنی نباشد و این چیزی بود که گادامر دنبال میکرد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۶).
به اعتقاد گادامر، سوژه در جریان بازی دچار تحول میشود. این تغییر و تحول از آن روست که بازیگر اجازه ندارد بازی را بهمنزله یک ابژه یا شیء بنگرد؛ از همین رو، سوژه نیز خودش را حفظ نمیکند و دچار تحول میشود. بازیگر در جریان بازی، محو و تسلیم بازی میشود. ایدئال بازی آن است که سوژه خود را به جریان بازی واگذارد تا بازی او را تحت اختیار بگیرد (طاهری، ۱۳۸۹: ۸۷).
از همین رو، گادامر معتقد است هر بازیکردنی یک بازیشدنی است. لطف بازی، جاذبه و وجدی که از آن حاصل میشود، درست در همین است که بازی بر بازیگر چیره میشود… سوژه حقیقی بازی، نه شخص بازیگر، بلکه خود بازی است… این بازی است که بازیگر را مجذوب و شیفته خود میکند، او را در دام بازی گرفتار میسازد و در این بند نگه میدارد (گادامر، ۱۹۹۱: ۱۰۶).
دیویی به نقل از شریعتمداری در بیان «اصل کنترل اجتماعی»[۱۳۱] همسو با نظرات گادامر معتقد است، نتایجی که از بررسی جریان بازی بدست میآید نشان میدهد که اَعمال فرد به وسیله تمام موقعیت یا کل موقعیتی که در آن فعالیت میکند کنترل میشود. در موقعیتی که فرد با افراد دیگر سهیم است و همکاری میکند همه روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند (شریعتمداری، ۱۳۸۹: ۴۷).
گادامر در ادامه میافزاید، اگر نحوه هستی هنر را بازی دانستیم، این نتیجه را به دنبال دارد که فاعل شناسایی بدل به بازیگر میشود و بازیگر کسی نیست که عمل طبیعی و روشمند انجام دهد، بلکه عمل او در گرو نوع بازی است. در بازی واقعی، بازی بر بازیگر احاطه دارد و او در چارچوب قالب، قواعد و قوانین بازی عمل میکند. از نظر وی، فاعل واقعیِ بازی، شخص بازیگر نیست، بلکه خود بازی است (گادامر، ۱۹۹۱: ۱۰۶).
بدین ترتیب، بازی حالتی از وجود خودِ اثر هنری است؛ بدان معنا که اثر هنری زمانی اثر هنری میشود که دیگر ابژهای مقابل سوژه وجود نداشته باشد یا به تعبیر دیگر، زمانی اثر هنری اثر هنری میشود که سوژه و ابژه با یکدیگر یگانه شوند. البته باید توجه داشت که گادامر با چنین برداشتی از فهم، درصدد انکار مطلق عنصر سوبژکتیو نیست (طاهری،۱۳۸۹: ۹۴)، بلکه هدف او بهچالشکشیدن تفکری است که هنر و به طور کلی فهم را یکسره به فعالیت ذهنی هنرمند یا فاعل شناسا منتسب میکند.
گادامر سایه این تحلیل ویژه از هنر و تجربههنری را بر همه اشکال فهم سنت میگستراند و بازی را الگویی برای درک ماهیت تجربه هرمنوتیکی قرار میدهد؛ بنابراین، حتی فهم و تفسیر متن نیز با تلقی گادامر از بازی گره میخورد و تفسیر متن هم نوعی بازی زبانی میشود که برای مفسر اتفاق میافتد و ذهنیت مفسر در آن، نقش محوری و تعیینکننده ندارد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۸).
اما این پرسش همواره باقیست که در کلاس فلسفه برای کودکان و به بیان دقیقتر، در حلقههای کندوکاو قرار است چه اتفاقی بیفتد؟
پارساپور (۱۳۸۸) در مطلع پژوهش خود در پی یافتن پاسخ این پرسش است.[۱۳۲] مؤلف نامبرده میافزاید:
لیپمن کار حلقههای کندوکاو را در پرداختن به سه نوع تفکر خلاصه میکند: تفکر انتقادی، تفکر خلاق و تفکر توأم با علاقه و مسئولیت. بعدها ساتکلیف، تفکر جمعی را بر این سه نوع تفکر مدّنظر لیپمن افزود؛ بر این اساس، قرار است به کودکان کمک کنیم خودشان توانایی تفکر، استدلال و نقد صحیح را پیدا کنند؛ یعنی، بنا نیست جریان فکری آنها را ما تعیین کنیم و به جای آنها بیندیشیم و آنها را به نتیجه مدّ نظرمان برسانیم، بناست که آنها را از مقلد بودن به سمت استقلال فکری سوق دهیم و لازمه این امر این است که کودک را از تأیید بیچون و چرا و پذیرفتن بدون تفکر بایدها و نبایدهای بزرگترها مبّرا سازیم. صاحبنظران برای رسیدن به این اهداف در حلقههای کندوکاو، استفاده از داستانهای کوتاه و بلند را دستمایه قرار دادهاند. برای انتخاب داستان در کلاسهای فلسفه برای کودکان، در ایران، سه راه پیش رو داریم:
الف. استفاده از داستانهایی که در خارج از ایران، به منظور طرح در این کلاسها با مشخصاتی که شارپ و دیگران برشمردهاند، نوشته شده است؛
ب. طراحی داستانهای تازه با همان ویژگیهایی که برای داستانهای فکری در کلاس ذکر کردهاند و استفاده از آنها در کلاس؛
ج. گزینش و بازنویسی داستانهایی که هماکنون دراختیار داریم و طرح آنها به شیوهای که بتواند ما را برای رسیدن به اهداف این برنامه در کلاس درس یاری کند (پارساپور، ۱۳۸۸: ۳۱۹).
نقل این کلام، این ضرورت را درپیدارد که گذشته از نحوه امکان انتخاب متون داستانی به قابلیت و استعداد اینگونه داستانها از زاویه رویکردهای برنامه فلسفه برای کودکان بنگریم:
داستانهای رویکرد لیپمن، شارپ و کم، عمدتاً شامل مفاهیم متعدد فلسفی است. نویسنده بیش از آنکه دغدغه ایجاد لذت و شگفتی کودک را داشته باشد، به دنبال ایجاد پرسش و برانگیختن قدرت تفکر در کودک است. در این رویکرد که بهوسیله لیپمن و همکارانش طراحی شده، جایگاه ادبیات، بهطورکلی، تحریف میشود و از تصاویر کودکانه در متن داستان خبری نیست. در بعضی از این داستانها، نویسنده به اندازهای درگیر هدف فلسفی خود است که جنبه هنری داستان نادیده گرفته میشود.
یک نمونه از داستانهای رویکرد اول: داستان ویلیام تل.
در کتاب باهم فکرکردن، کم، این داستان را بهعنوان نمونهای درخشان برای کار در کلاس ارائه میکند.
خلاصه داستان:
این داستان مربوط به زمانی است که سوئیس مستعمره اتریش بوده و در آنجا قهرمانی به نام گیوم تل زندگی میکرده است. داستان به این صورت است که حاکم مجسمهای از خودش را در میدان شهر گذاشته و میگوید هر کس که رد میشود باید در مقابل این مجسمه تعظیم کند و مأمورانش را مأمور کنترل این مسأله کرده است. روزی، ویلیام تل از آنجا رد میشود، ولی این کار را انجام نمیدهد. همه با اینکه از این وضع ناراحت بودند، واکنشی نشان نمیدادند و این اولین واکنشی است که جرقهای را در سوئیس میزند. ویلیام تل را دستگیر میکنند و همراه پسرش پیش حاکم میبرند. حاکم از تل می پرسد که آیا تیرانداز خوبی هست. تل میگوید بله. حاکم میگوید پس تو را میآزماییم. حاکم به پسر تل میگوید که برود کنار درختی بایستد و سیبی را روی سر پسر میگذارد و به تل میگوید که از این فاصله بایست و با یک تیر سیب را بزن تا ببینم چگونه دلاوری هستی. تل شروع به خواهشکردن میکند و دچار تردید میشود، اما پسر با شجاعت تمام، از پدر میخواهد که این کار را انجام دهد و به تل میگوید که تو موفق میشوی و من آمادهام که جان خود را در راه آزادی سوئیس بدهم. پسر میایستد و سیب را روی سرش میگذارند. ویلیام تل کمانش را برمیدارد و دو تیر را بیرون میآورد. حاکم با خود فکر میکند که چرا دو تیر؛ مگر او فکر میکند اگر تیر اول را نزند من او را میبخشم و اجازه میدهم که تیر دوم را بزند. تل، تیر اول را در چلّه کمان میگذارد و درست به هدف میزند. سیب دو قسمت میشود، از روی سر پسر به دو طرف میافتد و غریو تماشاچیان به هوا برمیخیزد. همه خوشحال میشوند و هورا میکشند. حاکم از تل میپرسد تیر دوم برای چه بود. تل میگوید برای اینکه اگر تیر به پسرم خورد، بعد از آن قلب تو را نشانه بگیرم و تو را بزنم. اینجاست که حاکم فرمان میدهد که او را دستگیر کنند. مأموران تل را دستگیر و سوار قایق میکنند. اما طوفان میشود و تل خود را در آب میاندازد و فرار میکند. بعد مردم به او میپیوندند و سوئیس آزاد میشود (کم، ۱۳۸۹: ۳۹-۳۷).
داستان تل، داستانی زیبا و تأثیرگذار است. کم معتقد است این داستان از نظر مفاهیم و موضوعات، آنقدر غنی است که میتواند برای کندوکاو مناسب باشد. گذشته از مفاهیم غنی فلسفی، صورت این داستان از نظر ادبی و به بیان کلیتر، از جنبه هنری و زیباییشناسانه توانمند به نظر نمیرسد. نادیده انگاشتن ادبیات و تحریف جایگاه آن نیز بر این مسأله دامن میزند. در این رویکرد، کمتر با داستانهایی مصور مواجه میشویم که تصویر به فرایند تکمیل معنا کمککند و قابلیت کندوکاو را افزایشدهد.
در اینجا میخواهم به هستیشناسی اثر هنری و اهمیت آن به لحاظ تفسیر با محوریت مفهوم بازی که پیشتر به آن پرداختم اشاره کنم:
گادامر با تبیین نحوه هستی و وجود اثر هنری، زمینه مناسبی را برای طرح بنیانهای تفسیر و نظریه هرمنوتیک خود فراهم میکند. در پدیدار «بازی» عناصر مهم بسیاری وجود دارد که نحوه هستی اثر هنری را روشن میسازد. گادامر در اینگونه نظریههای زیباشناختی خطای دوره جدید، مبنی بر اسناد همه چیز به قوه شناخت انسان، را میبیند. مقصود گادامر از «بازی» رهیافت یا فعالیت آفرینندگی و کسب لذت انسان شناسنده نیست و البته او از بازی «آزادی» قوه شناخت انسان در امکان اشتغال به بازی را نیز مراد نمیکند. او از «بازی» برای اشاره به نحوه هستی خودِ اثر هنری استفاده میکند.
بنابراین، هدف گادامر از تحلیل پدیدارشناسانه «بازی»، مبارزه با پیشداوریها و تلقیهای ایدئالیستی از «آگاهی» است. دیدگاهی که به جدایی فاعل شناسایی از موضوع شناسایی معتقد است و فهم را عملی سوبژکتیو میداند. وی با تأکید بر اینکه بازی، مدلی برای درک تجربه هرمنوتیکی است، نشانمیدهد همچنان که بازی صرفاً محصول ذهنیت بازیگر نیست، فهم و تجربه هرمنوتیکی هم عملی سوبژکتیو و محصول فعالیت ذهنی فاعل شناسایی نیست (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۵).
بهگمانم اگر این تحلیل گادامر را از مفهوم «بازی» و آنچه لازمه آن است، بپذیریم، نادیدهانگاشتن جنبههای زیباییشناسانه و ادبی داستانهای برنامه فلسفه برای کودکان، در رویکرد نخست که ریشه در تلقی خاص این رویکرد از مفهوم ادبیات دارد، بهنوعی مانع از اطلاق اثر هنری به اینگونه متون میشود یا حداقل از میزان اعتبار و ارزشمندی آن میکاهد و همین امر، زمینه اتحاد سوژه و ابژه را از گذر هستیشناسی اثر هنری از بین میبرد و فهم متن را عملی سوبژکتیو و متکی به ذهنیت فاعل شناسا میداند و بنیانهای تفسیر و نظریه هرمنوتیک گادامر را فرومیریزد.
در این صورت، به جای این که متن مبنای فهمهای متفاوت باشد، ذهنیت فاعل شناسایی مبنا قرار میگیرد و فهم و تجربه هرمنوتیکی صرفاً عملی سوبژکتیو و وابسته به فعالیت ذهنی فاعل شناسایی خواهد بود و این همان چیزی است که هرمنوتیک فلسفی گادامر با توسل به مفهوم بازی درصدد انکار آن است.
یک نمونه از داستانهای رویکرد دوم: اژدها و غول؛ داستانی از کتاب قورباغه و وزغ باهم، اثر آرنولد لوبل.
خلاصه داستان:
قورباغه و وزغ باهم کتاب میخواندند. وزغ گفت: آدمهای این کتاب شجاعند. آنها با اژدها و غول میجنگند و هیچوقت هم نمیترسند. قورباغه گفت: آیا ما هم شجاعیم؟ خودشان را در آیینه نگاه کردند. قورباغه گفت: بهظاهر که شجاعیم. تا اینکه روزی قورباغه و وزغ به گردش رفتند. قورباغه گفت: میتوانیم سعیکنیم از این کوه بالا برویم. اینطوری میفهمیم شجاعیم یا نه. قورباغه از صخرهای به صخره دیگر میپرید و وزغ هم پشت سرش میآمد. آنها به غار تاریکی رسیدند. مار بزرگی از غار بیرون آمد. وقتی چشم مار به قورباغه و وزغ افتاد گفت: سلام ناهار! و دهان بزرگش را باز کرد. قورباغه و وزغ پا به فرار گذاشتند. وزغ میلرزید و با صدای لرزان میگفت: من که نمیترسم. آنها بالاتر رفتند و صدای مهیبی شنیدند. وزغ فریاد زد: بهمن. قورباغه و وزغ پا به فرار گذاشتند. قورباغه لرزان فریاد زد من که نمیترسم! همین که به قله کوه رسیدند، یک شاهین بالای سرشان سایه انداخت. قورباغه و وزغ بهسرعت پنهان شدند. اینبار، قورباغه و وزغ با هم فریاد زدند: ما که نمیترسیم! آنها تمام راه را تا خانه دویدند. وزغ گفت: قورباغه عزیزم خیلی خوشحالم دوست شجاعی مثل تو دارم و پرید روی تختخواب و لحاف را روی سرش کشید. قورباغه گفت: من هم از آشنایی با شخص شجاعی مثل تو خیلی خوشحالم. او هم پرید توی کمد و در را محکم بست. وزغ همانطور توی تختخواب ماند و قورباغه هم از کمد بیرون نیامد. آنها مدتها همانجا ماندند، فقط به خاطر اینکه در کنار هم احساس شجاعت میکردند (والتنبرگ، ۱۹۴۹: ۶۴).
همانطور که قبلاً اشاره شد، درباره ادبیاتکودک دیدگاه متیوز با دیدگاه لیپمن کاملاً متفاوت است. متیوز معتقد است گونهای از داستانهای کودک وجود دارد که در ذات فلسفی است. همین بیان، امکان آموزش فلسفه از دریچه ادبیاتکودک را فراهم میکند. توجه به این گونه نوظهور در متون داستانی برنامه فلسفه برای کودکان به صورت جزئی و در ادبیات در مفهوم کلی آن، امکان تبیین نحوه هستی اثر هنری (داستان در معنای جزئی و ادبیات در معنای کلی آن) را از گذر مفهوم بازی در هرمنوتیک فلسفی گادامر مهیا میکند. گادامر بر آن است تا در پرتو تحلیلش از بازی، علاوه بر تبیین نحوه وجود اثر هنری و چگونگی تجربه آن الگوی بازی را به تمام اشکال فهم تسری دهد.
بنابراین اگر به تبیین متیوز از ادبیاتکودک استناد کنیم و بپذیریم که داستانهای این رویکرد امکانهای ذاتی زیباییشناسانه و ادبی خود را در چارچوب برنامه فلسفه برای کودکان حفظ نموده است، میتوان از انتقال صرف مفاهیم فلسفی فراتر رفت و از گذر اتحاد سوژه و ابژه که به اعتقاد گادامر در پدیده تفسیر محقق میشود، تفکر سوبژکتیو را به چالشکشید و زمینه مناسبی را برای طرح بنیانهای تفسیر و نظریه هرمنوتیک فراهم کرد.
بازی از دیدگاه فاعلیت ذهن، فعالیت شناسنده است؛ یعنی، فعالیتی آزاد که آدمی اراده میکند به آن وارد شود و برای کسب لذت از آن استفاده کند. اما هنگامی که میپرسیم خودِ بازی چیست و چگونه صورت میگیرد، وقتی که بازی را نقطه آغاز فرض میکنیم و نه قوه شناخت انسان را، آنگاه، بازی جنبه متفاوتی مییابد (پالمر، ۱۹۳۳: ۱۹۰).
طبق نظر گادامر، نه یک اثر هنری ابژه است و نه تجربهکننده آن سوژه و فاعل شناسایی. ابژهنبودن یک بازی را میتوان با این مثال توضیح داد:
صفحه شطرنج و مهرههای آن که در جعبه قرار گرفته، به بازی شطرنج شکلنمیدهد. همچنین مجموعه قواعد این بازی که در کتابهای راهنمای شطرنج نگاشته شده، بازی شطرنج نیست. بازی شطرنج زمانی به وجودمیآید و شکلمیگیرد که کسی آن را انجامدهد. زمانیکه دو نفر شطرنج میکنند، ابژه و سوژه درهم آمیخته است و تفکیکپذیر نیست. نمیتوان بازی شطرنج را از بازیگران آن جدا کرد و عینیت آن را بهعنوان موضوع و ابژه عمل آنها بهتفکیک، نشان داد. همانطور که در زمان انجامدادن فوتبال، نمیتوان فوتبالیستها را بهمنزله سوژه و فاعل، جدا و مستقل از فوتبال که بازی و ابژه است، درنظرگرفت. این دو با هم ملازم و همراهند؛ بنابراین بازی چیزی جز انجامدادن آن نیست و بدون بازیکردن، چیزی به نام «بازی» وجود ندارد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۸).
گادامر در شباهتهایی که میان اثر هنری و بازی میبیند، الگویی یافته است که نه فقط ورشکستگی زیباییشناسی ذهنی را اثبات میکند، بلکه الگویی است که میتواند بهعنوان مبنایی برای پشتیبانی از خصلت دیالکتیکی و هستیشناختی علم هرمنوتیک خود او درآید (پالمر، ۱۹۳۳: ۱۹۳).
باید توجه داشت که گادامر سایه این تحلیل ویژه از هنر و تجربه هنری را بر همه اشکال فهم سنت میگستراند و بازی را الگویی برای درک ماهیت تجربه هرمنوتیکی قرار میدهد؛ بنابراین، حتی فهم و تفسیر متن نیز با تلقی گادامر از بازی گره میخورد و تفسیر متن هم نوعی بازی زبانی میشود که برای مفسر اتفاق میافتد و ذهنیت مفسر در آن، نقش محوری و تعیینکننده ندارد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۸).
یک نمونه از داستانهای رویکرد سوم: کفشهای هیپا و شیپا از مجموعه داستانهای فکری ایرانی.
خلاصه داستان:
هیپا و شیپا خواهر و برادر بودند. شکل هم بودند، قدشان درست اندازهی هم بود، چشمانشان درست مثل هم بهنظرمیرسید، هرچی یکی میخواست، آن یکی هم میخواست. آنها با پدر و مادرشان زیر آب زندگی میکردند تا اینکه یک روز با هم سرشان را از آب بیرون آوردند و بیرون را تماشا کردند. راستی بچهها، یادم رفت بگویم که هیپا و شیپا دو تا بچه هشتپا هستند و در دریا زندگی میکنند. در یک دریا که در کنار شهر ساحلی کوچکی قراردارد. آنها سرشان را که از آب بیرون میآورند، بچهها را در ساحل میبینند که باهم بازیمیکنند. کفشهای بچهها توجه خواهر را جلب میکند و میگوید نگاه کن که آنها کفش دارند، ما هم کفش میخواهیم. آنها دو تا پا دارند، با کفش این قدر خوشگل شدند. ببین ما هشت تا پا داریم کفش به پا کنیم، چقدر خوشگل میشویم. آنها پیش مادرشان میروند و میگویند ما کفش میخواهیم. اولین پاسخ مادر این است که بالأخره سرتان را از آب بیرون آوردید. جروبحث آغاز میشود. مادر میگوید: کفش، آب، اینجا؟ بچهها پا به زمین میکوبند که ما کفش میخواهیم. مادر چارهای نمیبیند و آنها را به تنها کفاشی که در آن شهر ساحلی است، میبرد. حالا مشکل اینجاست که کفشها دوتا دوتا درست شدهاند و آنها که هشت تا پا دارند، نمیتوانند کفشها را دقیقاً مثل هم جفتوجور کنند؛ بنابراین، مدل تازهای ایجاد میشود؛ چون مجبورند کفشهایی را انتخاب کنند که اندازه پایشان باشد. بعضی از کفشها بنددار است و بعضی بیبند؛ یکی زرد است و یکی سبز؛ یکی پروانه دارد و یکی ندارد. بههرحال، کفشها شکل متنوعی میگیرد. بچهها کفشها را میپوشند و از مغازه بیرون میآیند و توی آب شروع به شناکردن میکنند. مادرشان هم جلو میرود. اما هرچه زمان میگذرد، فاصله بین آنها و مادرشان بیشتر میشود. آنها نمیتوانند مثل قبل شنا کنند. تا اینکه آرامآرام مادر از آنها دور میشود و آنها ناگهان صدایی را از پشت سرشان میشنوند. موجود وحشتناکی به آنها حمله کرده و آنها چارهای ندارند جز اینکه کفشها را رها کنند و فرار را بر قرار ترجیح دهند. بههرحال، در این جنگ و گریز، هیپا و شیپا موفق میشوند که جان خود را از این مهلکه سالم بهدرببرند. بعد به خانه میروند. مادرشان میآید و آنجا گفتوگویی با هم دارند. بچهها میگویند چرا ما را تنها گذاشتی. مادر میگوید شما خودتان عقب ماندید. بههرحال معلوم میشود مادر گشته و دیده که آنها موفق شدند خود را نجات دهند و خوشحال شده و به خانه برگشتهاست. حالا مدتها از آن ماجرا میگذرد. هیپا و شیپا کفشها را به دیوار خانهشان آویزانکردهاند و هروقت که به آنها نگاه میکنند، یاد داستان آن روز میافتند. داستانی که هرچه از آن روز میگذرد، ترسش کمتر و لذتش بیشتر میشود. حالا این خواهر و برادر گاهی زیر آب با کفشهایشان بازی میکنند. گاهی آنها را برمیدارند، به ساحل میروند و با بچههای دیگر بازی میکنند. بازی میکنند، شادی میکنند و میخوانند هشت پا هستیم با هشت تا پا، پا پا پا پا. هشت پا داریم نرم و قشنگ با هشت تا کفش رنگارنگ. هی بابا مدل جدیده این! نشین، پاشو، بدو، بیا، ببین! ساحل و دریا شده زیبا با کفشهای هیپا و شیپا (خسرونژاد، ۱۳۸۹: ۲۴-۳).
داستانهای رویکرد سوم، کم و بیش از مفاهیم فلسفی استفاده میکنند، اما گستردگی و تنوع بیشتری دارند. ضمن اینکه مشکل فرهنگی، خودبهخود در این نوع داستانها حل میشود، از ارزش هنری و ادبی بالاتری برخوردارند و با طرح مجدد آنها، میتوان ارتباط کودک را با ادبیات حفظ کرد. تأکید بر نقش و جایگاه ادبیات در رویکرد داستانهای فکری ایرانی و استفاده از ادبیاتکودکان به عنوان کانون بحثهای فلسفی موجب تقویت مهارتهای زبانی و پرورشِ تواناییِ اندیشیدنِ فلسفیِ کودکان به صورت همزمان میشود. کودکان بهقدری مشتاق حرفزدن درباره داستان و تبادل نظرند که همه مهارتهای لازم برای مشارکت در بحثها را بهراحتی در جریان هماندیشی فرامیگیرند. پایبندی به چارچوبهای داستان در جریان کندوکاو مشترک و استفاده از کتابهای داستانی تصویری ایرانی، برای شروع بحث فلسفی مشکل پذیرش را بهخوبی حلمیکند.
تمایز این رویکرد با رویکرد اول و دوم بهجهت قرارگرفتن ادبیاتکودک در کانون بحثهای فلسفی و حفظ شأن هنری و زیباشناسانه آن، پایبندی به متن و سعی در شناخت و تأویل جهان داستان و حفظ رابطه متن و تصویر، امکان طرح و تبیین آموزههای هرمنوتیک فلسفی گادامر را در این رویکرد بهخوبی مهیا میکند. به بیان دیگر، امکان ارتباط حوزه هرمنوتیک و برنامه فلسفه برای کودکان، از گذر رویکرد داستانهای فکری ایرانی قابلیت ذاتی مساعدتر و پشتوانه منطقی قویتری دارد. البته باید توجه داشت که این امکان، ارتباطهای جزئی این دو حوزه در رویکردهای دیگر را نفی نمیکند، کما اینکه در مطالب پیشین بهنوعی سعی در تبیین همین مسأله داشتیم.
بار دیگر به مفهوم بازی و هدف گادامر از طرح آن، یعنی بهچالشکشیدن تفکری که هنر و بهطورکلی فهم را یکسره به فعالیت ذهنی هنرمند یا فاعل شناسا منتسب میکند، میپردازیم. بهگمانم، این تبیین گادامر یکی از چالشهای برنامه فلسفه برای کودکان و مشخصاً رویکرد داستانهای فکری ایرانی را نشانه میرود. از آنجا که در این رویکرد در فرایند هماندیشی تصمیم نهایی فردی است، همواره این مطلب به ذهن متبادر میشود که ذهنیت فاعل شناسایی با تکیه بر توانایی تمرکززدایی مبنا قرار میگیرد و نحوه عمل فاعل شناسایی (سوژه یا سوبژه) و کیفیت اعمال روش، موجب وصول او به حقیقتی درباره موضوع (ابژه) میشود. اگر این مبنا در زیباییشناسی پذیرفته شود، زیباییشناسی عملی خواهد بود که در باب هنر تبیین علمی ارائه میدهد. در این صورت، فهم هنر، محصول ذهن عالم است و حقیقتی که مطرح میشود، درباره این فهم و اعمال ذهنیت است و درباره حقیقت خود هنر (موضوع) چیزی وجود ندارد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۶). در مقابل این دیدگاه، گادامر بازی را نحوه هستی اثر هنری میداند و آن را به گونهای تبیین و تفسیر میکند که دیگر اثر هنری، بهمنزله موضوعی، درمقابل فاعل شناسایی مطرح نیست.
آنچه او نفی میکند، آن است که هنر، فهم و تجربه هنر را صرفاً فعالیت ذهن خالق اثر یا کسی بدانیم که از اثر لذت میبرد. گادامر با بازیدانستن خود هنر بر آن است که نشان دهد که هنر فراتر از فعالیت ذهنی صاحب اثر، و تجربه و فهم از هنر، فراتر از فعالیتِ ذهنیِ صرفِ تجربهکننده است؛ زیرا، در بازی واقعی، هرگز بازیگر به بازی بهعنوان یک ابژه نمینگرد (واعظی، ۱۳۸۹: ۲۳۶).
در رویکرد داستانهای فکری ایرانی توجه به ماهیت هنری ادبیات و رعایت ظرافتهای ادبی از یک طرف و محوریت ادبیاتکودک و تصویرگری از طرف دیگر، آثار مکتوب این رویکرد را علاوه بر غنای فلسفی، از جنبههای هنری و ادبی نیز ارتقا میبخشد؛ بنابراین، اگر مجاز باشیم موضوع شناسایی (ابژه یا متن) را در این رویکرد بهمنزله اثر هنری قلمداد کنیم، آنگاه میتوانیم نحوه هستی اثر هنری را از سنخ بازی بدانیم؛ در این صورت، بر مبنای تبیین گادامر، فاعل شناسایی بدل به بازیگر میشود. بازی بر بازیگر غلبه دارد و فاعل واقعی بازی، شخص بازیگر نیست، بلکه خود بازی است.
3-6) روشهای آماری تجزیه و تحلیل دادهها
در تحقیق حاضر جهت تحلیل دادههای جمع آوری شده از طریق پرسشنامه از نرمافزارهای Spss 20 و LISREL 8.54 استفاده شده است. روشهای آماری با توجه به نوع و روش تحقیق و هدف محقق متفاوت است. با این وجود، استفاده از روشهای آماری در تحقیق علمی به دو شکل توصیفی و استنباطی انجام میگیرد. آمار توصیفی به توصیف اطلاعات بدست آمده پرداخته و از آن برای تبیین وضعیت پدیده یا مسأله یا موضوع مورد مطالعه استفاده میشود و از آمار استنباطی جهت تعیین وجود یا عدم وجود رابطه میان متغیرهای مذکور استفاده شده است (حافظ نیا، 1387).
- آمار توصیفی : در بخش آمار توصیفی تحقیق، به بررسی اطلاعات مربوط به ویژگیهای جمعیت شناختی قلمرو مورد مطالعه (جنسیت، سن و سطح تحصیلات) پرداخته میشود و تحلیل آماری از قبیل شاخصهای فراوانی، فراوانی نسبی و درصد فراوانی تجمعی محاسبه میگردد. در این بخش جهت روشن نمودن آمارهای بدست آمده، علاوه بر جداول از نمودارهای متنوع نیز برای نشان دادن نتایج استفاده گردیده است.
- آمار استنباطی : در بخش آمار استنباطی تحقیق، ابتدا با بهره گرفتن از نرم افزار LISREL 8.54، برازش مدلهای اندازه گیری و مدل مفهومی پژوهش مورد آزمون قرار گرفته و در مرحله دوم برای بررسی فرضیات تحقیق براساس هدف مقاله که «تاثیر شخصیت برند و سازگاری با خود بر وفاداری مشتریان به فروشگاه با تعدیل گری جنسیت » بود با بهره گرفتن از تحلیل مسیر، ضرایب رگرسیونی محاسبه و براساس آن نتایج پژوهش مشخص شد.
3-7) تحلیل مدل معادلات ساختاری
در تحقیقاتی که هدف، آزمودن مدل خاصی از رابطهی بین متغیرها است، از تحلیل مدل معادلات ساختاری استفاده میشود. یا به عبارتی دیگر، برای بررسی روابط علّی بین متغیرها به صورتی منسجم کوششهای بسیاری در دهه اخیر صورت گرفته است. یکی از روشهای نویدبخش در این زمینه مدل معادلات ساختاری یا تحلیل چند متغیری با متغیرهای پنهان است. از این روش تحت عنوان مدل علّی و تحلیل ساختار کواریانس یاد شده است. از طریق این روش میتوان قابل قبول بودن مدلهای نظری را در جامعههای خاص با بهره گرفتن از دادههای همبستگی، غیرآزمایشی و آزمایشی آزمود (شوماخر و لومکس، 1388).
مدلهای معادلات ساختاری، برای بررسی و آزمون نظریه طرح و توسعه داده شدهاند که کمک فراوانی به برقراری رابطه میان متغیرهای پنهان یا سازهها با در نظر گرفتن دیدگاهی نظری کردهاند. رویکرد مدلسازی معادله ساختاری شامل طرح مدلهای اندازه گیری برای تعریف متغیرهای پنهان و سپس برقراری روابط یا معادلات ساختاری در میان متغیرهای پنهان است.
فرضیهی مورد بررسی در یک مدل معادلات ساختاری، یک ساختار علّی خاص بین مجموعهای از سازههای پنهان است. این سازهها از طریق مجموعهای از متغیرهای مشاهده شده (آشکار) اندازه گیری میشود. یک مدل معادلات ساختاری کامل از دو مؤلفه تشکیل شده است: الف) یک مدل ساختاری که ساختار علّی خاصی را بین متغیرهای پنهان (متغیرهای مکنون) مفروض میپندارد و ب) یک مدل اندازه گیری که روابطی را بین متغیرهای پنهان و متغیرهای مشاهده شده (آشکار) تعریف میکند. هنگامی که دادههای به دست آمده از نمونهی مورد بررسی به صورت ماتریس همبستگی یا کوواریانس درآید و توسط مجموعهای از معادلات رگرسیون تعریف شود، مدل را میتوان با بهره گرفتن از نرم افزارهای مربوط (EQS، LISREL و PLS و Amos) تحلیل کرد و برازش آن را برای جامعهای که نمونه از آن استخراج شده، آزمود. این تحلیل برآوردهایی از پارامترهای مدل (ضرایب مسیر و جملات خطا) و همچنین چند معیار یا شاخص برای نیکوئی برازش فراهم میآورد (شوماخر و لومکس، 1388).
برای برآورد پارامترهای مدل معادلات ساختاری یک مجموعه معادلات رگرسیون بر حسب متغیرهای مستقل و وابستهی مدل تدوین میشود. تأثیر یک متغیر بر متغیر دیگر، هم میتواند مستقیم و هم از طریق تأثیرگذاری بر متغیر میانی دیگر، غیرمستقیم باشد. اکثر تغییرات مستقیم همان تغییراتی هستند که در یک نمودار تحلیل مسیر به وسیلهی پیکانهای یک طرفه مشخص و توسط پارامترهای مدل برآورد میشوند. تأثیرات غیرمستقیم و کل یک متغیر بر متغیر دیگر طبق درخواست، در برنامه قابل محاسبه هستند. تأثیر کل عبارت است از تأثیر مستقیم، به علاوهی تمامی تأثیرات غیرمستقیم که از همبستگی بین متغیرهای بیرونی و تأثیرات متقابل حاصل میشوند (قاسمی، 1389). یک مدل معادلات ساختاری کامل با یک نمودار مسیر که معرف روابط نظری مورد بررسی میان متغیرهای مستقل و وابسته است، شروع میشود.
3-8 دلیل استفاده از مدل معادلات ساختاری و نرمافزار LISREL
یکی از قویترین و مناسب ترین روش های تجزیه و تحلیل در تحقیقات علوم رفتاری و علوم اجتماعی تجزیه و تحلیل چند متغیره است. زیرا ماهیت این گونه موضوعات چندمتغیره بوده و نمی توان آنها را با شیوه دو متغیری حل نمود. تجزیه و تحلیل چندمتغیره به یک سری روش های تجزیه و تحلیل اطلاق می شود که ویژگی اصلی آنها تجزیه و تحلیل همزمان K متغیر مستقل و N متغیر وابسته است ( کارشکی، 1391).
مدل معادلات ساختاری چگونگی تاثیر مستقیم و غیر مستقیم متغیرهای پنهان در مدل تحقیق بر سایر متغیرهای تحقیق را مشخص می کند و ارتباطات مفروض میان متغیرهای مستقل و وابسته را ارزیابی می کند. مهم ترین مزیت این تکنیک دقت اندازه گیری و تجزیه و تحلیل همزمان داده ها ( متغیر مستقل و وابسته) می باشد و هدف آن تایید و تثبیت مدل تحقیق می باشد که بر اساس اطلاعات به دست آمده به صورت اولیه و مفهومی ترسیم شده است.بنابراین از آنجایی که در تحقیق حاضر چند متغیر مستقل و تعدیل گر وجود دارد که می بایستی اثر آنها بر روی متغیر وابسته مورد بررسی قرار گیرد که استفاده از مدل معادلات ساختاری ضرورت می یابد( مومنی و همکاران،1392).
به دلیل وجود متغیرهای مرتبه دوم در مدل پژوهش جهت آزمون فرضیات از روش کمترین مربعات جزیی با بهره گرفتن از نرم افزار LISREL استفاده گردیده است.جهت دستیابی به نتایج نهایی آزمون فرضیات مراحل مختلفی جهت بررسی مقدمات و پیش نیازهای آزمون انجام گردید که شامل بررسی برازش مدل که شامل زیر سازه های 1. مدل های اندازه گیری 2. مدل ساختاری و 3.مدل کلی است و آزمودن فرضیه ها از طریق بررسی ضرایب استاندارد شده مسیرهای مربوط به فرضیه ها و بررسی ضرایب معناداری Z مربط به هریک از فرضیه ها می باشد.
3-9) خلاصه فصل
در این فصل به روش شناسی پژوهش پرداخته شده است، نوع پژوهش از لحاظ ماهیت کاربردی و از لحاظ هدف توصیفی است .جامعه آماری پژوهش را مشتریان شرکت پخش رازی تشکیل می دهند که از طریق روش غیراحتمالی نمونه گیری در دسترس و با بهره گرفتن از فرمول کوکران برای حجم جامعه نامحدود نمونه گیری صورت گرفته است. برای جمع آوری اطلاعات از روش میدانی و مطالعات کتابخانه ای استفاده شده است.ابزار اندازه گیری، پرسشنامه استاندارد داس (2013) می باشد که با سوالات بسته و با طیف پنجگانه لیکرت مورد سنجش قرار می گیرد.روایی پرسشنامه با بهره گرفتن از نظر اساتید و صاحبنظران و پایایی ابزاراندازه گیری با بهره گرفتن از آلفای کرونباج اندازه گیری می شود. تجزیه و تحلیل داده ها با بهره گرفتن از مدل معادلات ساختاری با بهره گرفتن از نرم افزار LISREL استفاده می گردد.در فصل بعد تجزیه و تحلیل داده های به دست آمده از پرسشنامه های جمع آوری شده خواهیم پرداخت.
فصل چهارم
تجزیه و تحلیل داده های تحقیق
4 – 1 ) مقدمه
تجزيه و تحليل داده ها به منظور بررسي صحت و سقم فرضيه ها براي هر نوع تحقيق، از اهميت خاصي برخوردار است.داده هاي خام با بهره گرفتن از فنون آماري مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرند و پس از پردازش به شکل اطلاعات در اختيار استفاده کنندگان قرار مي گيرند .براي تجزيه و تحليل داده ها و اطلاعات، مطابق اهداف ارايه شده،ابتدا ميزان و يا مقدار هر متغير بر اساس داده ها و امتيازات حاصل از پرسشنامه مشخص شد.سپس توصيف اطلاعات حاصل شده در قالب جداول و نمودارهاي توصيفي،ديدگاه کلي از چگونگي توزيع آن ها را ايجاد نموده که مي تواند در چگونگي استفاده از الگو هاي آماري گوناگون کمک نمايد. در گام بعدي به آزمون فرضيه هاي تحقيق پرداخته شد ودر نهايت با جمع بندي وتجزيه و تحليل اطلاعات خاتمه يافت. کليۀ اين تجزيه و تحليل ها به وسيلۀ نرم افزار Spss 20 و LISREL 8.54 انجام گرديده است.
4- 2) توصيف ويژگی های جمعيت شناختي پاسخ دهندگان
توصیف متغیرجنسيت پاسخ دهندگان
جدول 4 - 1) توصیف متغیر جنسيت پاسخ دهندگان
فراوانی
درصد
زن
134
1/35
مرد
248
9/64
کل
382
100
به نحو موثرتری زمان و منابع را به فرصتهای تعیین شده تخصیص می دهد.
۲-۵ سبک های مختلف برنامه ریزی استراتژیک و تعیین استراتژی های سازمانی
در سازمان های مختلف تعیین استراتژی به سبک های مختلفی انجام می پذیرد، در بعضی از سازمان هایی که مدیران فعال مایشاء می باشند، تعیین اهداف کلی و ماموریت های آینده سازمان بر اساس نظر شخصی و قضاوت فردی آنها صورت می پذیرد. در این شیوه برنامه ریزی، مدیر با اتکا به بینش و آگاهی خویش و قدرت خود در سازمان به تعیین استراتژی می پردازد. اخذ تصمیم در این سبک بیشتر جنبه اشراق و دریافت های ذهنی فرد مدیر را داشته و قاعده و ضابطه خاصی بر آن حاکم نیست. در سبکی دیگر مدیران با توجه به استراتژی های وضع شده قبلی با ایجاد تغییرات جزیی و تدریجی در آنها به تعیین استراتژی های سازمانی اقدام می کنند و در این سبک از تحولات گسترده و جهشی خبری نیست و سازمان خود را گام به گام و مرحله به مرحله با شرایط جدید تطبیق می دهد، شیوه تغییرات جزیی در تعیین استراتژی، مخاطره ی بسیار کمی را بهمراه داشته، اما در مقابل سازگاری با شرایط متحول بیرونی به سرعت امکان پذیر نمی باشد. در سبکی دیگر به نام برنامه ریزی استراتژیک یا جامع، تعیین استراتژی های سازمانی بر اساس نظم و قاعده خاصی انجام می پذیرد و این راه مراحل ویژه ای بطور منظم را دنبال می کند. از آنجا که اتکا به نظرات فردی در تعیین استراتژی در شرایط متحول امروز کافی به نظر نمی رسد، سبک برنامه ریزی استراتژیک از سوی اغلب صاحب نظران مدیریت مفیدترین و موثرترین شیوه تعیین استراتژی قلمداد گردیده است. البته در موقعیت های خاص و استثنایی ممکن است شیوه نظر فردی یا تغییرات جزیی موثر واقع گردند ولی آنچه مدیران می توانند در اغلب موارد به کمک آن به تعیین استراتژی بپردازند برنامه ریزی استراتژیک است که در آن کوشش شده است ضمن استفاده از نقاط قوت سایر سبک ها به این کار نظم و قاعده داده و آن را طی مراحل منظم امکان پذیر سازد.
۲-۶ سطوح مدیریت استراتژیک
در هر سطحی از سلسله مراتب مدیریت، حیطه مشکلات و بعد دید مدیران از یکدیگر متفاوت است. هر چه به سطح بالاتر نزدیک می شویم حیطه های مسئولیت مدیران گسترش یافته و کوشش ها در جهت برنامه ریزی خیلی بیشتر اهمیت پیدا می کند. در سطوح پایین هم اجرای استراتژی ها در اولویت قرار می گیرد. بدین سبب در هر سطح مدیریتی کوشش استراتژیکی متفاوت از یکدیگر ضرورت پیدا می کند. در یک سازمان بزرگ از سه سطح متفاوت استراتژیکی می توان سخن به میان آورد که عبارتند از: ۱- سطوح شرکتی ۲- سطوح مؤسسه ای ۳- سطوح وظیفه ای. سطوح مدیریت استراتژیک نیز هم چنانکه در حیطه های استراتژیک است به صورت سلسله مراتبی در سه سطح می تواند مورد بررسی قرار بگیرد که عبارتند از: سطح شرکتی، سطح مؤسسه ای و سطح وظیفه ای.
الف) استراتژی سطح شرکتی[۸]
شرکتی که مؤسسات مختلف و گروه های کاری را داراست بطور یکپارچه استراتژی خود را ارائه می کند. برای این مسأله بهترین مثال استراتژی شرکت مرکزی[۹] می باشد.یک استراتژی در یک سطح، به خاطر اینکه تمامی مؤسسات را در بر می گیرد بطور یکپارچه با تعریف شرکت و مؤسسات زیرین و یا توزیع منابع به واحد های استراتژیک بازرگانی مربوط است. یک چنین استراتژی علاوه بر آن تصمیم گیری های معطوف به سیاست های قسمت وظیفه ای، تصمیم های سرمایه گذاری جدید و استراتژی های بازار/ محصول مؤسسات را نیز در بر می گیرد.
ب) استراتژی سطح مؤسسه[۱۰]
استراتژی مؤسسه(کسب و کار)، در رابطه با شاخه مشخصی از صنایع و یا در قسمت بازار/ محصول چگونه رقابت خواهد کرد و چه نوع فعالیت هایی انجام خواهد شد مربوط است. بیشتر به خاطر مشغول بودن با مسائل رقابتی در سطح مؤسسه به ترتیب به موضوعات توزیع منابع و مقایسه برتری ها با هم نیروزایی[۱۱] تاکید می کند. به ویژه معطوف به توسعه کالا و یا بازار و تصمیم گیری های متنوع کردن است. این استراتژی، با مشخص شدن در راستای استراتژی شرکت، به سیاست و تصمیم های عاید به قسمت های مؤسسه راهنمایی می کند. به عبارت دیگر، هماهنگی تصمیم های مربوط به قسمت های داخلی یک مؤسسه با استراتژی این سطح تحقق می یابد.
ج) استراتژی سطح وظیفه ای[۱۲]
این استراتژی هم، از تصمیم های مربوط به قسمت های وظیفه ای در داخل مؤسسه ظاهر می شود. به اینها تاکتیک نیز اطلاق می شود که بیشتر در جهت افزایش بهره وری منابع مورد استفاده می باشد. استراتژی در این سطح، هماهنگی فعالیت های داخل یک وظیفه را تأمین می کند و بیشتر یک اصل تصمیم نزدیک به اجراست. در این سطح برتری رقابت و هم نیروزایی به عنوان دو عنصر مهم استراتژی به میان می آید]۵[.
۲-۷ فرایند مدیریت استراتژیک
فرایند مدیریت استراتژیک[۱۳] در بر گیرنده سه مرحله اصلی میباشد:]۳[.
۲-۷-۱ تدوین استراتژیها
مرحله تدوین استراتژی[۱۴] شامل فعالیتهای زیر است:
تعیین ماموریت شرکت
شناسایی عوامل محیطی خارجی شامل فرصتها و تهدیدها
شناسایی نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان
تعیین هدفهای بلند مدت سازمان
شناسایی و پیشنهاد استراتژی های گوناگون
استخراج استراتژی های خاص جهت ادامه فعالیت
مسائلی که در زمینه تدوین استراتژی مطرح می شود، عبارتست از: تعیین نوع فعالیتی که شرکت میخواهد به آن بپردازد، فعالیتهایی را که میخواهد از آن خارج شود، شیوه تخصیص منابع، تصمیم گیری در مورد گسترش دادن یا متنوع ساختن فعالیتها، تصمیم گیری در مورد ورود به بازارهای بین المللی، تصمیم گیری در مورد ارغام یا مشارکت.
از آنجا که هیچ سازمانی نمیتواند منابع محدود داشته باشد، استراتژیستها باید در این مورد که کدام یک از استراتژی های مختلف می تواند بیشترین منفعت را به سازمان برساند، تصمیم گیری نماید.
۲-۷-۲ اجرای استراتژیها
اجرای استراتژی[۱۵]، ایجاب می کند که سازمان هدفهای سالانه در نظر بگیرد، سیاستها را تعیین کند، در کارکنان انگیزه ایجاد نماید و منابع را به گونه ای تخصیص دهد که استراتژی های تدوین شده به اجرا درآید. اجرای استراتژیها مستلزم توسعه فرهنگی است که استراتژیها را تقویت نماید، یک ساختار اثربخش سازمانی شالوده ریزی کند، تلاش های بازاریابی را هدایت نماید، بودجهبندی کند، سیستمهای اطلاعاتی به وجود آورد و از آنها استفاده نماید و سرانجام با توجه به عملکرد سازمان خدمات کارکنان را جبران نماید.
۲-۷-۳ ارزیابی استراتژیها
در فرایند مدیریت استراتژیک، ارزیابی استراتژیها[۱۶] آخرین مرحله به حساب می آید. مدیران نیاز شدید دارند که بدانند استراتژی های خاص و مورد نظر آنان در چه زمانی کارساز واقع نمی شود. اصولاً ارزیابی استراتژیها بدین معنی است که باید در این مورد اطلاعاتی را گردآوری کرد. برای ارزیابی استراتژیها سه فعالیت عمده به شرح زیر صورت میگیرد:
بررسی عوامل داخلی و خارجی که پایه و اساس استراتژی های کنونی قرارگرفتهاند
محاسبه و سنجش عملکردها
اقدامات اصلاحی
بدان سبب باید استراتژیها را مورد ارزیابی قرار داد که موفقیت امروز نمیتواند موفقیت فردا را تضمین نماید. موفقیت همیشه موجب بروز مسائل جدید و گوناگون می شود. سازمانی که به وضع کنونی خود بسنده نماید یا دچار تکبر گردد، محکوم به فنا خواهد بود.
در یک سازمان بزرگ فعالیتهایی که در زمینه تدوین، اجرا و ارزیابی استراتژیها انجام می شود، در سه سطح از مدیریت (سلسله مراتب سازمانی) انجام میگیرد. آنها عبارتند از: سطح کل شرکت[۱۷]، سطح بخش یا واحد استراتژیک[۱۸] و سطح وظیفه ای[۱۹]. بسیاری از شرکتهای کوچک و برخی از سازمانهای بزرگ دارای واحدهای مستقل یا واحدهای تجاری استراتژیک نمیباشند. آنها تنها در دو سطح کل سازمان و واحدهای وظیفه ای فعالیت می کنند.]۳[.
۲-۸ وجوه افتراق برنامه ریزی استراتژیک و برنامه ریزی عملیاتی
برنامه ریزی استراتژیک چارچوب و اساسی به دست می دهد که عملیات وبرنامه های حزبی سازمان را شکل می دهد و به آنها جهت می بخشد.برنامه ریزی استراتژیک با خصوصیت فراگیر بودنش برنامه های حزبی سازمان را در بر می گیرد و آنها را هماهنگ می سازد. برای روشن تر شدن مفهوم برنامه ریزی جامع بی مناسبت نیست به تفاوت های این نوع برنامه ریزی با برنامه ریزی عملیاتی، که در واقع سطح دوم برنامه ریزی است اشاراتی داشته باشیم:
اصولا برنامه ریزی عملیاتی در سطوح میانی و پایه سازمان انجام می شود، در حالیکه برنامه ریزی استراتژیک در سطوح عالی شکل می گیرد.
تاکید برنامه ریزی عملیاتی بر کارایی و بازدهی[۲۰] است، درحالیکه برنامه ریزی استراتژیک به اثربخشی[۲۱] نظر دارد.
در برنامه ریزی عملیاتی بیشتر بر منافع فعلی سازمان اما در برنامه ریزی استراتژیک به منافع آتی تاکید می شود.
در برنامه ریزی عملیاتی روش های کار غالباً تجربه شده و متکی به دستاوردهای گذشته اند، در حالیکه در برنامه ریزی استراتژیک روش های نو و تجربه نشده نیز پا به عرصه می نهند.
آنچه در فوق بعنوان تفاوت های این دو نوع برنامه ریزی مورد اشاره قرار گرفت، برای واضح تر شدن مفهوم برنامه ریزی استراتژیک در مقایسه با برنامه ریزی عملیاتی بود و غرض آن نبود که این دو را از هم جدا پنداریم.
۲-۹ روش SWOT در برنامه ریزی استراتژیک
همان گونه که اشاره شد، برنامه ریزی استراتژیک یا به عبارت کلی تر مدیریت استراتژیک نگاهی کل گرا، سیستمی، و دوربرد به برنامه دارد و می کوشد تا راهنمای عمل مدیران در افق های زمانی دورتر و حیطه های وسیع تر اجرایی باشد. البته در آغاز شکل گیری برنامه ریزی استراتژیک، برنامه ها برای دوره های زمانی ۳ الی ۷ ساله تنظیم می شدند و برنامه هایی که دارای پیش بینی های بلند مدت بودند، برنامه هایی کامل تر به حساب می آمدند. اما با گذشت زمان، به تدریج این مسئله مطرح شد که برنامه های استراتژیک، ضمن در نظر داشتن افق های زمانی بلندمدت، باید ضمن اجرا بتوانند تغییرات لازم را بر اساس شرایط جدید ایجاد کنند و صرفا تابع پیش بینی های قبلی نباشند.
برنامه ریزی استراتژیک به شکل های گوناگون و در قالب مدل هایی مختلف ارائه شده اند که در به یکی از متداول ترین آنها اشاره میکنیم. این مدل [۲۲]SWOT نامیده شده و که شامل بررسی های نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدات است وعنوان آن از حروف ابتدای این چهار جزء گرفته شده است. در این مدل دو نوع بررسی صورت می گیرد؛ یکی بررسی درونی که در برگیرنده قوت ها و ضعف های داخلی سازمان است و امکان یک ارزیابی دقیق از منابع و محدودیت های سازمان را برای مدیریت فراهم میکند. بررسی درونی باید با واقع بینی انجام گیرد، بدین معنی که در براورد قوت ها اغراق نشود و ضعف های سازمان نادیده گرفته نشوند. در چنین شرایطی مدیریت می تواند امکانات و محدودیت های سازمان را به درستی شناسایی و برنامه ریزی صحیحی را تنظیم و اجرا کند.
از سوی دیگر، کل نگری برنامه ریزی استراتژیک ایجاب می کند که به محیط بیرونی سازمان نیز توجه شود. از این رو مدیریت پس از بررسی درونی به ارزیابی فرصت ها و تهدیدات محیط بیرونی میپردازد. بررسی بیرونی مواردی چون شرایط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی… ، و موقعیت رقبا را برای مدیریت مشخص می سازد.هنر مدیریت استراتژیک در آن است که بتواند بهترین ترکیب را که حاصل این بررسی هاست برای برنامه ریزی به دست آورد]۱۳[.
بخش دوم: مروری بر ادبیات موضوعی و پیشینه تحقیق
۲-۱۰ مقدمه
در این فصل اشاره ای مختصر به تاریخچه پیدایش و تکامل دانش مدیریت و برنامه ریزی استراتژیک نموده ایم و در ادامه با بحث در مورد ادبیات موضوع، به معرفی و بررسی برخی از منابع، مراجع و پژوهش های صورت گرفته در این حوزه چه در داخل و یا خارج از کشور پرداخته ایم. در این فصل سعی گردیده است تا ضمن بیان مراجع علمی پژوهش، ابعاد مختلف و متفاوتی از مدیریت و برنامه ریزی استراتژیک که توسط محققین و پژوهشگران مورد توجه و اهتمام واقع شده است را معرفی نموده و بستر را برای مباحث علمی مورد استفاده در پروژه پیش رو فراهم نماییم.
۲-۱۱ تاریخچه برنامه ریزی استراتژیک
مفهوم استراتژی در مدیریت نظامی به قرنها قبل باز می گردد و اولین اثر مکتوب در این زمینه با نام « هنر جنگ» از نویسنده و ژنرال چینی به نام « سان تزو[۲۳]»به حداقل ۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح باز میگردد. پس از وی «وگتیوس[۲۴]» نویسنده رومی در قرن دوم میلادی در نوشته های خود بیشتر به این مفهوم اشاره کرده است. اما استراتژی به مفهوم امروز آن دستاورد پس از جنگ جهانی دوم و حاصل سیر وتحول و برنامه ریزی است]۱۴[. در سالهای ۱۹۰۰-۱۹۳۰ میلادی اندیشه مدیریت کلاسیک حاکم شد و تخصصی شدن متکی بر مبنای تقسیم کار، مشخص کردن روابط سلسله مراتبی، تنظیم کار و فعالیتها را هدف قرار داد. «تیلور[۲۵]» با اصول استانداردهای کار، اصول کلی و برنامه ریز تولید؛ «فایول[۲۶]» در مفهوم کلی با وظیفه برنامه ریزی؛ «وبر[۲۷]» هم؛ با تعاریف از قبل وظایف و روابط سلسله مراتبی را از نزدیک مورد توجه قرار دادند]۵[.
در سال های ۱۹۵۰-۱۹۶۰ میلادی مهمترین مشکل برای سازمانها، بسط دادن برنامه ها برای چند سال آینده و اجرای آنها بوده است. سیاست سازمان در این خصوص، برای مدیران به عنوان یک اصول، انجام توضیحاتی را در بر می گرفت که در آینده چگونه رفتاری را از خود نشان دهند. بدین گونه بسط یک برنامه متکی به پیش بینی آینده به صورت دراز مدت، به عنوان نقطه آغاز مدیریت استراتژیک میتوان نشان داد]۵[. آنچه تا قبل از جنگ جهانی دوم رواج داشته است برنامه ریزی سالیانه و یا بودجه ریزی بوده است.که طی آن هزینه ها و درآمدها مورد پیش بینی و برآورد قرار می گیرند.پس از جنگ جهانی دوم پیشرفت تکنولوژی و توسعه حمل و نقل و ارتباطات و حمل و نقل هوایی تحرک بیشتری را در کسب و کار ایجاد کرد و ضرورت برنامه ریزی در افق بلند مدت تری را ضروری ساخت. برنامه ریزی بلند مدت که طی آن عملیات سازمان دریک افق ۳ تا ۵ ساله برنامه ریزی می شد دستاورد این دوران است. در اوایل دهه ۱۹۶۰ وزارت دفاع آمریکا تصمیم گرفت تا تجربیات زیادی که از تصمیم گیریهای استراتژیک بعد از جنگ جهانی دوم حاصل شده بود را تدوین کند و با این اقدام مبانی برنامه ریزی استراتژیک پایه گذاری شد. در سال بعد آلفرد دی چندلر[۲۸] استاد دانشگاه هاروارد این مفاهیم را به دنیای کسب و کار وارد کرد و به دنبال آن کنت آندروز [۲۹]در سال ۱۹۶۵طی مقاله ای استراتژی کسب و کار را بر مبنای افکار و نظریات چندلر مطرح ساخت. ایگور آنسوف[۳۰] این رویکرد را پسندید و آن را در محیط واقعی کسب و کار پیاده کرد. موفقیت آسوف در بکارگیری رویکرد استراتژی توجه همگان را جلب کرد. در اوایل دهه ۱۹۷۰ گروه مشاورین بوستون[۳۱] متدلوژی پرتفولیوی محصول را به ادبیات استراتژی اضافه نمود]۱۴[ . دهه ۱۹۸۰ با نظرات مایکل پورتر[۳۲] در زمینه ی مزیت های رقابتی و حوزه رقابت سپری شد و در دهه ۱۹۹۰عصر جدید رویکردهای استراتژی که در آن خلاقیت عنصر اصلی اثربخش استراتژی به شمار می آید با نظریات صاحب نظرانی مانند هنری مینتزبرگ[۳۳] و گری هامل[۳۴] آغاز شد. شرکت جنرال الکتریک[۳۵] از جمله پیشگامان برنامه ریزی استراتژیک، اولین شرکتی بود که پس از گذر از مرحله برنامه ریزی استراتژیک طی دهه ۸۰ میلادی وارد مرحله بعدی یعنی مدیریت استراتژیک شد و تا دهه ۱۹۹۰، بسیاری از شرکت ها در گوشه و کنار دنیا کار ورود به مرحله مدیریت استراتژیک را آغاز کرده بودند]۳[.
۲-۱۱-۱ مدیریت استراتژیک در ایران
آغاز پیدایش اندیشه حل مسائل اقتصادی و اجتماعی از طریق برنامه ریزی در ایران به قبل از جنگ جهانی دوم بر می گردد. بدین ترتیب که در سال ۱۳۱۶ هجری شمسی مجمعی به نام شورای اقتصادی به قصد آن که این مهم را تعهد کند تشکیل یافت، ولی متأسفانه گرمای آتش جهانی دوم و وضع ملتهب کشور موجب شد تا دنباله کار شورای مذکور به سامان نرسیده، رها شود. با احساس نیاز به برنامه ریزی در اوایل سال ۱۳۲۵ دو موضوع، هدف برنامه قرار گرفت.
بهبود و اصلاح وضع کارخانجات دولتی
تنظیم یک برنامه توسعه اقتصادی برای کشور
در بهمن ماه ۱۳۲۷ برنامه ای توسط برنامه ریزان ایرانی بنام « برنامه هفت ساله اول» به تصویب مجلس شورای ملی وقت رسید و به منظور اجرای مفاد آن، سازمان برنامه ای تأسیس و شروع به کار کرد. در سال ۱۳۵۷ بعد از انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی به دولت وقت امکان تدوین برنامه ای منسجم را که رشد و پویایی هر چه بیشتری برای کشور فراهم سازد را نداد. اما بعد از جنگ تحمیلی با توجه به مشکلات اقتصادی- اجتماعی ناشی از جنگ به برنامه بازسازی اقتصاد کشور پرداخته شد. در ادامه فعالیت برنامه ریزی، می بایست برنامه کلان و هم چنین برنامه بخشهای مختلف در چهارچوب اهداف و خط مشی های تنظیم شده، تدوین گردد. بدین جهت برای انجام این امر نظام برنامه ریزی تدوین برنامه پنجساله کشور همراه با زمانبندی فعالیت های تدوین برنامه در شورای اقتصاد به تصویب رسید. بدین ترتیب برنامه پنجساله اول بین سالهای( ۱۳۶۸-۱۳۷۲ ) هجری شمسی اجرا و از سال ۱۳۷۳ برنامه پنجساله دوم به اجرا گذاشته شد. بطوریکه در عرصه اقتصاد جهانی مشهود است در آستانه ورود به قرن بیست و یکم بر اثر پیشرفت و توسعه علم و تکنولوژی، رقابت تنگاتنگی در صحنه اقتصاد جهانی حاکم خواهد شد]۵[.
۲-۱۲ شیوه ها و مدل های برنامه ریزی استراتژیک
فرایند برنامه ریزی استراتژیک از نظر برایسون عبارت است از]۶[:
در چرخۀ نظری اتو در نمودار حجم – فشار مشاهده میشود. همان طور که از این شکل مشخص است این چرخه شش مرحله دارد:
شکل ۱‑۴ - چرخۀ نظری اتو [۲۶]
الف) مکش ( نقطۀ ۶ تا ۱): این فرایند در بررسی نظری، فشار ثابت فرض میشود و از موقعیت سنبه[۴] در نقطۀ مکث بالا شروع و به نقطۀ مکث پایین ختم میشود. در این حالت دریچۀ دود بسته و دریچۀ هوا باز است.
البته در موتور، این فرایند فشار ثابت نیست و در واقع فشار هوا در عبور از چندراهه و دریچۀ هوا افت میکند. دریچۀ هوا نیز کمی قبل از نقطۀ مکث بالا باز و کمی بعد از نقطۀ مکث پایین بسته میشود. علاوه بر این هنگام عبور جریان، دمای هوا نیز گرمتر میشود.
ب) تراکم (نقطۀ ۱ تا ۲): این فرایند از نقطۀ مکث پایین سنبه شروع و به نقطۀ مکث بالا ختم میشود. هرچند در موتور واقعی این فرایند با انتقال حرارت همراه است ولی در چرخۀ نظری، بازگشتپذیر و بی در رو فرض میشود.
ج) احتراق (نقطۀ ۲ تا ۳): در این فرایند که در چرخۀ نظری حجم ثابت (آنی) فرض میشود به گازهای داخل محفظۀ احتراق گرما داده میشود. در موتور، این فرایند آنی نیست و برای محترق کردن مخلوط سوخت و هوا، قبل از نقطۀ مکث بالا، جرقه زده میشود و احتراق پس از این نقطه به اتمام میرسد.
د) کاردهی (نقطۀ ۳ تا ۴): در اثر افزایش دما، گازهای داخل محفظۀ احتراق منبسط میشوند و سنبه را به پایین میرانند. این فرایند در واقعیت با انتقال حرارت همراه است ولی در چرخۀ نظری فرایندی بی در رو و بازگشت پذیر فرض میشود.
ه) خنککاری هم حجم: در چرخۀ نظری فرض میشود گازهای داخل محفظۀ احتراق در پایان مرحلۀ کاردهی یا انبساط به صورت حجم ثابت تا دمای محیط خنک میشوند. در عمل نیز با باز شدن دریچۀ دود، چون فشار داخل محفظۀ احتراق از فشار جو بیشتر است، مقداری از گازهای داخل محفظۀ احتراق بیرون میروند.
و) تخلیه (نقطۀ ۵ تا ۶): با بالا آمدن سنبه از نقطۀ مکث پایین تا نقطۀ مکث بالا، گازهای داخل محفظۀ احتراق به بیرون رانده میشود. در چرخۀ نظری این فرایند به صورت فشار ثابت و در فشار جو انجام میشود ولی در چرخۀ واقعی هیچگاه به فشار جو نمیرسد. [۲]
چرخۀ اشتعال تراکمی (موتورهای دیزلی)
چرخۀ اشتعال تراکمی یا چرخۀ دیزل[۵] نیز همان شش مرحلۀ چرخۀ اتو را دارد و تفاوت این دو چرخه در فرایند احتراق است. نمودار نظری چرخۀ دیزل در دیده میشود. در چرخۀ نظری دیزل، در پایان مرحلۀ تراکم (نقطۀ ۲) پاشش سوخت آغاز میشود و در حالی که سنبه در حال حرکت به سمت پایین است، در فرایندی فشار ثابت، مخلوط سوخت و هوا محترق میشود (از نقطۀ ۲ تا ۳).
شکل ۱‑۵ - چرخۀ نظری دیزل [۲۶]
با دو روش میتوان بازده چرخۀ دیزل و چرخۀ اتو را مقایسه کرد. در روش اول، نسبت تراکم دو چرخه را مساوی قرار میدهیم و بازده هر یک از چرخهها را اندازه میگیریم. در این روش چون احتراق در چرخۀ اتو، حجم ثابت است، بیشینۀ فشار در آن چرخه بیشتر از چرخۀ دیزل خواهد بود و در نتیجه مساحت چرخۀ اتو بیشتر از چرخۀ دیزل خواهد شد. افزایش مساحت چرخه به معنای دریافت کار بیشتر از سیال و طبعاً بازده بیشتر است.
در روش دوم، بیشینۀ فشار دو چرخه را مساوی قرار میدهیم. در این حالت چرخۀ دیزل میتواند نسبت تراکم بمراتب بزرگتری نسبت به چرخۀ اتو داشته باشد و مساحت چرخۀ دیزل بزرگتر از چرخۀ اتو خواهد شد و در نتیجه بازده چرخۀ دیزل بزرگتر از چرخۀ اتو میشود.
در عمل بیشنیۀ فشار چرخه، محدود کنندۀ طراحان موتورهای دیزلی و بنزینی است. با افزایش نسبت تراکم در موتورهای بنزینی، خود اشتعالی مخلوط سوخت و هوا پیش از جرقۀ شمع و پدیدهای به نام کوبش[۶] اتفاق میافتد. به همین دلیل بازده عملی موتورهای دیزلی جدید معمولاً بیش از ۴۰% است و بعضاً به ۵۰% نیز میرسد در حالی که بازده موتورهای بنزینی بزحمت از ۳۵% بزرگتر میشود.
چرخۀ برایتون (توربین گاز)
چرخۀ برایتون[۷] یا چرخۀ توربین گاز نیز مانند چرخههای موتورهای رفت و برگشتی همان چهار مرحلۀ اصلی را دارد ولی احتراق در این چرخه داخل محفظۀ احتراق بسته انجام نمیشود.
در چرخۀ برایتون در نمودارهای انتروپی – دما و فشار – حجم مخصوص مشاهده میشود. فرایند ۱-۲، کاری که کمپرسور روی هوا انجام میدهد را نشان میدهد. در فرایند ۲-۳ دمای گاز افزایش مییابد و در فرایند ۳-۴، گاز روی توربین کار انجام میدهد و فشارش کم میشود. در فرایند ۴-۱ نیز گاز تا دمای اولیه سرد میشود.
چرخۀ توربین گاز معمولاً باز است و از یک طرف هوا وارد توربین و از طرف دیگر محصولات احتراق خارج میشوند. در این حالت چون محصولات احتراق مستقیماً با پرههای توربین برخورد خواهند کرد، کیفیت و نوع سوخت مصرفی در عمر این پرهها بسیار مهم خواهد بود.
اگر به جای سوزاندن سوخت در داخل محفظۀ احتراق، منبع گرمایی دیگری استفاده شود، میتوان از چرخۀ بستۀ توربین گاز نیز استفاده کرد. در این حالت به دو مبدل حرارتی نیاز است. یکی در فرایند ۲-۳ به سیال گرما میدهد و دیگری در فرایند ۴-۱ حرارت را از سیال میگیرد. این طرح در مواردی که سوختهای پست مانند مازوت و زغال سنگ یا منابع دیگر انرژی مانند انرژی هستهای در دسترس است استفاده میشود. در نمایی از چرخۀ باز و بستۀ توربین گاز دیده میشود.
طراحی و ساخت توربین گاز پیچیدگیهای زیادی دارد. مقدار زیادی از گشتاور توربین، صرف گرداندن کمپرسور میشود و اگر کمپرسور بازده مناسبی نداشته باشد، عملاً کار خالص خروجی از توربین گاز ناچیز خواهد بود. بازده توربینهای گاز معمولاً از ۳۵% تجاوز نمیکند.
شکل ۱‑۶ - چرخۀ برایتون در نمودارهای انتروپی – دما و فشار – حجم مخصوص [۲۶]
شکل ۱‑۷ - چرخۀ باز (شکل سمت راست) و بستۀ (شکل سمت چپ) توربین گاز [۲۶]
یکی دیگر از مشکلات توربینهای گاز تأثیر بسیار زیاد دما و فشار محیط بر عملکرد و بازده آنهاست بهطوری که با گرم شدن بیست درجۀ سانتیگرادی دمای محیط، حدود ۱۵% از حداکثر توان قابل انتظار از توربین گاز کاسته میشود.
شکل ۱‑۸ – تأثیر فشار محیط و ارتفاع بر عملکرد توربین گازV94.2 [5]
شکل ۱‑۹ - تأثیر دمای محیط بر عملکرد توربین گاز V94.2 [5]
در برخی موارد از دود خروجی از توربین گاز که انرژی حرارتی زیادی نیز دارد برای چرخۀ رانکین (چرخۀ بخار) استفاده میشود که به مجموعۀ این دو، چرخۀ ترکیبی میگویند.
چرخۀ رانکین (نیروگاه بخار)
چرخۀ رانکین[۸] یا چرخۀ بخار، چرخۀ اصلی نیروگاههای بخار است. برخلاف سه چرخۀ گذشته که سیال در تمام فرایندها حالت گازی داشت، در این چرخه، از آب (مادون سرد و اشباع) و بخار (اشباع و مافوق گرم) استفاده میشود. البته همچنان فرایندهای این چرخه نیز همان چهار فرایند اصلی تمام چرخههای مولد کار است. در نمایی از چرخۀ نظری رانکین در نمودار انتروپی- دما مشاهده میشود.
در نقطۀ ۱، آب به صورت مایع اشباع وارد تلمبه[۹] میشود (در واقعیت، آب مادون سرد وارد تلمبه میگردد.) و در فرایند بی در رو و برگشتپذیر ۱-۲، فشارش از فشار ضعیف به فشار قوی میرسد. آب در نقطۀ ۲ وارد دیگ بخار[۱۰] میشود و پس از تبخیر، به بخار مافوق گرم تبدیل میشود تا در فشار ثابت (فشار قوی) به نقطۀ ۳ برسد. بخار مافوق گرم وارد توربین میشود و فشارش پس از انبساط و کاهش دما در فرایند بی در رو و بازگشتپذیر ۳-۴، به فشار ضعیف میرسد. در این فرایند بخار مافوق گرم به بخار اشباع تبدیل میشود. بخار اشباع به چگالنده[۱۱] فرستاده میشود تا حرارت آن گرفته شود و تقطیر شود و به شرایط نقطۀ ۱ یعنی مایع اشباع برسد.
شکل ۱‑۱۰ - چرخۀ نظری رانکین در نمودار انتروپی- دما [۲۶]
یکی از مزایای بسیار مهم چرخۀ رانکین، قابلیت استفاده از انواع مختلف سوخت است. سوختن سوختهای جامد مانند زغال سنگ، سوختهای پست مانند مازوت یا نفت کوره، سوختهای مرغوب مانند گاز طبیعی و گازوئیل و حتی انرژی حاصل از شکافت یا گداخت هستهای میتواند منبع گرمایی دیگ بخار باشد.
بازده چرخۀ رانکین به دما و فشار بخار در نقطۀ ۳ و فشار چگالنده (فشار در نقطۀ ۴) بستگی دارد. هرچه دمای بخار مافوق گرم ورودی به توربین بیشتر باشد، کار بیشتری میتوان از آن گرفت و بازده افزایش مییابد. ولی محدودیتهای مکانیکی مانند محدودیت کاری پرههای توربین در دماهای بسیار گرم باعث میشود افزایش دما محدود شود.
فشار چگالنده نیز تأثیر بسیار زیادی بر بازده چرخه دارد. هرچه این فشار کمتر باشد، بخار در پرههای انتهایی توربین بیشتر منبسط میشود و کار بیشتری از آن گرفته میشود. برای کاهش فشار چگالنده باید دمای آن را کاهش داد. برای خنک کردن سیال چرخه در چگالنده از سیال دیگری استفاده میشود که آن نیز معمولاً آب است. این آب در چرخۀ دیگری حرارت را از آب چرخۀ اصلی میگیرد و در برج خنککن به محیط منتقل میکند. در واقع دمای محیط، تعیین کنندۀ دمای چگالنده و در نتیجه فشار آن است.
بازدۀ نظری نیروگاههای بخار جدید به ۵۰% نیز میرسد ولی در عمل و با توجه به شرایط محیط، بازده متوسط نیروگاه معمولاً از ۴۵% تجاوز نمیکند.
سامانههای تولید همزمان
یکی از راهکارهایی که نقش چشمگیری در کاهش مصرف حاملهای اولیه برای تأمین نیاز انرژی شهرها دارد، یکپارچه سازی سامانههای انرژی است. تحلیل اگزرژی شهرهای بزرگی مانند لندن و وین نشان میدهد تنها ۱۰ تا ۲۰% از انرژی سوخت به صورت کار (برق) استحصال میشود و بقیۀ انرژی تلف یا به صورت گرمای غیر داغ (با اگزرژی کم) مصرف میشود. فناوریهای تولید همزمان از سه جهت باعث کاهش مصرف حاملهای اولیۀ انرژی میشود: ۱-افزایش بازده در ابزارهای تولید توان، ۲- کاهش اتلافات انتقال و توزیع و ۳-بازیابی گرمای دفع شده به محیط در موتور یا توربین گاز برای مصارف گرمایشی.
از ابزارهای تولید توان که در بخش ۳.۳.۲ معرفی شد میتوان در سامانههای تولید همزمان استفاده کرد. در فرایند ترمودینامیکی این ابزارها، سیال با بهره گرفتن از بخشی از انرژی خود که از احتراق حاصل شده است، کار انجام میدهد و بخشی دیگر از انرژی را به صورت اتلاف حرارتی به محیط منتقل میکند. هدف سامانههای تولید همزمان، بازیابی این حرارت اتلافی و به کار گیری آن برای رفع نیازهای گرمایی (یا سرمایی) است.
سامانۀ تولید همزمان برق و حرارت جزو راهکارهایی است که از سالهای گذشته برای افزایش انرژی قابل استحصال از سوختهای سنگوارهای به کار برده میشود. در این روش اولویت اول تولید انرژی مرغوب (برق) از سوخت است و از گرمایی که همزمان با استحصال کار، تولید و باید به محیط منتقل شود برای مصارف گرمایشی، خصوصاً مصارفی که به دمای داغ نیاز ندارد، استفاده میشود. [۲۷] در سامانۀ تولید همزمان، نیروگاه برق، باید در نزدیکی محل مصرف گرما احداث شود به همین دلیل این نیروگاهها، جزو نیروگاههای تولید پراکنده طبقه بندی میشوند. گرمای این سامانه از دود، سیال خنککن موتور، روغن و… بازیافت و از طریق سیال واسط به محل مصرف منتقل میشود.
شکل ۱‑۱۱ ترازنامه حرارتی سامانۀ تولید همزمان برق و گرما برای تولید آب گرم مصارف حرارتی مسکونی [۳]
شکل ۱‑۱۲ - مجموعۀ تولید همزمان برق و گرما برای تولید آب گرم مصارف حرارتی مسکونی [۳]
نیروگاههای تولید همزمان متعددی در کشور راهاندازی و بهرهبرداری شده اند. نیروگاه تولید همزمان دانشگاه کاشان (که با سرمایهگذاری شرکت بهینه سازی مصرف سوخت ساخته شده است) یکی از نیروگاههایی است که به عنوان نمونه[۱۲] اجرا شده است. نیروگاه طرشت در شهر تهران نمونۀ دیگری است که برق تولیدی خود را به شبکۀ سراسری و حرارت سامانۀ خنککاری موتور را به استخر مجموعۀ ورزشی طرشت منتقل میکند. نیروگاه مجموعۀ وزارت نیرو، برق ساختمان و بخشی از حرارت مورد نیاز مجموعه را تأمین میکند. در کارخانههایی مانند شرکت پاکسان نیز برق و حرارت نیروگاه تولید همزمان در بخشهای مختلف کارخانه مصرف میشود.
در بسیاری از کشورها، سامانههای تولید همزمان کاملاً تجاری شده است. مثلاً هلند در سال ۲۰۰۷ %۳۰ از تولید برق و % ۲۰ از نیاز حرارتی خود را از طریق تولید همزمان برق و حرارت تأمین کرده است. آلمان نیز به ترتیب % ۱۳ و % ۱۴ از برق و گرمای مورد نیاز خودرا از این واحدها تأمین می کند و که طبق برنامهریزی تا سال ۲۰۲۰ سهم تولید برق از این سامانههای به ۲۵ % خواهد رسید. [۴]
در کشور دانمارک که یکی از پیشروان در تولید همزمان برق و حرارت است تولید برق از حالت متمرکز با نیروگاههای بزرگ در فاصله ۲۵ سال از ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۵ همواره در حال کاهش بوده و ۹۹.۴ درصد رشد منفی داشته است. همینطور واحدهای بزرگ تولید همزمان برق و حرارت نیز کاهش ۷.۱۹ درصدی در این دوره دارد. در عوض واحدهای کوچک تولید همزمان برق وحرارت رشدی به میزان ۲۰۶۸ درصد یعنی بیش از بیست برابر در این دوره داشته است. همینطور تولید کنندگان برق و حرارت خود مصرف، ۳۹۲ درصد رشد داشته است. [۴]
فصل دوم
ادبیات و پیشینۀ تحقیق
مقدمه
برای مصرفکنندگان متمرکز، مانند کارخانهها یا شهرکهای خارج از شهر، بهینهیابی تولید همزمان با روشهای مختلف و شناخته شدهای اجرا میشود و معمولاً محدودیتهای کمتری برای به کارگیری این سامانه وجود دارد. [۲۷] ولی در شهرها، محدودیتهای مختلفی مانند کمبود فضا برای احداث نیروگاه، محدودیتهای انتشار آلایندگی و سر و صدا، عدم تناسب در مصرف همزمان برق و گرما، نیاز به باز طراحی سامانۀ انرژی شهری برای تحقق بازده بهینه و…، دستیابی به سامانۀ جامع شهری بر مبنای تولید همزمان را با دشواریهایی مواجه کرده است.
۱۰-امید به غیر خدا: بر اساس آنچه در بالا گفته شد کسانی که به خداوند ایمان دارند، به طور کلی فقط به او امید دارند، زیرا فقط به قدرت لایزال او اعتماد و اطمینان دارند و تکیهگاه واقعیشان را خداوند میدانند. و بر این اساس معلوم می شود کسانی که به غیر از خدا امید بستهاند در واقع نیز به او ایمان ندارند و نتیجه بیایمانی چیزی جز ناامیدی نیست و حتی اگر امید هم داشته باشند امیدشان کمکی به آنها نخواهد کرد «چون مرد شریر بمیرد امید او نابود میگردد، و انتظار زورآوران تلف میشود. » (امثال۱۱: ۷). چنین اشخاصی خانه خود را بر روی تار عنکبوت بنا کرده اند و با کوچکترین تکانی تمام هستیشان از بین خواهد رفت همان طور که در این آیات میفرماید: «چنین است راه جمیع فراموشکنندگان خدا. و امید ریاکار ضایع میشود، که امید او منقطع میشود، و اعتمادش خانه عنکبوت است. » (ایوب۸: ۱۳-۱۴؛ اشعیا۵۷: ۱۰؛ زکریا۹: ۵ و … ).
۱۱-امید به بازگشت به وطن و آینده خوش: این امید هر چند در زمره امید غیرخدایی آورده شده ولی می تواند در راستای امید به خداوند نیز باشد چون خود خداوند نیز وعده بازگشت به سرزمین موعود را داده بود ولی از آنجا که امید به خود خداوند نیست در این بخش مطرح می شود و بیانگر این است که قوم بنیاسرائیل چنین دغدغهای در ذهن داشته اند «و خداوند میگوید که به جهت عاقبت تو امید هست و فرزندانت به حدود خویش خواهند برگشت. » (ارمیا۳۱: ۱۷).
۱۲-امید به زندگی و حیات: بدون وجود امید ادامه زندگی برای بیشتر مردم غیرممکن است در واقع امید از محرکهای قوی و قدرتمند انسان برای ادامه حیات است و به انسان نیرو و انرژی میدهد «من چه قوّت دارم که انتظار بکشم و عاقبت من چیست که صبر نمایم؟» (ایوب۶: ۱۱ و نیز: مزامیر۲۲: ۹؛ جامعه۹: ۴ و … ).
۱۳-امید به زر و سیم و مال دنیوی: «اگر طلا را امید خود میساختم و به زر خالص میگفتم تو اعتماد من هستی» (ایوب۳۱: ۲۴؛ ۴۱: ۹).
۱۴- امید به اصلاح: «پسر خود را تأدیب نما زیرا که امید هست، اما خود را به کشتن او وامدار. » (امثال۱۹: ۱۸).
۱۵-در بسیاری از بخشهای مختلف عهدعتیق امید بر امور دنیوی تمرکز کرده است و بر آ ن دلالت دارد که در اینجا تنها به ذکر نمونههایی از آن بسنده می شود: محاصره شدگان امیدوارند تا از محاصره رها شوند (مزامیر۲۵)، فرد بیمار امیدوار است تا از بیماری رهایی یافته و شفا یابد (اشعیا۳۸: ۱۰-۲۰). بنیاسرائیل به خداوند اعتماد دارند تا در زمین صلح و صفا برقرار کنند.
-
-
-
-
-
-
-
- اقسام امید در عهدعتیق
-
-
-
-
-
-
الف) امید ممدوح
-
- امید به خداوند: از انجا که تنها خالق حقیقی انسان و جهان خداوند است و تنها کسی است که می تواند با قدرت بیکران خود تقدیر امور را رقم بزند و همه چیز در برابر عظمت و شکوه و جلال او رنگ میبازد. پس بهترین امید انسان نیز تنها خداوند می تواند باشد «و الآن ای خداوند برای چه منتظر باشم؟ امید من بر تو میباشد. » (مزامیر۳۹: ۷؛ ۴۲: ۵ و ۱۱؛ اشعیا۳۸: ۱۸؛ ارمیا۱۴: ۸ و … ).
-
- امید به محبت بی پایان خداوند: همانطوریکه گفته شد هدف و دلیل حقیقی انسان، خداوند است اما گاهی اوقات امور دیگر نیز موضوع امید قرار میگیرد. ممکن شخصی امیدش به محبت بی پایان او باشد محبتی که خداوند خودش آن را پایان میداند و از مردم دعوت می کند تا در هر شرایط به او امید و توکل داشته باشند «اسرائیل برای خداوند امیدوار باشند زیرا که رحمت نزد خداوند است و نزد اوست نجات فراوان. » (مزامیر۱۳۰: ۷) و از کسانی راضی هست که به او و به رحمتش امیدوارند «رضامندی خداوند از ترسندگان وی است و از آنانیکه به رحمت وی امیدوارند. » (مزامیر۱۴۷: ۱۱؛ ۳۳: ۱۸؛ ۱۴: ۳۲).
-
- امید به کلام خداوند: امیدواری به کلام خداوند و وعدههای او چیزی است که در دل هر مومنی وجود دارد زیرا خود خداوند پیروانش را وعده داده تا اگر به فرامین او عمل نمایند و در راهی که او مشخص نموده قدم بردارند او نیز برای آنها همچون یک پدر بوده (اشعیا۲۲: ۲۱) و بلکه مهربانتر از پدر خواهد بود، و به این خاطر است که در کتاب مزامیر خطاب به خداوند چنین میفرماید که: «کلام خود را با بنده خویش به یاد آور که مرا بر آن امیدوار گردانیدی. » (مزامیر۱۱۹: ۴۹)، آیات دیگری از همین باب بر امیدواری بر کلام خداوند دلالت می کنند که عبارتند از: (۱۱۹: ۷۴ و ۸۱ و ۱۱۴ و ۱۴۷).
-
- امید به نجات و رستگاری خداوند: بزرگترین آرزوی هر انسان مومنی در عهدعتیق این است که از نجات خداوند برخوردار شود و به همین خاطر از وعدههایی که خداوند به بنیاسرائیل میدهد این است که: «مترس زیرا که من با تو هستم و مشوّش مشو زیرا من خدای تو هستم! تو را تقویت خواهم نمود و البتّه تو را معاونت خواهم داد و تو را به دست راست عدالت خود دستگیری خواهم کرد. » (اشعیا۴۱: ۱۰). در ادامه همین باب و باب ۴۲ و ۴۳ خداوند بر اساس عهدی که با قوم بسته تا آنها را تنها نگذارد و از آنها حمایت کند وعدههای بسیاری به قوم خود میدهد که این وعدهها و از همه مهمتر وعده نجات آنها از دست دشمن (از جمله آیات ۱۱ و ۱۲) و همینطور بارور کردن زمین زراعی و قدرت یافتن و برکت یافتن امور زندگی و … باعث امیدواری به خداوند و وعدههای او می شود: «و الان خداوند که آفریننده تو ای یعقوب، و صانع تو ای اسرائیل است چنین میگوید: «مترس زیرا که من تو را فدیه دادم و تو را به اسمت خواندم پس تو از آن من هستی. چون از آبها بگذری من با تو خواهم بود و چون از نهرها (عبورنمایی). تو را فرونخواهند گرفت. و چون از میان آتش رَوی، سوخته نخواهی شد و شعلهاش تو را نخواهد سوزانید. » (اشعیا۴۳: ۱-۲). علاوه بر اینها میتوان به: امید به احکام و فرامین الهی (مزامیر۱۱۹: ۴۳)، امیدواری به دریافت تعالیم او (اشعیا۴۲: ۴) و امید به داوریهای خداوند (مزامیر۱۱۹: ۴۳) و … اشاره نمود.
ب) امید مذموم
-
- امید بستن به بتها و خدایان دیگر: همانطور که خداوند در فرمان اول از ده فرمان میفرماید که: «تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد. » (خروج۲۰: ۳). زیرا غیرت خداوند (خروج۲۰: ۵). اجازه نمیدهد که قومش بتها و خدایان دیگری را بپرستند و به سمت خدایان دیگر رفته، آنها را عبادت کرده و به آنها اعتماد و توکل کنند و امیدشان خدایان دیگر باشد در حالی که این یهوه بود که آنها را از دست ظلم فرعون و از اسارت نجات داده و در بیابان همراه آنها بوده و آنها را تنها نگذاشت و به آنها وعده داد تا آنها را به سرزمین موعود ببرد. با همه این نیکیهایی که خداوند به قومش کرد انتظار او از قومش این بود که به عهدی که با خداوند بسته بودند، وفادار بمانند و چشم امیدشان به غیر خداوند و علی الخصوص بتها و خدایان دیگر نباشد. به همین خاطر در مذمت کسانی که به بتها پناه برده بودند، میفرماید: «خدایان ایشان کجایند، و صخرهای که بر آن اعتماد میداشتند؟» (تثنیه۳۲: ۳۷؛ اشعیا۴۲: ۱۷؛ حبقوق۲: ۱۸-۱۹ و … ).
-
- امید بستن به طلا و ثروت دنیوی: همه امیدها و پناه و مأمنی که انسان برای خود، به غیر از خداوند در این دنیا در نظر میگیرد به گفته عهدعتیق محکوم به فناست و هیچ سودی برای او ندارد: «چون مرد شریر بمیرد امید او نابود میگردد، و انتظار زورآوران تلف میشود. » (امثال۱۱: ۷؛ ارمیا۴۸: ۷؛ ایوب۳۱: ۲۴-۲۸ و… ).
-
- امید و اطمینان به قدرت نظامی: از اموری که خشم خداوند را برمیانگیزد، و از ضعف ایمان به خداوند حاصل می شود، اطمینان کردن و دل بستن به قدرت و توان نظامی و کلاً امید بستن به قدرتی غیر از قدرت خداوند است و به همین خاطر خداوند به کسانی که به جای توکل به خداوند و روی آوردن به او درصدد کمک گرفتن از مصر برمیآیند چنین نهیب میزند که: «وای بر آنانی که به جهت اعانت به مصر فرود آیند و بر اسبان تکیه نمایند و بر ارابهها، زانرو که کثیرند و بر سواران زانرو که بسیار قوّیاند، توکّل کنند؛ امّا بسوی قدّوس اسرائیل نظر نکنند و خداوند را طلب ننمایند. » (اشعیا۳۱: ۱) و در ادامه برای کسانی که به قدرتی غیر از خداوند پناه میبرند، وعده شکست و نابودی و مجازات میدهد (اشعیا۳۰: ۱۵-۱۶؛ هوشع۱۰: ۱۳).
-
- امید بستن به بیگانه: امیدواری به بیگانگان باعث سرخوردگی انسان و ناامیدی او خواهد شد «آنها که به حبشه متوکّل شدهاند و به مصر فخر میکنند، سرخورده و ناامید خواهند شد. » (اشعیا۲۰: ۵؛ ارمیا۱۴: ۸).
-
- امید به شاهزادگان و روسا: امید بستن به کسی مفید است که از دید عهدعتیق بتواند انسان را به ساحل امنی برساند و او را نجات دهد نه بر کسی که خود را نیز نمیتواند در بلایا و سختیها نجات دهد. پس بهترین امید انسان کسی است که خودش نیازی به نجات نداشته باشد: «به رهبران انسانی توکّل نکنید، هیچ انسانی نمیتواند نجات بدهد. وقتی بمیرند، به خاک برمیگردند و در همان روز تمام نقشههایی که کشیده بودند از بین میرود. خوشا به حال کسی که خدای یعقوب مددکار اوست و بر خداوند، خدای خود توکّل میکند» (مزامیر۱۴۶: ۳-۵).
-
- امید بستن به انسانهای دیگر: علاوه بر اینکه امید بستن به مال و ثروت و قدرت بیگانه مذموم است، امید بستن به غیر خداوند در واقع زیر سوال بردن قدرت خداوند و همینطور ایمان خود شخص نسبت به خداوند و قدرت لایزال اوست. به همین دلیل امیدواری به انسانها نیز از این قاعده مستثنی نیست: «و خداوند چنین میگوید: «ملعون باد کسی که بر انسان توکّل دارد و بشر را اعتماد خویش سازد و دلش از یهوه منحرف باشد. » (ارمیا۱۷: ۵).