حقیقت استقلال یعنی هر آنچه دیگران دارند ما نیز می توانیم داشته باشیم. پس مقصود از استقلال روحی جداشدن از دیگران و به کنج خلوت رفتن نیست و یا مستلزم انکار دیگران و دستاوردهای آنان و خود را برتر از دیگران دیدن هم نیست. تا زمانی که روح و ذهن انسان اسیر دیگران و در دام باورهای دروغینی باشد که ما را فروتر از دیگران و دیگران را برتر از ما میشمارد سخن از اعتماد به نفس نابجا است. خداوند سرشت انسانها را به یک شکل آفریده است ولی در عین حال ضرورت ندارد برای رشد و شکوفایی خود، ارزشهایمان را فراموش کنیم و ارزشهای دیگران را مانند قانون لایتغیر بپنداریم.
محور اعتماد به نفس بالا در مقابل تقلید قرار دارد؛ یعنی هر کس خود را فردی متمایز بداند و رشد خود را در گرو تقلید و همانندانگاری با دیگری نداند. بنابراین اساس اعتماد به نفس استقلال است و بنیاد هر نوع استقلالی، استقلال روحی و درونی است.
ملا مهدی نراقی از عالمان بزرگ اخلاق استقلال روح و روان فرد را منوط به ارزش حقیقى آدمی میداند که جایگاه آن در اصل شخصیت انسانی است. وی حصول واقعی استقلال نفس انسان و اختیار او را در دستگاه طبیعت میسر میداند.[۲۷۴]
حاصل آنکه برای رسیدن به اعتماد به نفس بالا و مفید، باید روح و روان آدمی به حد استقلال رسیده باشد تا بتواند موانع مختلف را بپیماید. از اینرو رشد و شکوفایی این قوه در گروی تقلید نکردن از دیگران و در حد بالاتر استفاده از تجربیات دیگران برای نیل به موفقیت و رسیدن به مقاصد انسانی است که این سازه خود یکی از بااهمیتترین عوامل رشد شخصیتی در تمامی ابعاد محسوب میشود.
۷- تفسیر اخلاق از اعتماد به نفس
بعد از تبیین جایگاه اعتماد به نفس و همینطور مؤلفه ها و سازه های آن در اخلاق اسلامی، تفسیری که در نهایت به عنوان الگو و مدل باید در این حوزه ارائه شود، طبعا حاوی ارکان اعتماد به نفس است. به بیان دیگر بعد از بررسی این ارکان و ساختمان اعتماد به نفس در اخلاق اسلامی که شامل آیات، روایات و سیره عملی اهل بیتG است، میتوان به این نتیجه رسید که الگوی اعتماد به نفس در حوزه اخلاق اسلامی، شاکلهای است از هشت رکن که در صورت وجود آنها، انسان متخلق به اخلاق اسلامی، از اعتماد به نفس بالایی برخوردار خواهد بود.
محور شکلگیری شاکله مذکور، دائره توحید بوده و توکل به خدای تعالی شاخص آن است و اولین قدم آن از معرفت نفس شروع میشود. سپس احترام به خود را باید جامه عمل پوشاند و به کرامت انسانی دست یافت. رسوخ اندیشه و تفکر مثبت در طول مدت فعالیت، در روح و رفتار آدمی باید دیدنی باشد که این خود، از ارکان اعتماد به نفس است. سپس اگر امیدواری، همت و اراده همراه و یار انسان باشد، به نتیجه مطلوبتری نائل خواهد شد. در این بین مسئولیتپذیری هر فرد در امور زندگانی، بر کسی پوشیده نیست و در نهایت با حفظ استقلال روحی ـ روانی، انسان موحد میتواند به اعتماد به نفس بالا دست یابد و در امر دینی و دنیوی خویش به مقصود و مطلوب خود رهنمون شود. اکنون مدل و الگوی اخلاقی اعتماد به نفس که در طی این تحقیق از آن صحبت شد در شکل پایین نمایان است.
مروری بر فصل
در این فصل به چیستی اعتماد به نفس در اخلاق اسلامی پرداخته شد. چون بنای اخلاق بر پایه تعالیم عالی اسلام یعنی قرآن و سیره عملی اهل بیتG است، بنابراین برای پیروی از این طریق، سیره عملی پیامبر۷ در اعتماد به نفس و توکل به خدای سبحان را بیان کرده و معنای توکل و مراتب آن از نگاه امام معصوم بررسی شده است. نکته مهمی که در این فصل تبیین شده، توافق و تناسب اعتماد و توکل به خداوند با اعتماد به نفس و به تبع اجتماع آندو باهم در انسان بوده است. در ادامه حقیقت اعتماد به نفس بحث شده و مؤلفه ها و سازه های اعتماد به نفس در اخلاق اسلامی به همراه مستنداتشان از آیات، روایات و رویکردهای عالمان اخلاقی مفصلا آمده است. این مؤلفه ها بهطور اختصار عبارتند از: خودآگاهی و بصیرت، احترام به خود، کرامت انسانی، مثبت اندیشی، امیدواری، همت و اراده، مسئولیتپذیری و استقلال روحی ـ روانی. لابهلای این سازه ها به مباحثی مانند خویشتنداری، شخصیت متعادل، بهداشت روانی، مدینه کرامت و مطالب مفید دیگر پرداخته و در پایان تفسیر اخلاق اسلامی از اعتماد به نفس و الگوی آن ارائه شده است.
شکل ۱-۳
الگوی اعتماد به نفس در اخلاق اسلامی. این الگو مبین آن است که انسان موحدی که اعتقادات او بر اندیشه های خدایی صورت گرفته و اعمال او نیز از این اندیشه ها تبعیت میکند، اگر بخواهد از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشد، یا اینکه آنرا تقویت کند، میبایست اولا حلقه های این الگو را دارا باشد و ثانیا ارتباط هر یک از این حلقه ها را با حلقه اصلی یعنی توحید حفظ کند.
فصل چهارم
مقا یسه و تطبیق
اکنون که نوبت به مقایسه دو دیدگاه روانشناسی دین و اخلاق اسلامی رسیده، شباهتها و تفاوتهایی که بین این دو نظرگاه وجود دارد از جنبه های مختلفی قابل دقت و تأمل است. همانطور که در فصول اکنون که نوبت به مقایسه دو دیدگاه روانشناسی دین و اخلاق اسلامی رسیده، شباهتها و تفاوتهایی که بین این دو نظرگاه وجود دارد از جنبه های مختلفی قابل دقت و تأمل است. همانطور که در فصول پیشین گذشت، دو رویکرد مذکور علاوه بر تفاوت در مبانی نظری، تفاوتهای دیگری دارند. علت آن این است که موضوع دو دیدگاه یا به تعبیر بهتر، دو علم روانشناسی و اخلاق، با هم متفاوت بوده و بنابراین اهداف و اغراض جداگانهای را نیز مد نظر دارند؛ اما با این همه، از جهاتی دارای شباهت هستند و بعضا در عناصر مدلها و راهکارها نگاهی همدلانه دارند. به بیان دیگر اندیشه های برخاسته از مغز و لُبّ اسلام و در رأس آن کلمات پیامبر عظیم الشأن۷ و سنت و سیره او، چراغی بوده است که برای رشد و تعالی انسان در طول حیات بشری، درخشیده است و هماره روشنگر راه آنان بوده، ملل و اقوام دیگر در قرون بعدی، گاه با ساختاری متفاوت و گاه با برابری اندیشه و روش، همان اندیشه ها و روشها را تبلیغ میکنند و نسلها را به سوی آن سوق میدهند.
فصل چهارم
مقا یسه و تطبیق
مباحث این قسمت در دو بخش ارائه میشود. بخش اول که توضیحاتی درباره این مقایسه و تطبیق صورت گرفته به نحو مختصر بیان شده است و تحلیل وبررسیهای لازم بین این دو رویکرد در بخش بعدی قابل مشاهده است.
اتکاء به خود و نیروهای درونی
از نظر روانشناسی، فردی که باید اعتماد به نفس داشته باشد، کسی است که خودباور است و نیروها و استعدادهای خود را باور کرده است، خودآگاهی دارد، اندیشه و پندار او نسبت به خودش، هماره مثبت است، به فعالیتها و کارهای روزمره خود نگاه مثبت دارد، همیشه به خود احترام میگذارد، از اراده قوی برخوردار است، برای رسیدن به اهداف عالیه خودش پشتکار دارد، در راه رسیدن به هدف شکستها را پلههای ترقی خودش میانگارد نه پایان و انتهای کار، برای زندگی خود هـدفی دارد، بازدهی بالا و پیشیگرفتن بر دیگران را در کسب دانش و تجربه میبیند و با بردباری، مشقتها و رنجهای مسیر را برای رسیدن به موفقیت و پیروزی، به جان میخرد.
۱- اتکاء به خداوند
از سوی دیگر فردی که متخلق به اخلاق اسلامی است، به تبعیت از سنت و سیره معصومینG برای اینکه با اعتماد به نفس بالا به فعالیتهای خود بپردازد و همیشه منشأ خیرات و پیروزیهای متفاوتی در زندگانی خود باشد و هیچگاه سربار دیگران نشود و تا قدر ممکن به نیرو و توان خویش متکی باشد، از ابتدای کار و فعالیت، خدای متعال را یاد میکند، نام او را بر زبان میآورد؛ چون او منبع لایزال قدرت و نیرو است و تمام قدرت و نیروهای عالم از او ناشی میشود، تا او نخواهد، هیچ فعلی به فعلیت و نهایت خود نمیرسد، اگر همگان بخواهند و او نخواهد، کاری پیش نمیرود و اگر دیگران تمایل نداشته باشند و او بخواهد، همان خواهد شد، از اینرو فرد مسلمان کار خود را به او میسپارد و با یاد و نام او فعالیتش را شروع میکند و تمام توان و انرژی خود را بهکار میگیرد تا به هدف خود نائل شود، اگرچه هدف را مدنظر دارد؛ اما رسیدن به نتیجه مطلوب و سعی و تلاش در این وصول، برای او مهمتر است.
بنابراین چنین فردی به قدرت نامتناهی حق تکیه میکند و به او توجه دارد، از خداوند طلب آگاهی و بصیرت میکند، که این همان راهی است به سوی خودشناسی که نهایتش خداشناسی است، هماره نزد خودش دارای ارزش و احتـرام است، علاوه بر این، دیگران را بهخاطر خدا احترام میگذارد و تکریم میکند، فکر، عمل و از همه مهمتر اراده و نیت او مثبت و خیر است، نه تنها برای خود خیرخواه است؛ بلکه همیشه برای دیگران آرزوی خیر و برکت دارد و آنرا در انحصار خود نمیبیند؛ چون او خدایی شده و نیات الهی را در فکر خود دارد، چشم امیدش به رحمت الهی است و چون با یاد او کار را آغاز کرده، رسیدن به مطلوب هدف او است، پس عـزم خود را جـزم کرده با همـت عالی به سوی هدف حرکت میکند، او همچنین مسئولیت کار خویش را خود به عهده میگیرد و نقصان و کمبود کار خود را بر دیگران حمل نمیکند، روح و روانش آزاد بوده و با استقلال و تسلط تمام به نتیجه نهایی میرسد.
یکی از دلایلی که انسان اخلاقی به نتیجه نهایی خود به نحو تام و کامل میرسد، این است که او همیشه خدا را در نظر دارد و به او تکیه میکند و با توکل به او، سعی و تلاش خود را در مسیر رسیدن به اهداف زندگیاش قرار داده و دیر یا زود به سرانجام میرسد.
در مقابل کسی که چنین اندیشه خدامحوری را دنبال نمیکند و هماره تمام توجهاتش به سوی خود و نیروهای درونی است، همه قدرتها را از آن خود میداند، در حالی که فراموش کرده رزق و حیات و قدرت او به دست منبع لایزال الهی است. بنابراین با شکستهای احتمالی روبرو میشود، این شکستها بعضا او را تا جایی پیش میبرند که خود و یا اطرافیان را مانع اهداف خویش میبیند، از اینرو به عمر خود یا آنان پایان میدهد و گمان میکند این طریق، سعادت و نیکبختی او را تأمین میکند.
در زندگی کسی پیروز است که نفسی بزرگ و همتی عالی داشته باشد. ریشه خوشبختی یا بدبختی هر کسی در وجودش نهفته است. فرد نیرومند و با شخصیت، از مشکلات زندگی نمیهراسد و با اعتماد و توکل به خداوند و استقلال نفس به مقابله آنها میرود و با پشتکار و فعالیت، بر آنها غلبه مییابد. چنین شخصی برای حل مشکلاتش منتظر دیگران نمیماند و با همت عالی و اراده آهنین در میدان عمل وارد شده و برای رسیدن به هدف خویش، از کوشش و فعالیت دریغی ندارد.
اعتماد به نفس سرمایهای است که از دوران طفولیت با مسئولیتپذیری، پرورش مییابد و مراد از اعتماد به نفس آن است که هر انسانی در راه وصول به سعادت خود، به علم، اخلاق پسندیده و سعی و کوشش پیگیرش تکیه کند و از آرزوهای بیاساس بپرهیزد.
الف. اشتراک اخلاق و روانشناسی دین
از مشترکاتی که این دو منظر دارند این است که پیشوایان گرامی اسلام، آموختهاند که هر انسانی مسئول کارهای خود و در گروی اعمال خویشتن است. نیک و بد هر کس عاید خود او میشود و پاداش هر فردی نتیجه سعی و تلاش آن فرد است. در مقابل دانشمندان روان نیز عقیده دارند که پیشرفتها و موفقیتهای افراد بشر، مرهون اعتماد به نفس و فعالیتهای شخصی است. به هر نسبتی که استقلال روانی و سعی و کوشش مردم بیشتر باشد، پیشروی و موفقیتشان افزونتر است. البته همانطور که سابقا اشاره شد، تفاوت عمده این دو منظر یعنی اخلاق اسلامی و روانشناسی دین در اتکاء به خدای متعال است. بسی اتکاء به خدا و استمداد از قدرت الهی، در متون اخلاقی و اسلامی تصریح شده است. دلیل مهم آن، این است که شجاعت و قدرتِ نفسِ پیامبران الهی و پیروزیهای حیرتانگیزی که نصیب مردان الهی شده است، مدیون نیروی ارزنده ایمان و اتکاء به خداوند است.
ضرورت زندگی اقتضا میکند که هر انسانی با مردم بیامیزد و با آنان معاشرت نماید، ولی معاشرت با مردم غیر از اتکای به آنان است. انسان عاقل در برخوردهای اجتماعی مؤدب و مهربان است و به شخصیت مردم احترام میکند و با آنان با خوشرویی ملاقات دارد و حقوق و حدود خود و دیگران را رعایت میکند، اما هرگز تن به ذلت نمیدهد و خود را به خواری و زبونی نمیکشاند و کاری که باید خود انجام دهد، از دیگری توقع انجام آنرا ندارد.
ب. بنای اعتماد به نفس بر عمل خدایی
اتکاء به خود یعنی اتکاء به علم، عقل، خلق و خوی، عزم و تصمیم، کار و کوشش و مسئولیت و تجربه. اتکاء به نفس یعنی احساس اطمینان در خود، یعنی مرد سعی و عمل بودن، کوشا و جدی بودن در انجام وظایف، یعنی طمع نداشتن به غیر و اینکه هرگز زیر بار ذلت و زبونی نروند.
در نگاه اول با مقایسه این دو منظر معلوم میشود در این موارد، بین تعالیم اسلام و روش های علمی توافق و هماهنگی وجود دارد. به بیان دیگر آنچه که در قرون پیشین، اسلام عهدهدار تبیین آن بوده است و در قرآن و روایات معصومینG به آن اشاره شده، امروزه دانشمندان روان مانند آنها را در کتب علمی و برنامههای دیگر گنجاندهاند. اما در نگاه دقیق چیز دیگری بر انسان روشن میشود و آن این است که توجه تعالیم اسلام همواره بر عمل بوده است، البته نه نفس عمل؛ بلکه عمل مقصود اسلام بر محور خداست و عملی مقبول است که انسان را به خداوند نزدیک کند.
۲- مذمت اتکاء به غیر خدا
جان کلام قرآن و روایات معصومینG مذمت اتکاء به خلق است و خیر و سعادت مردم در قطع طمع از دیگران است. به بیان دیگر اتکاء به خلق و طفیلیشدن امری ناپسند و مذموم است. آنچه که در کلمات بزرگان آمده، إحیاء روح مسئولیتپذیری، استقلال روح و روان و اعتماد به نفس است. یعنی هر کسی را مسئول اعمال خویش و در گروی کاری که انجام میدهد میدانند. دانشمندان نیز اعتماد به نفس را یکی از پایه های اساسی برای سعادت فردی و اجتماعی معرفی میکنند.
در این بین اتکاء به حقتعالی که در متن اعتماد به نفس واقع شده، عبارتست از اینکه هر انسان مؤمنی، علاوه بر بهرهبرداری از نیروهای روانی، جسمی و طبیعی خویش به قدرت نامحدود خداوند جهان متکی و امیدوار باشد و از ذات مقدسش بهره معنوی ببرد. حاصل آنکه مؤمن، برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی خودش، از تمام نعماتی که خداوند در اختیارش قرار داده بهره کافی را میبرد. این نعمات، عقل، علم، هوش و استعداد، قوای بدن، فعالیتهای جسمانی و نیروهای طبیعی پنهان در دریای پهناور وجود اوست. وظیفه او امیدواری به خداوند است؛ علاوه بر اینکه تمام علل و عوامل مادی در نهایت به قدرت نامحدود خداوند ختم میشود و او علهالعلل و مسببالأسباب است. بنابراین صاحب چنین عقیدهای، در مشکلات زندگی خود را نمیبازد. یأس و ناامیدیِ از عنایات ربالعالمین، عامل شکستها و بدبختیهای او است که هرگز در روانش جایگاهی ندارد؛ چون او ایمانی خالص و رجائی واثق به خدای متعال دارد.
اگرچه روحیه استقلال روان و اتکاء به نفس در اندیشه روانشناسان وجود دارد و البته چنین تربیتی ارزنده و مورد احترام است، اما اینکه نیروی جسمی و روانی هر انسانی محدود است و ناچار درجه امیدواری و شعاع فعالیت او نیز محدود است، بر کسی پوشیده نیست. تربیتیافتهگان مکتب غیر الهی که تنها مطابق اصول علمی تربیت شدهاند و متکی به نفساند، تا موقعی که در بنبستهای زندگی گرفتار نشدهاند مرد کار و فعالیت هستند و با جدیت و امیدواری به امور خود میپردازند. اما زمانی که مشکلات غیر قابل حلی پیش روی آنان قرار میگیرد و تمام درهای علل و عوامل طبیعـی را به روی خود بسته میبینند، یأس و ناامیدی بر آنان غالب شده، دیگر کوشش نمیکنند. بنابراین در چنین شرایطی اعتماد به نفس نمیتواند روانشان را از اضطراب و نگرانی حفظ کند و او را امیدوار کند.
۳- ایمان، امید و توکل به خداوند سرمایه مؤمن
با مقایسه این دو فرد، روشن میشود که فردی که به خداوند تعالی ایمان دارد و با داشتن سرمایه استقلال روانی و اعتماد به نفس، متکی به خداوند است، هرگز دچار یأس و ناامیدی نمیشود. او در همه حال به یاد خدا است و از تمام وسایل و عواملی که پروردگار جهان آفریده است استفاده تمام و کمال میبرد و کمترین فرصتها را برای رسیدن به سعادت غنیمت میشمارد. حتی اگر در گرداب مشکلات فرو رود، بازهم امیدوار به رحمت و عنایت خداوند است؛ چون او روان خود را در محصوره علل طبیعی زندانی نکرده بود و نیروی لایزال الهی را از یاد نبرده بود. بنابراین در سختترین لحظات و شرایط از عنایت خداوند، استمداد میکند و نور امید در روان او هیچگاه به خاموشی نمیگراید که بزرگترین عامل اطمینان نفس و قوت اراده، اتکای به خداوند رحمان و رحیم است.
ویژگی که مکتب روحانی و اخلاقی اسلام دارد این است که علاوه بر پرورش اعتماد به نفس، افراد را با ایمان و متکی به خداوند بار میآورد و این خود یکی از بزرگترین امتیازات مکتب تربیتی اسلام نسبت به مکاتب تربیتی جهان است، زیرا اسلام مکتب کرامـت است. در مقابل روش های علمـی و عملـی روانشناسان، تنها بر این مبتنی است که مردم را متکی به نفس تربیت کنند.
بدون تردید، پیامبران الهی مردان قویالاراده و متکی به نفس بودهاند، ولی سرچشمه قدرت حیرتآور روان آنان اتکـاء به خـداوند بـوده است. موسی بن عمرانC تنهـا با نیـروی اعتمـاد به نفس هرگز نمیتوانست در مقابل قدرت عظیم فرعون قد علم کند و به تنهایی حکومت ظالمانه او را برچیند. پس اتکاء به قدرت نامحدود الهی وی را چنین توانا و نیرومند کرد.
پیامبر نور و رحمت۷ دارای محکمترین شخصیت روحی و استقلال روانی بود، ولی قدرتی که در آن محیط ناامن و جنایتبار به حضرتش نیرو بخشید و در سختترین شرایط با امیدواری و بردباری در مقابل مشکلات مقاومت کرد و سرانجام پیروز شد، اتکاء به خداوند بود. از اینرو خداوند به پیامبر گرامیاش که الگو و اسوه خلق عظیم است نیز سفارش میکند که بعد از عزم بر کارها و تصمیم بر انجام آنها، به حضرت حق جلوعلا توکل کند و البته قبل از آن پیامبر۷ به شخصیت مردم احترام میگذارد و با آنان مشورت میکند و برخورد ایشان با مردم مؤدبانه است؛ زیرا مشورت و احترام به مردمی که عاقل و فهمیده هستند، امری پسندیده و ممدوح است که این اخلاقِ بجای پیامبر۷ رمز کامیابی و پیشرفت آن بزرگوار بود:
> وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى ا… إِنَّ ا… یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلین<[۲۷۵]
در امور اجتماعی با مردم مشورت کن و آن هنگام که راه معین شد و در اجرای آن تصمیم گرفتی، به خداوند توکل نما.
نتیجه اینکه مقام منیع نبوت که دارای عزم و تصمیم است و وظایفش را خود، شخصا انجام میدهد، روی پای خودش ایستاده و از مشکلات نمیهراسد و با اراده قوی خود در برابر موانع مقاوم است و در همه شئون زندگیاش بر خداوند بزرگ توکل و تکیه دارد. نکته قابل توجه در روش ایشان اینکه تبادل فکر و اندیشه با مردم، برای پیشرفت فردی و اجتماعی و همینطور اعتماد به نفس، سعی و کوشش و توکل بر خدای متعال از عوامل مهم پیروزی و موفقیت بشر محسوب میشود. این توکل بر حضرت حق که در روش علمی و عملی روانشناسان مغفول مانده، جایگاه بالاتری از اعتماد به نفس دارد و تأثیر روانیاش، بارها بیشتر از قدرت محدود اعتماد به نفس است. در حالی که مکتب اسلام با إحیای استقلال روانی و اتکاء به نفس، پیش از آن مردم را متکی به حق تربیت میکند و روان قوی آنان را به قدرت زوالناپذیر خداوند تواناتر میسازد که این از بزرگترین امتیازات تربیتی این مکتب است.[۲۷۶]
۴- تحلیل و بررسی
با تمام این شرایط تمام اهداف صنعت تحقق نیافت، رشد بخش خصوصی و سرمایهگذاری در ماشین آلات در بخش خصوصی و دولتی قابل توجه بود ولی باعث اصلاح ساختار نشد. واردات صنعتی رو به افزایش بود. بخش صنایع معدنی نسبت به سایر صنایع از جایگاه و نقش مهمی برخوردار بود اما جایگاه واقعی خود را با توجه به ظرفیتهای کشور بهدست نیاورده بود. رشد خدمات با وجود کارایی اندک از ۸/۶ درصد رشد در سال ۱۳۶۷ به ۲/۷ در ۱۳۷۲ رسید و ۵۰ درصد تولید ناخالص را به خود اختصاص داد[۲۰۲] که نشان از تداوم قدرت سرمایهداری تجاری داشت. صنعت خودرو با هدف جلوگیری از سوداگری به علت کمبود متخصص، وابستگی به واردات، ضعف مدیریتی از ورود به بازارهای جهانی بازماند. نیمی از ظرفیت این صنعت بلااستفاده ماند. تغییر یک خط تولید ۵ سال به طول میانجامید[۲۰۳]. سهم خودروهای داخلی در بازار کمتر از نصف بود. مجلس تحت تأثیر سرمایهداری تجاری واردات خودرو را آزاد کرد[۲۰۴]. همزمان در سال ۱۳۷۵ کلیه قطعات پیکان در داخل ساخته شد[۲۰۵]. حمایتها بازاری و غیربازاری از این صنعت مبتنی بر برنامه مشخص نبود. با این وجود ۱/۴ درصد ارزش افزوده و ۵/۸ درصد اشتغال صنعتی یعنی ۲۱۷۰۰۰ نفر متعلق به این صنعت بود[۲۰۶]. برخی معتقد بودند خودکفایی در خودرو یک بحث انحرافی بود که صاحبان و مدیران پرنفوذ این صنعت از آن حمایت و یک جمعیت ۶۵ میلیونی را قربانی منافع خودروسازان میکردند[۲۰۷]. این صنعت نماد سرمایهداری دولتی و منبع تأمین درآمد گروههایی بود که از انحصار و عدم کارآمدی رنج میبردند.
در این دوره ایجاد اشتغال به میزان ۳۲۴ هزار در بخش صنعت متحقق شد. پیشبینی برنامه بیش از این بود[۲۰۸]. اشتغال ایجادشده در صنعت در دوره اول برابر با ۴۱۹ هزار و در دوره دوم ۲۹۵ هزار شغل بود[۲۰۹]. خالص اشتغال ایجادشده در صنعت بر اساس ارزش افزوده از ۴/۶۴- در سال ۱۳۵۸ به ۴/۲۰۴ هزار فرصت شغلی در سال ۱۳۷۵ رسید[۲۱۰]. بخش عمومی ۳۸ درصد شاغلان دارای تحصیلات عالی و بخش خصوصی سهمی در حدود ۳/۲ درصد را داشت. سهم بخش صنعت از تحصیلکردگان عالی فقط ۶ درصد بوده این به معنای فقدان فن سالاری و پایین بودن سطح رقابت پذیری در داخل و خارج بود[۲۱۱].
صنعت از لحاظ توسعه نیروی انسانی بعد از بازرگانی و خدمات قرار داشت[۲۱۲]. بیش از ۶۷ درصد از کارکنان وزارت صنایع از تحصیلات دانشگاهی بیبهره بودند، در سال ۱۳۷۵ شاغلان با تحصیلات عالی در صنعت ۱/۱۲ درصد رسید[۲۱۳]. با وجود بالاتر بودن متوسط نرخ اشتغال از نرخ رشد جمعیت، هدف ایجاد اشتغال در صنعت تحقق نیافت. ۸۵ درصد اشتغال در بخش خدمات ایجاد شد[۲۱۴]. با این وجود شاغلان صنعت تقریباً دو برابر شد و از حدود ۸/۱ میلیون نفر به ۵/۴ میلیون نفر رسید[۲۱۵]. بهدلیل فقدان دانش فنی، مهارت و آموزش، صنایع از رشد متوازن، بهرهوری و انعطافپذیری برخوردار نبودند[۲۱۶]. این شاخصها به معنای ضعف طبقه متوسط جدید و فنسالاران، نبود یک طبقه کارگری قابل اتکا و کارآفرینی صنعتی بود. رشد بالاتر اشتغال از تولید نشاندهنده وضعیت نامناسب بهرهوری نیروی کار در صنعت بود. انحصار دولتی و شبهدولتی و قوانین نامناسب کار عامل آن بود[۲۱۷]. با افزایش بخش عمومی بهرهوری در کل اقتصاد سالی ۷/۱ کاهش داشت[۲۱۸]. جدی نبودن بستهبندی، شاخصهای استاندارد، کسب منافع کوتاهمدت با ارسال کالاهای نامرغوب[۲۱۹]، سهم اندک تحقیق و کارگر غیرماهر و ارزان، واقعیت ساختار صنایع کشور بود[۲۲۰]. مطالعه قطمیری حاکی است روند افزایشی بهرهوری از سال ۱۳۷۲ روند نزولی پیدا کرد[۲۲۱].
در مجموع کشور در این دوره در جهت ایجاد یک سرمایهداری صنعتی دولتی و شبهدولتی به خصوص در زمینه کالاهای مصرفی، فلزات اساسی و معدن، پتروشیمی در حرکت بود. این صنایع به لحاظ تأمین سرمایه خارجی، مواد اولیه، تکنولوژی و ماشینآلات و تا حدودی بازار فروش به نظام بینالملل وابسته بودند[۲۲۲]. این روند حاکم بر اکثر صنایع بود. از لحاظ ترکیب سرمایهگذاری خارجی در طی همین سالها صنایع شیمیایی با ۶۰ درصد معادل ۳۱/۱ میلیارد دلار در رتبه اول قرار گرفت و صنایع خودروسازی، ساختمان، هتل و صنایع فلزی در مکانهای بعدی بود[۲۲۳]. حرکت تولید جهانی به سمت استفاده از دانش بیشتر و سرمایه کمتر بود و سهم کارخانههای بزرگ در حال کاهش بوده است. این فرایند در کشورهای توسعهیافتهای نیز وجود داشت[۲۲۴]. در ایران نیز کارگاههای کوچک ۹۹/۶ درصد کارگاهها را تشکیل میداد[۲۲۵]. در سال ۱۳۶۹ ۵/۹۶ کارگاه صنعتی کوچک مالکیت خصوصی داشتهاند[۲۲۶]. این کارگاهها ۳۹ درصد ارزش افزوده صنعت را تولید میکردند[۲۲۷]. ۶۵ درصد از اشتغال کشور در صنایع کوچک بود[۲۲۸].
نبود ویژگیهای کارآفرینی، برنامهریزی اصولی، ریسکپذیری، خلاقیت، نوآوری و دانش لازم باعث شد واحدهای کوچک با روشهای سنتی هدایت شوند. نبود اطلاعات باعث ایجاد زنجیرهای از صنایع موازی در یک منطقه بود. ۲۰ درصد از مدیران صنایع کوچک بیسواد، ۲۵ درصد زیر دیپلم، ۳۰ درصد دیپلم، ۲۵ درصد لیسانس و بالاتر بود[۲۲۹]. مدیریت سنتی ریشه در عدم حفاظت از حقوق مالکیت و هزینههای مبادلهای سنگین داشت[۲۳۰]. در چارچوب توسعه صنعتی تشکل اقتصادی، آزادی اطلاعات را فراهم میکند. برای جلوگیری از تکانهای شدید اعتراض مردم قابل پذیرش است. چیزی که در ایران نهادینه در این دوره نشده بود[۲۳۱].
اعتبارات به صنایع بزرگ تخصص و صنایع کوچک از منابع غیربانکی و بازار غیررسمی سرمایه تأمین میشوند[۲۳۲]. آزادسازی مالی افزایش نرخ بهره تا۶۰ درصد در بازار غیررسمی را به دنبال داشت[۲۳۳]. این امر نشان از صفآرایی سرمایهداری بزرگ دولتی، انحصاری و تجاری در مقابل سرمایهداری صنعتی خرد داشت[۲۳۴]. شکاف اعتبارات تجاری و اعتبارات تخصصی بسیار زیاد بود[۲۳۵]. صاحبان مالکیت در ایران نهتنها مالک واقعی نبودند از خصوصیات مدیریتی تشکلهای صنفی و مشاورههای تخصصی برخوردار نبودند. انگیزه مدیران برای فعالیت به دست آوردن امکانات مالی از طریق دولت بود[۲۳۶].
صنعت در این دوره از ضوابط و نظارتهای قبلی فاصله گرفت و با وجود بالا بودن سرمایهگذاری به لحاظ ارزش افزوده سیر نزولی داشت. شرایط اقتصادی ـ سیاسی بر اثر رقابت نیروها بیثبات بود. دیوانسالاری مانع بزرگی محسوب میشد. روند اجرا و سیاستگذاری یک واحد بزرگ صنعتی و پیشرفته ۱۰ سال طول میکشد، یعنی ۱۰ برابر استاندار کره و سنگاپور[۲۳۷]. عدم ثبات نرخ ارز تأثیر معنیداری بر سرمایهگذاری خصوصی و تولیدی داشت[۲۳۸]. توزیع رانت از طریق وام و سوبسید توسط دولت سرمایهدار خصوصی را غیرملی، غیرتولیدی و وابسته به دولت کرد[۲۳۹]. از سال ۱۳۶۸ به ازای هر ۱۰ تقاضا برای سرمایهگذاری صنعتی در بخش خصوصی یکی به ایجاد واحد صنعتی منتهی شده، که هدف آن نیز استفاده از تفاوت قیمت ارز به بهانه واردات ماشینآلات و مواد اولیه بود[۲۴۰].
بر صنایع ایران یک تفکر موزهای حاکم بود. ۱۳۵ نوع صنعت در دنیا وجود داشت ۱۰۸ مورد آن در ایران ایجاد شد[۲۴۱]. تمرکز اقتصادی بالا بود. ۲۰۰ بنگاه بزرگ ۵۲ درصد فروش، ۳۸ درصد کارکنان و ۹۷ درصد صادرات را در اختیار داشتند[۲۴۲]. از حدود هفتاد صنعت ۲/۷۷ درصد به صورت انحصاری اداره میشد[۲۴۳]. بنگاههای دولتی از ۵۳۵ بنگاه در سال ۱۳۷۳ به ۶۱۱ رسید[۲۴۴]. انحصار ناشی از توسعه صنایع دولتی و شبهدولتی و ضعف بخش خصوصی بود. با توجه ۵/۵ میلیارد دلار کسری تجاری صنایع خبری از بهبود کیفیت تولید نوآوری و افزایش کارایی و حضور در صحنه بینالمللی نبود[۲۴۵]. برخی از محققان این شیوه تولید را نه کارآفرینی بلکه شیوه تولید مستعمراتی میدانند[۲۴۶].
در برنامه اول نرخ رشد تولید ناخالص ملی در حدود ۸/۱ درصد بود. پیشبینی برنامه ۴/۹۶ بود[۲۴۷]. جهتگیری برنامه جایگزینسازی واردات بود که به توسعه صادرات تبدیل شد[۲۴۸]. نقدینگی ۳۸ درصد و بیکاری از ۱۴ درصد به ۱۲ درصد رسید[۲۴۹]. سازوکاری برای کنترل هزینههای دولت نبود. مجلس شورای با نبود توان علمی قادر و راغب به کنترل هزینهها نبود[۲۵۰]. تک نرخی کردن ارز که با شکست مواجه شد، با هماهنگی مجلس صورت گرفت[۲۵۱]. طرح نیشکر هفت تپه که بعدها جنجالی شد، در مجلس به تصویب رسید[۲۵۲]. ۱۲۲ مصوبه مجلس اقتصادی و ۷ مورد سیاسی بود که نشان از نقش مهم مجلس در امور اقتصادی داشت[۲۵۳]. عمده سیاستهای کلان متأثر رقابت بازار، سرمایهداری تجاری و روحانیون در مجلس و فنسالاران و سرمایهداری صنعتی دولتی شکل میگرفت.
برنامه خصوصیسازی و اهداف آن
خصوصیسازی وسیلهای برای بهبود اقتصادی با افزایش نقش نیروهای بازار است[۲۵۴] به شرطی که حداقل ۵۰ درصد از سهام به بخش خصوصی واگذار شود[۲۵۵]. هدف کاهش هزینه دولت، گسترش بخش خصوصی، بازار سرمایه و هدایت پساندازها در تولید است[۲۵۶]. در این دوره هیچ یک از مفاد اجرای سیاست واگذاری به تصویب قوه قانونگذاری نرسید که نشان از ضعف نظارت نهادی داشت[۲۵۷]. کاهش بار مالی دولت، تقویت مالکیت خصوصی و توسعه بازارهای سرمایه در قوانین مدنظر نبود. واگذاری شامل بنیادها، بانکها، خدمات و کشاورزی نمیشد[۲۵۸]. معیار گزینش واحدها مشخص نبود. بخش خصوصی و تشکلهای صنعتی وجود نداشت. ارزش دارایی شرکتهای دولتی ۴۰۰ هزار میلیارد ریال و نقدینگی بخش خصوصی ۶/۸ هزار میلیارد ریال بود[۲۵۹]. قوانین بورس با نیازمندیها سازگار نبود[۲۶۰]. اجرای سیاست یکباره و بدون خط مشی بود. فرهنگ سازی مدنظر نبود[۲۶۱]. فقدان طبقه «کارآفرین» واحدهای سوده را زیانده کرد[۲۶۲]. انتقال مالکیت شرکتها با رعایت ضوابط و مقررات اقتصادی و نه سیاسی موجب تحول اقتصادی میشد[۲۶۳] ولی تنوع در مراکز تصمیمگیری دگرگونی در قوانین نامناسب را مشکل میکرد[۲۶۴]. سرمایهداری دولتی و سرمایهداری تجاری مانع ایجاد کارآفرینی صنعتی و فرایند خصوصیسازی را منحرف کردند. صنایع زیانده با قیمت پایینتر به فروش میرسیدند. عدم عرضه از طریق بورس باعث ایجاد رانت میشد. سرمایهداری تجاری به صنعت بهعنوان یک کالای تجاری نگاه میکرد[۲۶۵]. ۴۳/۸ درصد واگذاریها از راه بورس و ۵۶/۲ درصد از راههای غیر از بورس انجام شد[۲۶۶].
عدم هماهنگی در سیاستهای پولی، فقدان منابع بانکی، قانون کار، نیروی انسانی مازاد، روان نبودن قانون تجارت و مالیات، افزایش نرخ ارز و تورم[۲۶۷]، عدم تفسیر اصل ۴۴، هزینه سنگین سرمایهگذاری زیربنایی، عدم سودمندی طرحهای اقتصادی از موانع واگذاری بود. واگذاری خصوصیسازی به عهده سازمانهای ادارهکننده شرکتها، نقطه پیدایش انحراف در خصوصیسازی بود[۲۶۸]. قانون واگذاری سهام دولتی به ایثارگران و کارگران در مجلس اهداف و روشها متفاوتی را برای خصوصیسازی طراحی کرد[۲۶۹]. با وجود تأکید بر مدیریت مستقل خصوصیسازی از نهادها و گروههای ذینفع، این موضوع تحقق نیافت[۲۷۰]. در زمینه واگذاری عزم سیاسی لازم وجود نداشت[۲۷۱].
«روغنیزنجانی» از روسای سازمان برنامه معتقد بود «محافظهکاران و جناح راست با وجود ذی نفع بودن از خصوصیسازی با طرح کوپنی کردن سهام به انتقاد از دولت پرداختند. لذا خصوصیسازی متوقف شد»[۲۷۲]. «کدی» معتقد است که خصوصیسازی یک هزار بنگاه اقتصادی بهواسطه فساد گسترده مالی به تعلیق درآمد[۲۷۳]. طرح جناح راست در حمایت از طبقات پایین و رویارویی با دولت فن سالار و طرفدار توسعه صنعتی و اقتصاد آزاد برای پیروزی در انتخابات نیز بود. روشنفکران معتقدند جناح راست و گروههای سنتی با منطق تجاری و در اختیار گرفتن نهادهای نظیر قوه قضاییه، شورای نگهبان، مجلس و شعار مبارزه با غرب زدگی و حمایت از محرومین به مخالفت با دولت پرداختند[۲۷۴]. هاشمیرفسنجانی وزیر ارشاد خود، عبدالله نوری وزیر کشور، محمدحسین عادلی رییس بانک مرکزی، محمد هاشمی رییس صداوسیما و نوربخش وزیر اقتصاد خود را از دست داد[۲۷۵].
در گزارش سازمان صنایع ملی آمده: خصوصیسازی بعد از انقلاب در جهت تثبیت موقعیت سیاسی و اقتصادی دولت بود. صاحبان صنایع عاملان حکومت سابق تلقی میشدند. خصوصیساز در جهت دولتیسازی و ضرورت کسب قدرت در دولت و نهادهای انقلابی بود. دولت امکان فعالیت بخش خصوصی را به شرط همنوایی با سیاستهای انقلاب فراهم کرد[۲۷۶]. از نظر رواسانی خصوصیسازی با وجود منافع فراوان مالی برای سرمایهداری تجاری باعث ضربه به روابط محکم میان نهادهای انقلابی، گروههای مذهبی سنتی و طبقات پایینی شد. این گروهها از توسعه اشتغال در بخش عمومی برای کنترل سیاسی استفاده میکردند[۲۷۷]. برخی راز این شکست را در شیوه تولید مسلط در جامعه که متأثر از سرمایهداری بزرگ تجاری و در تداوم نظام تولیدی مستعمراتی است[۲۷۸]، میدانستند در اثر این تحولات نوعی سرمایهداری میداندار شد، که از آن با عنوان سرمایهداری چریکی یاد میشد[۲۷۹].
صنایع واگذار شده درآمد چندانی نداشته از پرداخت مالیات خودداری و خواهان دریافت وام با بهره پائین بودند[۲۸۰]. در سال ۱۹۹۰ حجم معاملات بورس به تولید ناخالص ملی در ایران ۷ درصد و در ترکیه ۲۹ درصد بود[۲۸۱]. در اغلب واگذاریها سهم خریداران بخش خصوصی اندک و گاه کمتر از ده درصد بود[۲۸۲]. افزایش اشتغال در واحدها نوعی تورم نیروی انسانی بود[۲۸۳]. اهداف سازمانی شرکتها بر اهداف ملی برتری داشت[۲۸۴]. تعداد شرکتهای دولتی در پایان برنامه اول از ۲۷۰ به ۴۲۳ شرکت رسید[۲۸۵]. بودجه اختصاص یافته از ۴/۵ هزار میلیارد ریال در سال ۱۳۶۸ به ۱۵۴ هزار میلیارد ریال در بودجه ۱۳۷۷ رسید[۲۸۶]. قرار بود خصوصیسازی باعث تقویت نخبگان اقتصادی شود، ولی عمل نهادهای مردمی برای تقویت این بخش وجود نداشت[۲۸۷]. شرکتهای وابسته به نهادهای شبهدولتی مانند بنیاد مستضعفان به ۶۳۷ شرکت رسید[۲۸۸]. بر اساس برخی آمار دارایی بنیاد چیزی در حدود ۱۲ میلیارد دلار و از جمله ۴۰۰ هزار کارگر بود[۲۸۹]. فعالیت آن از کشاورزی صنعت و تجارت گرفته تا ساخت و ساز و مسکن و حملونقل زمینی دریایی هوایی و گردشگری را شامل میشد. سهم بنیاد در تولید ناخالص ملی از ۵/۱ تا ۱۰ درصد تخمین زده میشد[۲۹۰].
بنیاد مستضعفان تا سال ۱۳۸۰ بههمراه کارکنان مجتمعهای اقتصادی و شرکتها دارای ۵۰ تا ۷۰ هزار نفر کارمند بود[۲۹۱]. بخش مستضعفان و محرومان یکی از سه بخش اصلی بنیاد در توزیع لباس رایگان، پرداخت وام تحصیلی، تأمین هزینه درمانی بیماران مستمند، اعطای کمک جهت خرید، رهن و تعمیر منزل افراد مستمند و کمکهای نقدی و غیرنقدی و تأمین کار بود. این نهاد ۱۲۰ هزار جانباز را تحت پوشش داشت[۲۹۲]. بنیادها با توجه به گستردگی طبقات محروم و فقدان بخش خصوصی متعهد ضرورت اجتماعی جامعه ایران بودند که در پیوند با روحانیون، سرمایهداری تجاری و بعدها سرمایهداری صنعتی نقش مهمی در قدرت داشتند. واگذاری شتابزده نهادهای شبه دولتی با وجود سرمایهداری وابسته و بیهویت میتواند به فروپاشی ساختار اقتصادی و اجتماعی و به دنبال آن سیاسی منجر شود. بنابراین با توجه فقدان شرایط اقتصادی ـ اجتماعی و قوانین اکثر مراکز تولیدی در دست دولتها و بنیادهای پیرامونی دولت باقی ماند. تنها در ۹ صنعت رقابت وجود داشت و سهم آنها از کل فروش برابر ۸/۲۲ درصد بود[۲۹۳].
تحولات طبقات فرودست بین ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶
برنامههای تعدیل ساختاری در ایران در برنامه اول و دوم اجرای الگوهای منصفانه توزیع را با تناقض مواجه کرد. برنامه تعدیل پیامدهای فراوانی را برای فقرا داشت[۲۹۴]. نولیبرالیسم تغییرات مهمی را در برخورداری طبقات غنی، گروههای غیررسمی و حاشیهای، طبقه متوسط به دنبال داشت. نتیجه به سه شکل اعتراضات تودهای، ایجاد تشکلها و نهادهای خیریه غیردولتی و حاشیهنشینی ظاهر شد[۲۹۵]. ایران در سالهای ۱۳۶۵-۷۵ شاهد جابجایی ۸/۸ میلیون نفر از روستا به شهر بود[۲۹۶]. در مقابل ۲/۴۷ برابر شدن جمعیت فعال، جمعیت غیرفعال ۹/۴ برابر شد. ۷۵ درصد از بیکاران کشور از خانوارهای فقیر و کمدرآمد بودند. با کمبود مشاغل شهرهای بزرگ آکنده از فروشندگان دورهگرد، دستفروشان، کوپنفروشان، شد[۲۹۷]. افزایش رشد اقتصادی، سرمایهگذاری در نیروی انسانی، کاهش تورم، نظامهای تأمینی، توسعه صنعتی، شهرنشینی موزون باعث کاهش فقر میشود[۲۹۸]. در ایران حاشیهنشینی و فقر با رکود اقتصادی، تورم و شیوه تولید ارتباط مستقیم دارد. برنامههای فقرزدایی پس از انقلاب مهم بود، ولی رشد ناموزون ادامه یافت. تعدیل اقتصادی با وجود توسعه صنعتی باعث باز توزیع ناعادلانه ثروت شد، ایجاد زیرساختها و محرومیتزدایی انجام شد همزمان نابرابری و بهرهوری عمومی کاهش یافت. حرکت سریعتر و وسیعتر سرمایهها به سوی فعالیتهای نامولد و سیاستهای مبتنی بر منافع سرمایه تجاری، به بیکاری و تورم دامن زد[۲۹۹]. سود حاصله از نابسامانی اجتماعی تمایلی به تشکیل سرمایه صنعتی، و بهرهوری نشان نداد و با فساد و ناکارآمدی اداری همراه شد[۳۰۰].
حاشیهنشینی، معضل مسکن و سکونت غیررسمی معلول تحولات ساختاری بود. این پدیده جدا از فرآیندهای اقتصاد سیاسی بیمعنی است[۳۰۱]. تقاضای وسیع و قوانین محدودکننده بحران مسکن و بورس بازی را پایدارترین بحران جهان سوم میکند و کاهش ارزش پول، بازار غیررسمی زمین و مسکن را شکل میدهد[۳۰۲]. ازاینرو برخی افزایش طبقات پایین و فقر را از منظر روابط اجتماعی تولید و حاکمیت طبقات بر وسایل توزیع و تولید ثروت میدانند[۳۰۳]. همزیستی سرمایهداری با اشکال ماقبل سرمایهداری آمیزهای مغشوش و بیهویت پدید میآورد[۳۰۴]. در ایران مجلس چهارم که بدون شناخت سیاست تعدیل را به تصویب رساند برای جلب حمایت و نه توانمند سازی طبقات پایین به مخالفت با آن پرداخت[۳۰۵]. در این دوره رقم بیکاری پنهان و آشکار به ۴ میلیون نفر رسید[۳۰۶]. کمیته امداد ۴ میلیون و صد هزار نفر تحت پوشش بیمهای خود داشت[۳۰۷]. ۶۸ درصد بودجه در جهت توانمندسازی طبقات پایین نبود[۳۰۸]. در شرایطی که اوضاع اقتصادی دورنمای و حضور مردم را کمرنگ کرده بود طرح تثبیت اقتصادی برای کاهش نارضایتی عمومی مطرح شد[۳۰۹]. ضریب جینی از ۴۲/۰ درصد در سال ۱۳۶۹ به حدود ۴۳/۰ در سال ۱۳۷۵ رسید. که نشان از افزایش شکاف طبقاتی داشت[۳۱۰].
برخی معتقدند سیاستها از حمایت از محرومان به سوی توسعه تغییر پیدا کرد. برخی دیگر معتقدند نابرابری پس انقلاب کاهش و در طول دو دهه گذشته در سطح ثابتی باقی ماند. بعد از جنگ با وجود آزادسازی، پرداخت یارانه، حمایت از کارگران تداوم یافت. برنامه وسیع سلامت و تنظیم خانواده روستائیان اجرا شد[۳۱۱]. مرگ و میر نوزادان در سالهای ۱۹۹۶ تا ۱۹۸۸ از ۴۵ در هزار به ۲۶ در هزار رسید[۳۱۲]. رابطه میان سطح سواد و کاهش جمعیت در این دوره قابل توجه است[۳۱۳]. وضعیت بهداشت و آموزش در ایران بهترین وضعیت را در منطقه داشت. امید به زندگی از ۵۶ سال به ۶۹ سال رسید[۳۱۴]. در دوره ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۱ و قبل از آن در سال ۱۹۸۹ کاهش فقر شروع شد و در سال ۱۹۹۳ به یک چهارم قبل رسید[۳۱۵]. هزینه دولت در دسترسی مناطق فقیر به خدمات اساسی نظیر برق، آب لولهکشی و گاز طبیعی قابل توجه است. با توجه به پراکندگی روستایی در بیش از ۶۰ هزار روستا دستاورد چشمگیری است[۳۱۶]. شیخزاده اختلاف نسبت هزینه دهک بالا و دهک پایین را در ایران از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۷۴ رو به کاهش میداند که از ۹/۳۱ درصد به ۴/۱۹ درصد رسید[۳۱۷]. در مقابل از نظر میرآشتیانی مقدار خط فقر نسبی تا ۱۳۷۶ ۶/۵ برابر شده که عامل آن ضعف ساختار اقتصادی است[۳۱۸]. رفیعپور میزان نابرابری را افزایش یافته میداند[۳۱۹]. از نظر سوری سطح عمومی فقر در دوره (۱۳۶۷-۱۳۷۰) ثابت، در دوره۱۳۷۳-۱۳۷۰ کاهش و در سال ۱۳۷۴ افزایش یافت[۳۲۰]. از نظر مدنی ضریب جینی در شهرها با کاهش بطی روبهرو بود، ولی در روستاها افزایش یافت[۳۲۱]. در بهترین حالت میزان فقر با داشتن نوسان در حد ثابتی باقی ماند ولی شکاف میان روستا و شهر افزایش یافت. شکاف میان طبقات مختلف شهری افزایش داشت. شورشهای شهری از مناطق حاشیهنشین شهرهای بزرگ آغاز شد[۳۲۲]. اگرچه کسب ثروت عاملی برای کسب منزلت اجتماعی شد. ولی کاهش فقر با تولید ثروت از طریق خلاقیت جایگاهی نیافت. حمایت و کمک نهادهای خیریه نارضایتی را در میان طیفهای مذهبی طبقات پایین کاهش میداد.
در برنامه اول صنعت محور توسعه و کشاورزی در مراحل بعدی قرار داشت. موفقیت اصلاحات اساسی در روستا بدون بخش خصوصی مشکل بود[۳۲۳]. جهتگیری بر محور فقر روستایی، اشتغال و مدیریت محلی و نه بخش خصوصی متمرکز بود. از ۲۳ میلیون نفر جمعیت روستایی ۵/۴۲ درصد کمتر از ۱۵ سال سن داشتند. جوانی جمعیت سنگینی بار تکفل و بیکاری شدید را بهدنبال داشت[۳۲۴]. میانگین نسبی شاغلان سالخورده در بخش کشاورزی ۶/۳۴ درصد و در صنایع و معادن ۸/۱۰ درصد بود[۳۲۵]. لذا ایجاد کارگاه صنعتی در روستا آغاز شد[۳۲۶]. بهرهوری نیروی کار در روستا سالانه بهطور متوسط ۵/۱ درصد کاهش داشت. بهرهوری مثبت نیروی کار به علت مهاجرت از بخش کشاورزی بود[۳۲۷]. پراکندگی روستاها، ضعف کارفرمایی، عدم توانمندسازی مردم، ضعف مدیریت اجتماعی و تولیدی با وجود طرح شوراهای اسلامی و انتصاب دهدار تداوم داشت[۳۲۸]. سنتی بودن شرایط زندگی مشکلات مالکیت و استفاده از عوامل تولید را تحکیم میکرد. اجرای قانون بیمه محصولات کشاورزی با ۱۰ سال تأخیر آغاز شد. عدم توسعه بیمه ارتباط نزدیکی با سطح تحصیلات داشت[۳۲۹]. کشاورزان به دلیل بیتجربگی دانشآموختگان کشاورزی و مشکلات مالی قادر به استخدام آنها نبودند[۳۳۰]. جوانان روستایی در رشتههایی غیر مربوط تحصیل میکردند[۳۳۱]. نرخ فقر و نابرابری در مناطق روستایی بیشتر از مناطق شهری بود[۳۳۲]. از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ جمعیت زیر خط فقر در روستا کاهش داشت، اما در سال ۱۳۷۱ بهشدت افزایش یافت و تا ۱۳۷۷ روند نسبتاً ثابتی داشت[۳۳۳]. برای خارج کردن روستا از اقتصاد معیشتی از کوچک شدن اراضی کشاورزی جلوگیری شد[۳۳۴]. به دلایل ساختاری و ذهنی جایگاه کشاورزی و فعالیتهای وابسته به آن در ایجاد اشتغال در نظر گرفته نشد[۳۳۵]. نظام اجتماعی و انگیزه تولید مد نظر نبود[۳۳۶].
سهم بخش کشاورزی در تولید ناخالص ملی ۲۶ درصد ولی فقط حدود ۷ درصد از سرمایه جذب این بخش شد[۳۳۷]. به دلیل قدرت خرید پایین، تأثیر منفی برنامه تعدیل، عدم حمایت نظام بانکی، ماشینی کردن کشاورزی تحقق نیافت. ساختار مهارتی شاغلان بسیار پایین بود[۳۳۸]. افزایش نرخ ارز در کوتاهمدت تأثیر منفی ولی در بلندمدت دارای تأثیر مثبت بر کشاورزی بود[۳۳۹]. برخی نرخ ارز را باعث بدتر شدن رابطه مبادله تجاری کشاورزی دانستهاند[۳۴۰]. نرخ استهلاک در این بخش بین ۵ تا ۷/۵ درصد بود[۳۴۱]. سطح زیر کشت به تعداد شاغلان کاهش داشت[۳۴۲]. تنها ۵/۳ درصد از زمینهای قابل کشت استفاده شد[۳۴۳]. ویژگی اصلی بخش کشاورزی تولید در مقیاس کوچک، فقدان سرمایهگذاری مکمل و زیربنایی بود. ۷۲ درصد از اراضی کشاورزی ایران کمتر از ۱۰ هکتار وسعت دارند[۳۴۴].
در ایران به صورت تاریخی تاجر توزیع مازاد تولید روستا را در ارتباط با حاکم به عهده داشت. شیوه تولید سنتی دچار تغییر نشد[۳۴۵]. امروزه نقش قدرت سیاسی از طریق تصویب قوانین و تأمین سرمایه اعمال میشود. از این رو دوگانگی نظام دهقانی و سرمایهداری در کشاورزی تداوم داشت[۳۴۶]. اعمال انواع تعرفهها و موانع غیرتعرفهای باعث تضعیف موقعیت تجاری بینالمللی کشاورزی بود[۳۴۷]. روابط تولید با وجود سرمایهداری تجاری وابسته در ایران ناقص است. مواد اولیه و سرمایه از طریق رباخواری و دلالی تأمین میشود[۳۴۸]. اشتغال فصلی و درآمد نامکفی، عدم دسترسی به بازار، نوسان بازار، الگوی مصرف وارداتی نتیجه این روابط است[۳۴۹]. پراکندگی و کمبود آب مانع پیوند روستا با صنعت بود[۳۵۰]. شرایط فوق دلیل نبود طبقهای با حداقل امنیت اقتصادی برای در افتادن با اقتدار حکومت در گذشته[۳۵۱] و مشارکت فعال در زمان حال است. کشاورزی وقتی میتواند جای مناسب خود را بیابد که از استراتژی رشد صنایع به خصوص صنایع تبدیلی برخوردار باشد[۳۵۲]. در مجموع شیوه تولید مهمترین بحث در کشاورزی ایران است که بیشتر محققان در دوران پیش سرمایهداری آن را شیوه تولید آسیایی یا استبداد شرقی نام نهادهاند. در شرایط حاضر حدود اختیارات متراکم شده دولت در بخش کشاورزی و تسلط سرمایهداری تجاری وابسته و نقص در سیستم توزیع را میتوان بقایای شیوه تولید آسیایی دانست[۳۵۳]. در سال۱۳۷۵ زمانی که شهرداری به خاطر شیوه توزیع کهنه، سنتی و ناکارآمد و ضایعات ۲۰ درصدی محصولات با وجود مزیت نسب کشاورزی ایران، تصمیم به انتقال میدان میوه و ترهبار تهران به خارج از شهر گرفت[۳۵۴]. حل مشکل به وفاق نیروهای اجتماعی، از بین رفتن حقالعمل کار، واسطه، سلف خرها و عدم تحمیل سیستم توزیع بر تولید پیوند زده شد[۳۵۵]. تغییر این روابط در نهایت به رویارویی سیاسی جناح کارگزاران و بخشی از بازار تهران تبدیل شد[۳۵۶].
تغییر ماهیت و موقعیت بازار سنتی
نوسازی شهری بعد از ۱۳۶۸ پیامدهای اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی خاصی بهدنبال داشت. یکی از این پیامدهای تغییر مرکزیت بازار و گسترش خرده فروشی و مراکز خرید به سبک جدید بود. بازار متأثر از تغییرات کلان، درآمد نفت، دگرگونی شبکه توزیع در نظام صنعتی و تجارت جهانی تغییر کرد[۳۵۷]. بخش نوین تجاری منافع خود را در تعدد مراکز خرده فروشی میدید. بازار تهران تا ۱۳۸۱ یک سوم جمعیت خود را از دست داد، قیمت زمین و ملک بهشدت کاهش پیدا کرد، چرا که بازار در محدود نوسازی قرار گرفت. خانوادههای ثروتمند به نواحی شمال شهر مهاجرت کردند[۳۵۸]. قشر جدید سرمایهداری تجاری و خردهسرمایهداری ماهیت مذهبی نداشت. پیوند سرمایهداری تجاری، قاچاق، ربا و بحران چکهای برگشتی شدت گرفت[۳۵۹]. سوداگری به جای تجارت رواج یافت. نوعی گسست در انتقال گرایشها و آرایش تاریخی بازار به نسل جدید پیدا شد که ناشی از ورود عناصر جدید بود[۳۶۰]. بسیاری از بازاریها قایل به مرگ بازار بودند. نوع تعامل اعضای بازار با یکدیگر و با دولت تغییر کرد[۳۶۱]. نهادهای غیررسمی بازار که پشتوانه مذهبی داشت تخریب شد. بخشی از بازار دوام خود را در تحکیم پیوند با دولت دید.
بیثباتی در تبادل محصولات بیاعتمادی را گسترش داد. ارتباط و زدوبند جای تخصص را گرفت[۳۶۲]. انجمنهای اسلامی بازار خصلت هیأتی خود را از دست داد و بیشتر اداری و دولتی شد[۳۶۳]. بخشی از سرمایهداری تجاری ایران در قالب سازمان اقتصاد اسلامی از شکل حجرهداری خارج و در قالب شرکتهای صادرات و واردات ظهور کرد[۳۶۴]. سرمایهداری جدید تجاری با انتخاب تحصیلکردگان شبکه نفوذی متعددی در بخشها اقتصادی ایجاد کرد. این بخش تحت تأثیر بیثبات سیاسی، اقتصاد را در حد بازرگانی و خدمات دید و به تغییر ظواهر بسنده کرد[۳۶۵]. بنابراین سرمایهداری تجاری لایهبندیهای مختلفی از سنتی مذهبی تا سرمایهداری وابسته و بیهویت و سرمایهداری مستقل داشت.
در این دوران نوع دیگری از سرمایهداری تجاری در قالب فروشگاههای زنجیرهای شکل گرفت. حضور رئیسجمهور وقت در مراسم افتتاح نفوذ بورژوازی تجاری در حال رشد را نشان میداد. مخالفین سیستم جدید را علاوه بر دخالت دولت، عامل نابودی کسبه خردپا میدانستند. جامعه انجمنهای اسلامی بازار با اشاره به هزینههای زیاد فروشگاهها آن را مغایر با وظیفه دولت میدانست. از نظر آنها این فروشگاه باعث افزایش قیمت بود[۳۶۶]. دلیل مخالفت سرمایهداری تجاری سنتی تضعیف اقتدار اقتصادی و سیاسی خود بود[۳۶۷]. فروشگاههای زنجیرهای بهدلیل روشهای اداره پرهزینه، قیمتهای بالایی را بر جامعه تحمیل میکرد[۳۶۸]. با این تحولات رویارویی نیروهای اجتماعی بر سر خصوصیسازی، توسعه فقر، نوسازی شهر و تغییر بافت سنتی و همچنین فروشگاههای زنجیرهای شکل علنی به خود گرفت و به عرصه سیاسی کشیده شد. بحث روشنفکران و فنسالاران غربزده در ادامه این تحولات طرح شد. جناح راست روشنفکران و فنسالاران را به موضوع جدایی دین از سیاست، وابستگی به غرب، تساهل در مسایل مذهبی، بیبندباری اقتصادی، عدم اعتقاد به ولایت، رابطه با آمریکا و لیبرالیسم پیوند زد[۳۶۹]. در همین راستا طرح ممنوعیت آنتنهای ماهوارهای به عرصه بحث دولت، مجلس، قوه قضائیه، روزنامههای دو جناح و در واقع نیروهای اجتماعی تبدیل شد. این موضوع با فتوای علما مبنی بر حرام بودن ماهواره به پایان رسید[۳۷۰].
در بین نیروهای اجتماعی، سرمایهداری تجاری وابسته سود فراوانی از سیاستهای اقتصاد مانند افزایش نرخ ارز و تعدیل حقوق گمرکی برد[۳۷۱]. رشد ۲۸ درصد نقدینگی واسطهگری را گسترش داد. حیات سرمایهداری وابسته دربیثباتی سیاسی و اقتصادی بود[۳۷۲]. افزایش تورم در کوتاهمدت باعث رونق صنعت ولی در بلندمدت باعث خنثی شدن آن شد[۳۷۳]. در بخش دولتی بعد از جنگ فعالیتهای رانتی در شرکتهای وابسته به وزارت خانهها در خدمت یک گروه خاص رشد کرد[۳۷۴]. در سال ۱۳۶۹ حجم حاشیه نرخ ارز حدود دو میلیارد دلار بود. کنترل ارز، قاچاق آن را افزایش داد[۳۷۵]. صاحبان نقدینگی بیشترین سود را بهدست میآوردند[۳۷۶]. میانگین رشد اقتصاد سیاه از ۸ درصد در سال ۱۳۴۰ به ۲۲ درصد در سال ۱۳۷۳ رسید[۳۷۷]. قوانین و مقررات و سازمانهای جدید، دولتی بودن تجارت خارجی، نظام چند نرخی ارز و تخصیص ارز به نهادهای دولتی زمینه رشد اقتصاد سایه بود[۳۷۸]. کاهش شاخص مقررات به میزان یک درصد باعث افزایش ۱۰ درصدی اقتصاد غیررسمی بود[۳۷۹]. رشد قاچاق و وامهای سررسیده به۵۰ میلیارد دلار رسید[۳۸۰]. قانون تأسیس تعاونیهای مرزنشین و دریافت کارت مرزنشینی، قانون ورود موقت کالا، قانون ایجاد کارت پیلهوری بهدلیل نداشتن سرمایه ساکنین محلی، محملی برای قاچاق توسط صاحبان نقدینگی شد[۳۸۱]. مناطق آزاد جایی بود که کالاهای خارجی در آن به وفور یافت میشد[۳۸۲]. قاچاق دو میلیون فرصت شغلی را نابود کرد[۳۸۳]. همزمان صنایع با ۳۰ درصد ظرفیت خالی به فعالیت میکردند[۳۸۴].
این به معنای گسترش سرمایهداری تجاری وابسته به جای کارآفرینی صنعتی بود. استراتژی توسعه صادرات زیر سؤال رفت[۳۸۵]. جلب سرمایه خارجی و تکنولوژی از طریق مناطق آزاد شکست خورد[۳۸۶]. فقدان انگیزه تولید، ذوق مصرف تحقیر حیثیت ملی و اسلامی، به معنای بستر سرمایهداری وابسته بود[۳۸۷] مبارزه با ثروتهای بادآورده در این شرایط طرح شد[۳۸۸]. سرمایهداری وابسته تمایلی به تولید نداشت. تولید و روابط اجتماعی آن مورد توجه نخبگان قدرت نبود[۳۸۹]. آنگونه که «بروف» میگوید «سرمایهداری تجاری وابسته در جهان سوم به این دلیل شکل میگیرد که نخبگان در روند تحولات طبقات نقش مؤثری ندارند. آنان نمیتوانند با بهرهگیری از قدرت ملی جامعه را به سوی حاکمیت طبقه جدید مترقی و انقلابی سوق دهند»[۳۹۰].
مسکن از یک کالای مصرفی به کالای سرمایهای تبدیل شد. سرمایه از صنعت به مسکن جاری شد[۳۹۱]. رشد جمعیت، فقدان درونزایی ذخیره دانش، نیروی انسانی غیرماهر، ضعف دولت و عدم تعهدات کارآفرینی بازار مسکن را آشفته کرد[۳۹۲]. قیمت زمین تا ۷۰ درصد رشد کرد[۳۹۳]. بخش خصوصی بهدلیل عدم شفافیت، عدم ثبات و قوانین دست و پاگیر، امکان فعالیت نداشت. تعاونیهای با تأخیر در واگذاری زمین از عهده تعهدات خود بر نیامدند. در سال ۱۳۷۵ کمبود مسکن به ۷۵ درصد رسید[۳۹۴]. فروش تراکم برای متعادل نمودن رابطه میان توده و فضای شهری[۳۹۵] به دلیل عدم مشارکت شهروندان و بخش خصوصی، یکی از عوامل ظهور سرمایهداری مستغلات شد[۳۹۶]. رشد سرمایهگذاری بخش خصوصی در مناطق جدید شهری ۶/۴۰ درصد بود[۳۹۷]. علت رکود هزینه بالای تولید بود[۳۹۸]. اعتبارات به نهادهای دولتی داده میشد. در این میان فعالیت بنیاد مسکن قابل توجه بود[۳۹۹]. با وجود این اقدامات هزینه مسکن به مواد خوراکی خانهدار از ۵۹ درصد به ۱۱۰ درصد رسید[۴۰۰]. اسکان غیررسمی از ۵ درصد در سال ۱۳۵۵ به ۱۹ درصد در سال ۱۳۷۵ رسید[۴۰۱]. رشد حاشیهنشینها و سرمایهداری تجاری وابسته و مستغلات یک طبقه سرمایهداری بیهویت را شکل داد که به لمپین بورژوا یا فرومایگان فرادست معروف شدند. از این طبقه با عنوان نوکیسههای اجتماعی یاد میشد[۴۰۲].
در این دوره در مجموع برای تحلیل تحولات باید عوامل اقتصادی و غیراقتصادی چون مذهب و سیاست را با هم دید[۴۰۳]. رقابت نیروهای اجتماعی برای تأثیرگذاری بر ساخت دولت، سیاستهای نهادی جدیدی را در عرصه داخلی و سیاست خارجی رقم زد. این روند متأثر از آراء بانک جهانی با وجود تناقض از فرایند فنی خاصی برخوردار نبود، ولی باعث تغییر در توزیع منابع قدرت و منزلت اجتماعی شد و مقاومت گروهها و طبقاتی که منافع و هویت آنها به خطر افتاده بود، به دنبال داشت[۴۰۴]. مردمسالاری در قالب تشکلات اجتماعی و اقتصادی بومی نهادینه نشد. مردم نیازهای اقتصادی را دنبال میکردند[۴۰۵]. آزادسازی و خصوصیسازی مستلزم مشارکت جامعه و بخش خصوصی بود[۴۰۶]. ناتوانی گروههای حاکم برای تأسیس تشکیلات مردمی بستر مشکلات اقتصادی و سیاسی بود[۴۰۷]. طبقات متوسط و پایین زیان زیادی متحمل شدند. از برنامه تعدیل اقتصادی سرمایهداری تجاری وابسته، سرمایهداری دولتی و بازار سنتی سود بردند[۴۰۸]. برخی معتقدند دوره سازندگی، دوره دولت سازی بود که فشارهای ایدئولوژیک برای حمایت از طبقات پایین و حفظ ارزشها از سوی بازار و روحانیون سنتی و منافع سرمایه تجاری و سرمایهداری تجاری وابسته باعث کاهش کارایی دولت شد. از نظر آنها ایدئولوژی نیروهای سنتی با دولت مدرن و مردمسالاری سازگار نبود. نیروهای مسلط بر دولت نیز ظرفیتهای اقتصادی و اجتماعی بومی را در نظر نگرفتند. با گسترش طبقه متوسط زمینه اجتماعی ایجاد دولت مدرن فراهم آمده بود ولی در نهایت این دو گروه نیروهای اجتماعی در سیاستهای داخل و خارجی به توافق نرسیدند[۴۰۹].
نتیجهگیری
در انقلاب اسلامی ایران اکثر گروهها و طبقات اجتماعی اعم از روحانیون، بازار و سرمایهداری تجاری، خردهسرمایهداری، طیفهای مختلف روشنفکری طبقات پایین و حاشیهنشینها و کارگران نقش داشتند. بلافاصله بعد از انقلاب بر سر کیفیت سیاستهای اقتصادی و مسایل مربوط به سیاست خارجی میان گروهها و طبقات شرکتکننده اختلاف ایجاد شد. پس از جنگ تحمیلی تغییر شرایط داخلی و تحول نظام بینالمللی و ضرورت توسعه اقتصادی متأثر از روی کار آمدن گروهها و طبقات وابسته به سرمایهداری تجاری، فنسالاران، روحانیون معتدل و نوگرا باعث شد تا سیاستهای اقتصادی در داخل در راستای ایجاد فضای نوین شهری، نظام آزاد اقتصادی و تقویت توان تولیدی و بخش خصوصی شکل گیرد. سیاستهای دولت در این دوران در راستای تقویت صنعت و تولید، تقویت بخش خصوصی، کاهش کنترل و مداخله دولت در اقتصاد، تقویت بازار بورس و خصوصیسازی، آزادسازی تجارت خارجی باعث ایجاد یک طبقه سرمایهداری صنعتی دولتی و یک طبقه در حال ظهور سرمایهداری صنعتی خصوصی شد.
در این دوران طبقات سرمایهداری تجاری سنتی در کنار سرمایهداری تجاری وابسته در قالب قاچاق و اقتصاد سیاه بهشدت رشد کردند. تقابل میان سرمایهداری تجاری سنتی، سرمایهداری وابسته و سرمایهداری صنعتی دولتی و خصوصی باعث فشار بر طبقات و تودههای شهری و روستایی شد. اگر چه دولت در راستای تأمین آمال گروهها و طبقات شرکتکننده در انقلاب سرمایهگذاری فراوانی در زمینه تأمین اجتماعی و مبارزه با فقر انجام داد. اما بهدلیل شیوه تولید مسلط مبتنی بر سرمایهداری تجاری سنتی و وابسته و نتایج حاصل از سیاستهای تعدیل شتابزده شکاف طبقاتی در شهر و روستا رشد داشت. شورشهای شهری و اعتراض روحانیون سنتی، سرمایهداری تجاری و حمله گروههای وابسته به این طبقه به فنسالاران، سیاستهای دولت و طرح تثبیت اقتصادی را به دنبال داشت.
در این دوره اگرچه کشاورزی تا حدودی به سمت مکانیزاسیون و تجاری شدن حرکت کرد، ولی تداوم مشکلات و روابط تولید و نظام اجتماعی مانع از ایجاد یک طبقه مستقل و تأثیر گذار شد. در این دوران علاوه بر گسترش صنعت و ایجاد تمایز میان سرمایهداری صنعتی دولتی، میتوان قایل به تمایز میان سرمایهداری صنعتی بزرگ دولتی و سرمایههای کوچک صنعتی و خصوصی در قالب تولید کارگاهی نیز شد. اگرچه طبقه صنعتی با مشکلات زیادی در تداوم حیات خود روبهرو بود، ولی سرمایهداری تجاری و سرمایهداری وابسته به لطف فضای بدبینی که نسب به سرمایه وجود داشت، سیاستهای کلان اقتصادی در زمینه آزادسازی تجاری، واردات و صادرات گسترده، تک نرخی کردن ارز و سود ناشی از قاچاق، رانتهای ناشی از مجوزهای و سهمیههای دولتی قدرتمندتر از گذاشته شد. خصوصیسازی در واقع زمینهای بود که به بهانه صنعت تجارت و سودگری رونق گرفت و گروههای خاص از آن بهرهمند گردند.
سرمایهداری مستغلات با سیاستهای نادرست در زمین شهری، تعدیل شتابزده، بورس بازی زمین، افزایش تقاضا زاده شد. بازار و سرمایهداری تجاری سنتی دچار تحول شد و از هویت مذهبی دور شد. کارکرد نهادی و نظارتی تحت تأثیر گروهها و طبقات ناتوان بود که یکی از دلایل عمده انحراف برنامههای اقتصادی بود. صنایع زیربنایی در زمینه نیرو، صنایع فلزی و معدن زمینه توسعه سرمایهداری صنعتی دولتی و بخش خصوصی را ایجاد کرد که به لحاظ تأمین مواد اولیه، و کالاهای سرمایهای به خارج وابسته بود. اما بهرهوری و تخصص نیروی انسانی و روابط میان کارگر و کارفرما و فرهنگ کارآفرینی در صنعت با مشکل جدی روبهرو بود.
فصل سوم
بررسی تحولات اقتصادی ـ اجتماعی ۱۳۷۶- ۱۳۸۴
مقدمه
در این فصل ابتدا نظری به ویژگیهای کلی تحولات اجتماعی، گروهها و طبقات در ایران خواهیم داشت. سپس در راستای توصیف تحولات اقتصادی ـ اجتماعی با ارائه مصداقهای عینی و مطالعه شاخصها و سیاستها در عرصه صنعت، بازار سرمایه و روند خصوصیسازی، تجارت و بازرگانی، قاچاق و اقتصاد زیرزمینی سعی خواهیم کرد با ترسیم ساختار اقتصادی اجتماعی پیوند میان نیروهای اجتماعی فعال با ساختار سیاسی و سیاست خارجی را توضیح دهیم.
ویژگی کلی تحولات و گروههای اجتماعی در ایران و روند تحولات
قبل از بررسی چگونگی تحولات اجتماعی بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶ طرح کلیاتی در زمینه ویژگیهای تحولات اجتماعی ایران در ارتباط با این دوره ضرورت دارد. در این چارچوب باید توجه داشت که مدرنیته، لیبرالیسم و مردمسالاری در ایران بهصورت سطحی و انفعالی ایجاد شده است. نقش سیاسی فرد متأثر از تفسیر روحانیون در تابعیت از دستورات اسلام قرار گرفته است[۴۱۰]. روشنفکری حدفاصل جامعه سنتی و ظهور نوسازی در ایران بود[۴۱۱]. با این وجود روشنفکران ایرانی حق زندگی و حرمت بشری را جدا از روابط اقتصادی و شیوه تولید مسلط میدانستند[۴۱۲]. علاوه بر ساختار اقتصادی، تفکرات ایدئولوژیک وارداتی، باعث عقبماندگی ایران از تحولات جهانی بوده است. بسیاری از روشنفکران با ترجمهاندیشی و فلسفه بافی از توجه به عینیتهای ایران غافل ماندند. روشنفکری بعد از انقلاب دید منفی نسبت به صنایع داخلی داشت و آن را صنایع وابسته نامید. حال آنکه ناکارآمدی صنایع ناشی از سرمایهداری و فنسالارانی بود که برای به ثمر رسیدن کارخانه زحمتی نکشیده و تنها آن را تحویل گرفتند[۴۱۳]. از سوی دیگر گروههایی که ساختار قدرت را در ایران تشکیل میدهند، به لحاظ فنی و تخصصی قوی نیستند و به لحاظ ایدئولوژیک با بخشهای ارتباط دارند که در شمار نیروهای پیشرو اقتصادی نیستند[۴۱۴]. متأثر از این شرایط سطحی نگری تعارض شدید کینه و خودپسندی و نه رقابت و تعامل توأم با رعایت قواعد اسلامی، ویژگی عمومی رقابت سیاسی در ایران بوده است.
در این چارچوب در ابتدای دوره ۱۳۷۶، ۷۰ درصد جمعیت ایران جوان و زیر۳۰ سال بودند. آگاهی و خواستههای اجتماعی و اقتصادی رشد یافت، ولی الگویی بومی برای تأمین آنها ارائه نشد. در این فرایند تحولات انقلابی به تحولات تدریجی تبدیل شد[۴۱۵]. شکاف جنسیتی ناشی از پدرسالاری سنتی کاهش و حضور زنان در عرصه اجتماعی افزایش یافت[۴۱۶]. نوسازی کشور باعث افزایش فشار برای ایجاد توسعه اقتصادی شد[۴۱۷]. روشنفکری سکولار و طبقه متوسط دارای خواستههایی بودند که در چارچوب تحولات سیاسی گذشته نمیگنجید[۴۱۸]. توافق سیاسی و دیدگاه جدید در مسایل جهانی در میان گروههای جدید رشد کرد که به دور از دیدگاههای مذهبی دارای تمایلات مردمسالارنه بودند، ولی تصور روشن و برنامهای برای اجرای آن نداشتند. درصد باسوادی در روستا از ۳۰ درصد در ۱۹۷۶ به ۷۰ درصد افزایش یافت. ارتباط نزدیک روستاییان با طبقات مسلط و تلاش دولت، بهبود زندگی آنها را موجب شد. در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۶ و انتخابات پارلمانی بعد از آن، رأی روستائیان برای تغییر بود. خواستههای آنها تأمین نیازهای رفاهی بود ولی عوض کردن نگاه از بالا یک خواسته عمومی محسوب میشد. در این شرایط همچنان که در فصل اول گفته شد اقتصاد وابسته به نفت، ریسک سرمایهگذاری در ایران بالا، اقتصاد غیر نفتی و صادرات آن در دست یک بخش خاص بود[۴۱۹].
از نظر کسانی مانند «ولی نصر» انقلاب ایران در راستای رشد مردمسالاری بود. ولی قدرت نهادهای سنتی مانعی در برابر آن محسوب میشود. علما در ایران، مخالفت با قدرتهای خارجی را با مردمسالاری انجام دادند، ولی توسعه و یکپارچگی از بالا بر جامعه تحمیل شده است. ازاینرو هدایت تحولات به سوی تعادل در جهت تأمین امنیت ملی است. در این جهت طبقات روشنفکر و متوسط تسلط سنتی علما را به چالش کشیدهاند. دوم خرداد حکایت از یکپارچه شدن نیروهای طرفدار دموکراسی بود[۴۲۰]. از نظر کارشناسان غربی انقلاب ایران دارای تمایلات متعارضی است. تمایلات ایدئولوژیک و شور انقلابی در جامعه وجود دارد. از سوی دیگر بخش زیادی از نسل جوان دارای تمایلات انقلابی و ایدئولوژیک نیستند. این امر زمینهساز سیاستهای جدید در قرن ۲۱خواهد بود[۴۲۱]. دوم خرداد علاوه بر تأکید بر آزادی، قانون، مردمسالاری مذهبی، تحمل و تعادل در مقابل غرب مسایل ایدئولوژیک را شامل میشد[۴۲۲]. هاگوم این فرایند را حرکت از اقتدار نهادهای مذهبی و روحانیون به سمت تقویت حاکمیت عمومی و رأی مستقیم مردم میداند که سیاست خارجی نیز از اصولگرایی و افراطیگری به سمت عملگرایی گردش میکند[۴۲۳]. در مقابل عدهای دیگر رئیسجمهور را تدارکاتچی و انتخابات را زمانی واقعی میدانستند که نظام در مورد کاندیدای موردنظر به توافق نرسیده باشند و الا محدودیتهای بسیاری بر او تحمیل میشود[۴۲۴].
در این چارچوب از نظر برخی دیگر از تحلیلگران خارجی آیتالله خامنهای {رهبر معظم انقلاب} مانع از حملات تند روحانیون سنتی، بازار و نظامیان به دولت اصلاحات میشد. او از انتخاباتی که اکثریت اعضای مجلس را اصلاحطلبان تشکیل میداد، حمایت کرد و خود به طرح مردمسالاری دینی پرداخت[۴۲۵]. به عبارت دیگر آیتالله خامنهای تلاش خود را در جهت کارگردانی نیروها بهکار میبرد و سعی میکرد تا سنت را بهوسیله نیش گروهها و طبقات جدید از جمله روشنفکران به تحرک وادارد و از تندرویها و انحرافات روشنفکران لیبرال و غیرلیبرال جلوگیری کند. در این میان بعضی از محققان معتقدند دوم خرداد از سال ۱۳۷۹ بهدلیل فشارها به انحراف و انفعال دچار شد[۴۲۶]. اصلاحطلبان هم با مخالفت نیروهای سنتی مواغجه بودند و هم تحت فشار نسل جوان و طبقات متوسط و روشنفکر قرار داشتند[۴۲۷] که کمتر شناخت عمیق و مستقلی نسبت به تحولات تاریخی جامعه و تحولات جهانی و اهداف غرب داشتند. شعار جامعه مدنی در ایران، مجموعهای از اقدامات نازا بود. جامعه مدنی یک مفهوم غربی و قابل انطباق با تحولات ایران نیست[۴۲۸]. فشارها و حمایت خارجی ابزاری برای تشویق تحول در ایران بود. همزمان مردم در انتخابات دوم خرداد به آثار آراء خود پی بردند[۴۲۹]. مردم به این امر واقف شدند که حقوق غیرقابل تخطی دارند»[۴۳۰] ولی با وجود تلاش گسترده و حمایت وسیع از اصلاحطلبان تلاشهای سازماندهی شده آنها در سطح پایینی قرار داشت. احزاب و شورای شهر توفیقی نداشتند. طرح تعامل میان اسلام و مردمسالاری تجربهای تازه بود[۴۳۱] و خواسته نیروهای جدید به سمت صورتبندی جدیدی حرکت میکرد[۴۳۲]. بنابراین تحلیل ساختار اقتصادی و اجتماعی ایران بدون ترسیم عینی رویارویی نیروهای اجتماعی ممکن نیست.
صورتبندی نیروهای اجتماعی در سال ۱۳۷۶
۱)اثر میدان الکتریکی و ولتاژ
ولتاژ می تواند به عنوان ضروریترین پارامتر در الکتروریسی اطلاق شود، زیرا سبب ایجاد جت شده و نیز باعث ایجاد ناپایداریهایی که جت را کشش می دهند، می شود. ولتاژ، متوسط شدت میدان الکتریکی در فاصله بین نازل و جمع کننده را مشخص می کند. اثر پارامترهای میدان الکتریکی بر روی فرایند الکتروریسی و تشکیل الیاف، متنوع است. در مورد تأثیر افزایش ولتاژ بر روی تغییر قطر الیاف تولیدی نتایج متفاوتی در مطالعات محققان ذکر شده است. به عبارت دیگر افزایش ولتاژ و در نتیجه افزایش میدان الکتریکی، در برخی موارد قطر لیف را کاهش و در موارد دیگر افزایش داده است. کاهش قطر لیف که در نتیجه ولتاژ بالا یا میدان الکتریکی بالا است را میتوان اینگونه توضیح داد که ولتاژ بالاتر، نیروهای الکترواستاتیک بیشتری را به جت القا می کند و نیروهای دافع بزرگتر تمایل به تشکیل الیاف ظریفتر دارند. افزایش قطر نیز می تواند به آسانی توضیح داده شود، زیرا میدان الکتریکی بزرگتر می تواند سبب جریان جرمی بیشتری شود که منتهی به تولید الیاف کلفتتر میگردد [۲۶،۲۴].
یکی از جدیترین مشکلات در کاربردهای الکتروریسی ایجاد دانه تسبیحیها بر روی الیاف است. تشکیل دانه تسبیحیها کارایی محصولات را نامطلوب می کند. به طور کلی در ولتاژ بالا تمایل بیشتری به تشکیل دانه تسبیحیها وجود دارد [۲۵،۲۳]. تشکیل دانه تسبیحیها به شدت میدان الکتریکی وابسته است. Kadomae و همکارانش بر روی رابطه بین بارهای الکتریکی بر روی نوک نمونه خارج شده از نازل و تشکیل دانه تسبیحیها، متمرکز شده اند. آنها به بررسی تشکیل دانه تسبیحیها در الکتروریسی با تغییر در شدت میدان الکتریکی، به وسیله تغییر ولتاژ و TCD پرداخته و اعلام نموده اند که تشکیل دانه تسبیحیها به وسیله جریان الکتریکی بالاتر شدت مییابد [۲۳].
میدان الکتریکی و عوامل مؤثر در آن یعنی ولتاژ و فاصله، مهمترین پارامترهایی هستند که میزان تولید را مشخص می کنند. شدیدترین میدان الکتریکی و بنابراین بیشترین ولتاژ و کوتاهترین فاصله بیشترین میزان تولید را میدهد، که به طور عمده مربوط می شود به افزایش جریان الکتریکی و فشار الکترواستاتیکی که باعث بیرون کشیدن میزان مایع بیشتری از نازل میگردد [۲۶].
در حالی که به طور معمول ولتاژ ورودی DC برای الکتروریسی به کار میرود، اما ممکن است برای الکتروریسی از پتانسیل AC نیز استفاده شود. در شروع حرکت محلول شتابدار، کشیدن و ناپایداری خمشی به دلیل بارهای الکتریکی موجود در محلول است. باردار کردن محلول بسیار سریع است و شروع جریان شتابدار محلول قبل از تغییر تناوب ولتاژ در یک ورودی AC اتفاق میافتد. وقتی جریان شتابدار محلول به سمت صفحه جمع کننده حرکت می کند، قطعههای منظمی از جریان محلول شامل بارهای مثبت یا منفی روی آن خواهند بود. چون ناپایداری خمشی در نتیجه نیروهای کولمبی دافع در جت محلول است، قطعههای منظم در جریان شتابدار محلول با ولتاژ مثبت یا ولتاژ منفی نیروهای دافعه را کاهش داده و در نتیجه ناپایداری خمشی جت کاهش مییابد. چون ناپایداری خمشی کمتر و کشیدگی کمتر در جریان شتابدار محلول وجود دارد، الیاف بدست آمده دارای قطر بیشتری نسبت به الیافی که با ولتاژ ورودی برابر اما از نوع DC تشکیل میشوند، میباشند. مزیت دیگر ولتاژ ورودی AC این است که تمایل کمتری برای انباشتگی بارهای الکتریکی مشابه روی لیف بعد از تهنشینی وجود دارد. بنابراین، یک لایه ضخیمتر از الیاف الکتروریسی شده، مخصوصاً وقتی صفحه جمعآوری عایق مورد استفاده قرار میگیرد، می تواند جمع شود [۲۳].
۱-۵-۲-۲-نرخ تغذیه
سرعت خروج مایع از سرنگ یک پارامتر مهم فرایند است که بر سرعت جت اثر می گذارد. همچنین ساختار مورفولوژیکی الیاف با تغییر نرخ تغذیه به وضوح تغییر می کند [۲۴]. نرخ تغذیه، مقدار محلول مورد استفاده برای الکتروریسی را تعیین می کند. اگر هدف داشتن یک مخروط تیلور پایدار باشد، با ولتاژی ثابت، نرخ تغذیه متناسبی وجود دارد [۲۳]. نرخ تغذیه کم زمان کافی را به حلّال برای تبخیر شدن میدهد. وقتی نرخ تغذیه افزایش مییابد افزایش متقابلی در قطر لیف و نیز ابعاد اندازه دانه تسبیحیها، بطوریکه در شکل ۱-۱۰ نشان داده شده، به وجود می آید. این امر بدیهی به نظر میرسد، چرا که اولاً حجم بزرگتری از محلول از نوک سوزن بیرون کشیده می شود، ثانیاً زمان خشک شدن مناسب برای الیاف از ابتدای حرکت تا رسیدن به جمع کننده وجود ندارد [۳۶،۳۵].
شکل ۱-۱۰- افزایش اندازه دانه تسبیحیها در الیاف پلیکاپریلونیتریل با افزایش نرخ تغذیه در [A] ml/hr 0.5و [B] ml/hr 2[4].
۱-۵-۲-۳-تأثیر جمع کننده
طبیعت جمع کنندهها همانقدر که بر روی مورفولوژی الیاف تأثیرگذار است بر روی جمع شدن الیاف نیز اثر می گذارد. به عنوان مثال الیاف جمع شده بر روی کاغذ، سطحی صاف، اندازه های بسیار یکنواخت و عیوب بسیار کمی دارند. الیاف جمع شده بر روی آب، اندازه های مختلف دارند و به طور متراکمتری جمعآوری میشوند. همچنین، سوراخهای درون غشای ایجاد شده بر روی ورق آلومینیومی و کاغذ از لحاظ اتصال به یکدیگر در سطح وب، از غشای ایجاد شده بر روی آب بهتر است.
جمع کنندههای رسانای الکتریکی مانند ورقهای آلومینیومی و آب تمایل به ایجاد لایهای محکم با ساختار غشایی ضخیم دارند، در حالی که با یک جمع کننده غیر رسانا مانند کاغذ، یک شبکه ای از الیاف با ساختار شلتر ایجاد می شود [۳۷].
الیافی که روی جمع کننده نارسانا جمع میشوند معمولاً تجمع کمتری در مقایسه با الیافی که روی سطح رسانا جمع میشوند دارند. این امر به دلیل نیروهای دافع ناشی از بارهای الکتریکی جمع شده بر روی صفحه جمع کننده است. در صفحه جمع کننده رسانا، بارهای الکتریکی از روی الیاف پراکنده میشوند. بنابراین اجازه داده می شود تا الیاف بیشتری به صفحه جمع کننده جذب شوند و در نتیجه الیاف میتوانند نزدیک بهم قرار گیرند [۲۳،۳۷].
۱-۵-۲-۴- فاصله نازل از جمع کننده
فاصله بین نازل و جمع کننده عامل دیگری است که برای کنترل قطر و مورفولوژی الیاف در الکتروریسی بررسی شده است، و مشخص شده که یک فاصله مناسب نیاز است تا به الیاف فرصت کافی داده شود که پیش از آن که به صفحه جمع کننده برسند، خشک شوند [۲۴].
بسته به خواص محلول، تغییرات فاصله در برخی موارد می تواند روی مورفولوژی لیف تأثیر داشته باشد و در موارد دیگر اثری نداشته باشد. نتایج گزارش شده برای این موارد مختلف و بعضاً متفاوت است.
در بعضی موارد، تغییر فاصله اثر مشخصی روی قطر لیف نداشته است [۲۳]. در برخی از منابع مطرح شده که هم فاصله خیلی کم و هم فاصله خیلی زیاد سبب افزایش دانه تسبیحیها می شود [۲۴]. در موارد دیگری بیان شده که تنها با کاهش فاصله، دانه تسبیحیها تمایل به رشد بیشتر دارند [۲۷،۲۳].
ناپایداری خمشی جت سبب نازکتر شدن الیاف تولیدی میگردد. در فاصله کم، زمان کافی برای افزایش این ناپایداری وجود ندارد. بنابراین رشد دانه تسبیحیها در اثر کاهش TCD، احتمالاً به دلیل نبود زمان کافی برای پرواز جت است [۲۷].در حالی که دلیل دیگر اینگونه بیان می شود که رشد دانه تسبیحیها می تواند در نتیجه افزایش نیروی میدان الکتریکی بین سوزن و جمع کننده باشد. به هر حال اگر فاصله به قدری باشد که شدت میدان در مقدار بهینه باشد، دانهتسبیحیهای کمتری تشکیل میشوند، چرا که میدان الکترواستاتیکی نیروی کشش کافی برای جریان مهیا می کند [۲۳]. یکی از جنبه های مهم فیزیکی در الکتروریسی که باید به آن توجه شود، خشک شدن نانوالیاف از حلّالی است که پلیمر را در آن حل کرده اند [۲۴]. فاصله بزرگتر می تواند تبخیر حلّال را تسهیل کند، که منجر به ایجاد الیاف نازکتر میگردد، اما تبخیر به عوامل دیگری که شامل رطوبت نسبی و فراریت حلّال می شود، نیز بستگی دارد [۲۶]. همچنین در فاصله بیشتر محلول پلیمری زمان بیشتری برای کشیده شدن دارد. با وجود این مواردی وجود دارد که در فاصله بیشتر قطر لیف افزایش مییابد. این عمل در اثر کاهش نیروی میدان الکترواستاتیکی و در نتیجه کمتر کشیده شدن الیاف است [۲۳].
۱-۵-۲-۵-اثرات قطبیت بر الکتروریسی
هنگامیکه مایع پلیمری در نازل بار مثبت پیدا می کند، صفحه جمع کننده بار منفی پیدا می کند. این روش باردار شدن، باردار شدن معکوس نامیده می شود. اصولاً محققان دستگاه الکتروریسی خود را بر این اساس که حلّال پلیمر به طور مستقیم باردار شود، میسازند. به هر حال، هنگامیکه باردار شدن حلّال به طور غیرمستقیم باشد، تفاوتهای زیادی در فرایند و پارامترهای تولید خواهد داشت.
تغییر قطبیت عامل بسیار مهمی در فرایند الکتروریسی مذاب است. بسیاری از مطالعات الکتروریسی مذاب معمولاً بر اساس باردار شدن مثبت جمع کننده است. این امر به خاطر استفاده از نازلهای معمولی است. در این مورد، باردار شدن مذاب پلیمر سبب آسیب دیدن نازل خواهد شد.
Lyons در پایان نامه دکترای خود بیان نموده که به وسیله تغییر قطبها، راندمان تولید مشابهی میتوان بدست آورد، بدون آن که به نازلها آسیبی برسد و اگر نوک نازل به زمین متصل شود و صفحه جمع کننده بار مثبت پیدا کند، میدان الکتریکی با شدت یکسان ایجاد خواهد شد [۳۸]. اما در مطالعاتی که توسط Kilic و همکارانش بر روی تأثیر قطبیت در فرایند الکتروریسی انجام شده برای مشاهده اثرات ناشی از تغییر قطبها بر روی فرایند، دو دستگاه الکتروریسی یکی با قطبهای مستقیم و دیگری با قطبهای معکوس نصب شده است. در نتایج آزمایشات آنها، تفاوت آشکاری بین متوسط زمان تولید در نصبهای (باردار شدنهای) مستقیم و معکوس مشاهده شده است. زمان الکتروریسی مقدار ml 1/0 از محلول PVA در نصب معکوس، ۶/۱ برابر بیشتر از نصب مستقیم است. به عبارت دیگر، قابلیت تولید نانوالیاف در نصب مستقیم که وضعیت متداول الکتروریسی است به طور قابل ملاحظهای بیشتر از قابلیت تولید در دستگاه با قطبهای عکس است. همچنین برای قطبیت مستقیم، محدوده وسیعی از میدانهای الکتریکی از ۸۳/۱ تا kV/cm83/2 برای انجام الکتروریسی و تولید نانوالیاف وجود دارد [۲۵].
۱-۵-۳-عوامل محیطی
به غیر از پارامترهای محلول و فرایند، پارامترهای دیگری نیز وجود دارد که بر فرایند الکتروریسی تأثیر می گذارد. این پارامترها، عوامل محیطی شامل رطوبت، دما و غیره میباشد.
اثر محیط اطراف جت الکتروریسی، زمینهای است که تاکنون به طور ضعیف مورد بررسی قرار گرفته است. هرگونه اثر متقابل بین محیط و محلول پلیمری می تواند روی مورفولوژی لیف الکتروریسی شده مؤثر باشد. برای مثال مشخص شده که رطوبت بالا موجب تشکیل خلل و فرجهایی روی سطح لیف می شود. نظر به اینکه الکتروریسی تحت تأثیر میدان الکتریکی خارجی است، هرگونه تغییری در محیط الکتروریسی نیز بر روی فرایند الکتروریسی تأثیر خواهد داشت [۲۳].
۱-۵-۳-۱-دما
Mit-uppatham و همکارانش به بررسی اثر دما در بازه ۶۰ – ۲۵ درجه سانتی گراد بر روی الکتروریسی الیاف پلی آمید-۶ پرداختهاند و دریافتند که با افزایش درجه حرارت قطر الیاف تولیدی کاهش یافته است. آنها این کاهش در قطر را به کاهش ویسکوزیته محلولهای پلیمری در دمای بالاتر نسبت دادهاند، زیرا یک رابطه معکوس بین ویسکوزیته و دما وجود دارد [۳۹].
۱-۵-۳-۲-رطوبت
در رطوبت بسیار پایین حلّالهای فرّار به سرعت میتوانند خشک شوند. گاهی اوقات سرعت تبخیر حلّال نسبت به خروج حلّال از نوک سوزن بسیار بیشتر است که این امر می تواند فرایند الکتروریسی را با مشکل مواجه کند. در نتیجه، فرایند الکتروریسی تنها می تواند برای چند دقیقه قبل از آن که نوک سوزن مسدود شود، انجام شود [۴۰].
همچنین برخی محققان مطرح کرده اند که در صورتیکه رطوبت در محیط الکتروریسی زیاد باشد می تواند به تخلیه بار الکتریکی موجود بر روی الیاف الکتروریسی شده کمک کند [۲۳].
رطوبتهای مختلف برای محلولهای پلیاستایرن در حال ریسندگی توسط Casper و همکارانش مورد مطالعه قرار گرفته و نشان داده که در رطوبت کمتر از ۵۰% سطح لیف صاف است، اما با افزایش رطوبت منافذ کوچک دایرهای شکل بر روی سطح الیاف ظاهر می شود، افزایش بیشتر رطوبت منجر به افزایش اندازه این خلل و فرجها شده و در نهایت باعث ادغام آنها میگردد [۲۳].
الکتروریسی در رطوبت بالا شبیه به آن است که در شرایط الکتروریسی عادی، آب بر سطح لیف متراکم شده باشد. در نتیجه می تواند بر روی مورفولوژی لیف، مخصوصاً پلیمر محلول در حلّالهای فرّار اثر داشته باشد [۲۳].
۱-۵-۳-۳-نوع جوّ
ترکیب هوا در محیط الکتروریسی بر فرایند الکتروریسی تأثیرگذار خواهد بود. گازهای متفاوت رفتارهای متفاوتی تحت میدان الکترواستاتیکی بالا دارند. به عنوان مثال هلیم تحت میدان الکترواستاتیکی بالا تجزیه می شود و بنابراین الکتروریسی ممکن نخواهد بود. اگرچه وقتی یک گاز با ولتاژ تجزیه بالاتر مانند فرئون-۱۲ استفاده شود، الیاف بدست آمده قطری دو برابر قطر الیافی را دارند که در هوا و در سایر شرایط یکسان الکتروریسی شده اند [۴۰].
۱-۵-۳-۴-فشار
تحت شرایط بسته، این امکان وجود دارد که اثر فشار بر روی جت الکتروریسی را بررسی نمود. به طور کلی کاهش فشار محیط اطراف جت الکتروریسی، فرایند الکتروریسی را بهبود نمیبخشد. وقتی فشار کمتر از فشار اتمسفر باشد، محلول پلیمری درون سرنگ تمایل بیشتری به جریان یافتن به سمت خارج سوزن خواهد داشت و بنابراین موجب شروع جت ناپایدار می شود. در مدت زمانی که فشار کاهش مییابد، حباب زدن سریع محلول در نوک سوزن رخ خواهد داد. در فشار بسیار کم، الکتروریسی در نتیجه تخلیه مستقیم بارهای الکتریکی، غیرممکن است [۲۳].
فصل دوم | |
مروری بر تحقیقات گذشته |
۲-۱-مقدمه
حرکت گردبادی جت و بخار شدن حلال پلیمر به طور همزمان باعث میشود که الیاف کشیده شوند و در محدوده نانومتر قرار گیرند. در الکتروریسی متداول الیاف به صورت تصادفی بر سطح جمع کننده جمع میشوند که علت این امر نیروی دافع الکترواستایک است که بین الیاف وجود دارد و آنها را از هم جدا میکند. تلاشهای متعددی برای موازی قرار دادن الیاف تولیدی در نظر گرفته شده است که از جمع کننده دوار سیلندری و یا میدان الکتریکی استفاده شده است.
۲-۲-جمع کننده سیلندری با سرعت بالا
یکی دیگر از روشهای تولید نانوالیاف آرایش یافته، استفاده از یک سیلندر دوّار به عنوان جمع کننده مانند شکل ۲-۱-الف است.
با بهره گرفتن از جمع کننده سیلندری با سرعت بالای rpm 1000، نانوالیاف در طول محیط سیلندر آرایش مییابند. Boland و همکارانش (۲۰۰۱) از این روش در بدست آوردن الیاف الکتروریسی شده پلیگلایکول اسید (PGA) در سرعت دورانی rpm 1000 و Matthews و همکارانش (۲۰۰۲) در تولید الیاف کلاژن نوع ۱ تا سرعت دورانی rpm4500 موفق بوده اند. شکل ۲-۱-ب تصویرSEM از نانوالیاف کلاژن نوع ۱ را که با بهره گرفتن از جمع کننده سیلندری در یک جهت آرایش یافته، نشان میدهد. با اینکه الیاف به طور قابل توجهی موازی میشوند، اما درجه توازی خیلی خوب نیست، بطوریکه در شکل ۲-۱-ب الیاف غیر موازی نیز مشاهده می شود [۴۱].
شکل ۲-۱-(الف) نمای شماتیکی از دستگاه الکتروریسی با جمع کننده سیلندری، (ب) تصویرSEM از آرایش یافتگی نانوالیاف کلاژن نوع ۱ با بهره گرفتن از جمع کننده سیلندری [۴۱]
اینک بخش خدمات دستخوش تغییراتی است که پیش تر در تاریخ خود تجربه نکرده است. این تغییرات ھم بر ساختار صنعت و هم ماهیت رقابت تأثیر شگرف داشته است. جای تعجب نیست که، در این محیط متلاطم با تغییرات شتابنده، موسسات مجبور شدهاند شیوه واکنش خود را نسبت به بازار تغییر دهند، به طوری که کمتر روی محصولات و بیشتر به مشتریان و روابط متمرکز شوند و به جای دیدی کوتاه مدت، دیدی بلند مدت را در پیش گیرند (۲۰۰۰ Harrison,). شدت رقابت و پیچیدگی آن، بسیاری از سازمان ها را ناگزیر از پذیرش جهان بینی جدید مفهوم بازاریابی، یعنی «بازاریابی رابطهمند» نموده است و به جای استراتژی های تهاجمی بازاریابی، آنها را بسوی استراتژی های دفاعی بازاریابی سوق می دهد (تاج زاده نمین، ۱۳۸۲).
بازاریابی رابطهمند شامل فعالیت هایی است در راستای توسعه ارتباطات طولانی مدت و مقرون به صرفه بین سازمان ها و مشتریان آن ها، به منظور ایجاد سود متقابل برای هر دو طرف. از طرفی حفظ و تقویت مداوم رابطه با مشتری مسیر یک طرفهای است که سازمان های خدماتی در استفاده از استراتژی های تدافعی و افزایش حفظ مشتریان کنونی خود باید از آن عبور کنند (تاج زاده نمین، ۱۳۸۲).
یکی از مهمترین ابزارها در جهت رسیدن به مدیریت ارتباط با مشتری سودآور، محاسبه ارزش دوره عمر مشتری است که باعث می شود سازمان بیشترین تلاش خود را برای حفظ مشتریان با سودآوری بیشتر متمرکز کند. ارزش دوره عمر مشتری مقدار ارزشی است که انتظار می رود یک مشتری در یک افق زمانی معین برای ساز مان به همراه داشته باشد که بدون شک این ارزش با میزان منفعتی که از این دسته مشتریان عاید شرکت می شود ارتباط مستقیم دارد (Wu & Li, 2010).
در این فصل شمایی کلی از تحقیق ارائه می شود. بدین صورت که ابتدا سئوالات اصلیِ مطرح در تحقیق در قالب بیان مسئله مطرح شده و در ادامه اهمیت و ضرورت بحث، در خصوص موضوع تحقیق مورد بررسی قرار گرفته و پس از آن اهداف و فرضیات تحقیق به طور کامل شرح داده خواهند شد و بر اساس فرضیههای تحقیق مدل مفهومی تحقیق ساخته خواهد شد. و در پایان نیز پس از ارائه تعاریف مفهومی، تعاریف عملیاتی مربوط به هر یک از شاخصها به طور جداگانه عرضه خواهند شد.
۱-۲٫ بیان مسئله
امروزه مشتریان در ادبیات علمی به عنوان دارایی در نظر گرفته می شوند (Lewis, 2005). بر طبق این نقطه نظر مشتریان به عنوان ارزش اقتصادی مورد توجه قرار گرفته شده اند. چنین رویکردی منجر به طبقه بندی مشتریان بر اساس سطح بلند مدت سودآوریشان برای شرکت شده است (Haenlein & et al, 2006). تمایز مشتریان در جریان ارتباط شان با شرکت در نتیجه حساسیت آنها نسبت به قیمت، مدت چرخه عمر، میزان ارزش خرید و نحوه رفتار شان و سایر موارد مشخص می شود. در واقع این موارد، علت تفاوت در ارزش چرخه عمر مشتری[۱] (CLV) می باشد که بر مبنای سود آوری شان در بلند مدت برای شرکت بسیار مهم خواهد بود و بر این مبنا استراتژی های یافتن و نگهداری مشتری، برای مشتریان مختلف طرح ریزی می شود. در واقع مدیران معتقدند که شرکت نباید برای به دست آوردن هر مشتری در هر سطح از سود آوری برای شرکت، هزینه پرداخت کند بلکه باید منابع محدود خود را در جهت کسب و نگهداری مشتریان کلیدی شرکت بصورت بهینه صرف کند (مدهوشی، اصغرنژاد، ۱۳۸۹).
CLV، از اصول اساسی مدیریت ارتباط با مشتری[۲] (CRM) است. کاتلر[۳] (۱۹۹۷) اشاره کرد که CLV سود خالصی است که از یک مشتری معین در طول دوره عمر آن مشتری بدست می آید. یعنی زمانی که او کالایی را از یک شرکت خریداری می کند. بنابراین CLV سودی است که در تمام مراحل یک موسسه اقتصادی در هنگام حفظ رابطه با مشتری ایجاد شده است. بلترگ و دایتون[۴] (۱۹۹۶) بیان نمودند که همه مشتریان یکی نیستند، بعبارتی همانطور که رقابت در بازار سخت تر می شود نگهداری مشتریان با ارزش نیز برای یک موسسه اقتصادی مهم تر می شود. طبق قانون ۸۰/۲۰ : ۲۰% ازمشتریان، ۸۰% سود را برای شرکت بوجود می آورند. در نتیجه اندازه گیری CLV یکی از موضوعات بسیار مهم است (Wu & Li, 2010) زیرا دانستن CLV مشتری، تصمیم گیران را قادر می سازد تا مشتریان را دقیق تر طبقه بندی نموده و تلاشهای تخصیص منابع بازاریابی را در این زمینه بهبود بخشند و این به نوبه خود منجر به نرخ احتباس و سود بالاتر برای شرکت خواهد شد (Benoit & Poel, 2009). بنابراین فعالیت های بازاریابی نیز می بایست بوسیله عملکرد هر مشتری متمایز گردد و این نوع بازاریابی مشخصه رویکرد بازاریابی رابطهمند[۵] (RM) است (Pop, 2006).
بازاریابی رابطهمند به ایجاد روابط بلند مدت و متقابل با افراد و سازمان ها و گروه های ذینفع اشاره می کند و اساس آن برقراری ارتباطات مطلوب و موثر به منظور حفظ و نگهداری آنهاست. در بین گروه های ذینفع، مشتری مهم ترین بوده و RM مشتری را به دیده یک دارایی می نگرد که مستهلک نمی شود و اگرچه در ترازنامه شرکت ها جایی ندارد اما در حقیقت از همه آن اقلام مهم تر است. RM صرفا˝ بدنبال این نیست که خدمات را در مکان، زمان و قیمت مورد تقاضای بازار هدف، در اختیارش قرار دهد، بلکه می خواهد چنان روابطی با بازار هدف ایجاد کند که مجددا˝ در آینده از او خرید و دیگران را نیز به این کار ترغیب کنند. RM به دنبال آن است که مشتریان بیشتری را حفظ کرده و مشتریان کمتری را از دست بدهد (سالاری، ۱۳۸۳).
موضوعات فوق در عرصه بانکداری دارای اهمیت دو چندان است. با ظهور بانک های خصوصی در کنار بانک های دولتی شاهد افزایش شدّت رقابت در صنعت بانکداری ایران می باشیم، و می بایست در جهت حفظ مشتری کلیدی و ایجاد روابط بلندمدت با او حرکت کرد. روابط غیردوستانه با مشتر ی موجب از دست رفتن موقعیت و حذف شدن از صحنه ی رقابت خواهد شد. از این رو، بانک ها به منظور آگاهی از نیازمندی ها و رفتار مشتریان خود در ارائه انواع خدمات باید به شناسایی ویژگی های آنها بپردازند. از این رو بانک ها بسرعت درحال پذیرش رویکردی رابطه محور برای بازاریابی به منظور افزایش وفاداری مشتری و نگهداری آنها به منظور رقابت پذیری، تغییر تمایلات تقاضای مشتری و پیشرفت در تکنولوژی اطلاعات هستند (Anabila & et al. , 2012).
بنابراین و از آنجایی که در بازاریابی رابطهمند (RM) یک بنگاه اقتصادی سعی نمی کند تا هر مشتری را راضی کند بلکه تنها به «مشتریان سودمند[۶]» توجه می کند که ارزش اضافه ای از طریق کاهش هزینه های جذب، خدمات و… نصیب بنگاه می کنند و این ارزش اضافه در متون بازاریابی، ارزش چرخه عمر مشتری (CLV) نامیده می شود (Ma & et al. , 2009) متغیر فوق می تواند اثر مثبتی در حفظ و وفاداری مشتریان بانک داشته باشد. در نتیجه به منظور بررسی این مهم، سوال اصلی تحقیق بصورت زیر تنظیم شد: «آیا میان بازار یابی رابطهمند (RM) و ارزش چرخه عمر مشتری (CLV) رابطه وجود دارد؟
۱-۳٫ اهمیت و ضرورت تحقیق
علاوه بر اینکه تحقیقات صورت گرفته بر روی متغیرهای تحقیق فوق یعنی RM و CLV در داخل کشور بسیار اندک هستند و تحقیق مشابهی در زمینه شناسایی رابطه بین آنها یافت نشد، دلایل زیر نیز محقق را بر آن داشت تا به بررسی هرچه بیشتر موضوع فوق بپردازد.
وینر و همکاران[۷] (۱۹۹۸) بر اساس دیدگاه های مشتریان نتیجه گرفتند که RM می تواند فواید زیر را برای مشتری به همراه داشته باشد:
-
- اطمینان: کاهش اضطراب، ایمان به خدمات یا محصولات دریافتی، احساس اعتماد به خدمت دهنده.
-
- مزایای اجتماعی: شناخت اشخاص بوسیله کارمندان، مشتریان با کارمندان آشنا می شوند، توسعه روابط دوستانه با کارمندان.
-
- رفتارهای خاص: خدمات اضافه، قیمت های ویژه، اولویت بالا نسبت به سایر مشتریان.
از طرفی، در برخی تحقیقات (زیتهامل و بیتنر[۸]، ۱۹۹۶) اشاره شده که RM می تواند باعث جذب مشتریان جدید گردد، زیرا رضایت مشتریان باعث ایجاد دید مثبت در آنها برای استفاده مجدد از خدمات یا کالاهای شرکت می گردد.
همچنین، سود استراتژیک بلند مدت RM برای شرکت ها نیز مزایایی دارد زیرا هزینه های مربوط به جذب مشتریان جدید را کاهش می دهد. RM سازمان ها را قادر می سازد (اگر آنرا بدرستی اجرا نمایند) تا کسب و کار خود را گسترش دهند (Rashid, 2003, 742-743).
محاسبه چرخه عمر مشتری نیز مزایای بسیاری برای سازمان دارد. از جمله چرخه عمر مشتری می گوید چه اطلاعاتی در دسترس است و چه تصمیماتی باید گرفته شود. اطلاعات می تواند سودآوری مشتریان بالقوه، را که می توانند به مشتریان بالفعل تبدیل شوند و اینکه تا چه مدت به صورت مشتری، وفادار خواهند ماند و چگونه احتمالاً سازمان را ترک خواهند کرد، پیش بینی کند. بعضی از مشتریان مرتباً مراجعاتشان را به شرکت ها برای کسب مزیت هایی که طی رقابت میان آنها به وجودمی آید، تغییر میدهند. در این صورت سازمان ها می توانند هدفشان را روی مشتریانی متمرکز کنند که سودآوری بیشتری دارند. بنابراین میتوان از طریق اطلاعات ارزش مشتریان را تعیین، رفتار آینده آنها را پیش بینی، و تصمیمات آگاهانه ای را در این رابطه اتخاذ کرد.
در مجموع مباحث فوق می توانند نقش تعیین کننده ای در بانکها داشته باشند. زیرا مفاهیمی همچون بازاریابی رابطه مند به بانک ها کمک می کنند نیازهای مشتریان خود را تشخیص و بر اساس نیازهای خاص هر مشتری برنامه ریزی نمایند و با کمک گرفتن از مفهوم چرخه ارزش مشتری منافع بدست آمده از هر مشتری را بدست آورده و در صورت مشخص شدن نقص آن را اصلاح نمایند. این موضوع بدین سبب دارای اهمیت است که امروزه شناخت و پیش بینی نیازهای مشتریان برای بنگاه های اقتصادی جهت کسب مزیت رقابتی و بخش بندی بازار ضروری است. مشتری عامل کلیدی و محوری در تقویت چابکی سازمان قلمداد می شود و جهت گیری کلیه اهداف، استراتژی ها و منابع حول محور جذب و نگهداری مشتری میباشد (دیواندری، دلخواه، ۱۳۸۴).
۱-۴٫ اهداف تحقیق
هدف اصلی تحقیق حاضر به قرار زیر است :
-
- هدف اصلی تحقیق سنجش رابطه بین RM و CLV در عرصه بانکداری است.
و اما از اهداف فرعی تحقیق زیر می توان به موارد زیر اشاره نمود:
الف. سنجش رابطه بین RM و میزان استفاده از خدمات بانک.
ب. سنجش رابطه بین RM و وفاداری مشتری در بانک.
ج. سنجش رابطه بین RM و تبلیغات شفاهی در بانک.
د. سنجش رابطه بین RM و تمایل به مراجعه در بانک.
۱-۵٫ فرضیه های تحقیق
فرضیه اصلی تحقیق بصورت زیر بیان می شود:
-
- بین بازاریابی رابطهمند (RM) و ارزش چرخه عمر مشتری رابطه وجود دارد.
همچنین فرضیه های فرعی تحقیق بصورت زیر تدوین شدند:
-
- بین RM و میزان استفاده از خدمات مشتریان رابطه معنادار وجود دارد.
-
- بین RM و وفاداری مشتری رابطه معنادار وجود دارد.
-
- بین RM و تبلیغات شفاهی (تبلیغات دهان به دهان) مشتریان رابطه معنادار وجود دارد.
-
- بین RM و تمایل به مراجعه مجدد مشتریان رابطه معنادار وجود دارد.
بر این اساس می توان در نمودار ۱ مدل مفهومی تحقیق را مشاهده نمود که در آن مؤلفه های بازاریابی رابطهمند بر اساس تحقیق دبوسی و واه[۹] (۲۰۰۵) و مؤلفه های ارزش چرخه عمر مشتری از تحقیقات واو و لی (۲۰۱۱) اقتباس شده اند.
امام علی بن ابیطالب (علیهالسلام) که در این پژوهش به دنبال شناخت او از منظر قرآن هستیم، خود از قرآن چنین یاد میکند:
«ان الله تعالی انزل کتابا هادیا، بین فیه الخیر والشر فخذوا نهج الخیر تهتدوا و اصدفوا عن سمت الشر تقصدوا؛ همانا خداوند متعال کتابی هدایتگر فرو فرستاده که مرزهای خیر و شر بهروشنی در آن بیانشده است، پس سمت و راه خیر را پیش بگیرید تا هدایت یابید و از سمت شر روی برتابید تا در خط مستقیم و تعادل قرار یابید»[۹۸].
و نیز میفرماید:
«واعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الذی لایغش والهادی الذی لایضل و المحدث الذی لایکذب…؛ و بدانید که شما چراغی چونان قرآن فرا راه دارید که تنها ناصحی است که نصیحت خویش را به خیانت نمیآلاید و تنها هدایتگری است که هرگز به گمراهی نمیکشاند و تنها سخنگویی است که هیچگاه سخن بهدروغ نمیگوید»[۹۹].
این بیان بلند از امیر توانای بیان، امام علی بن ابیطالب (علیهالسلام) در وصف قرآن است:
«تبیین «ثقل اکبر» توسط «ثقل اصغر» و معرفی «ثقل اصغر» بهوسیلهی «ثقل اکبر» را میتوان مصداقی از وصیت پیامبر بزرگ اسلام (صلیالله علیه و آله) در جدا نشدن این دو امانت بزرگ و جاودان از همدیگر دانست؛ ازآنجاکه این دو میراث ارزشمند رسول خدا (صلیالله علیه و آله) در کلام او در کنار همدیگر قرار گرفتند و آن دو باهم میزان هدایت قلمداد شدند و پیامبر (صلیالله علیه و آله) از آن دو به «ثقلین» تعبیر فرمود، پس میتوان وصف یکی را در حق دیگری به کاربرد. پس هنگامیکه دربارهی قرآن «ثقل اکبر» در قرآن میخوانیم: «لایمسه الا المطهرون»[۱۰۰] بهجز پاکیزگان کسی حق نزدیک شدن و شناخت قرآن را ندارد، میتوان بهکارگیری این وصف را در حق اهلبیت (ثقل اصغر) شایسته دانست و گفت که جز پاکیزگان کسی حق و توان شناخت آنها را ندارد!»
حال که راهی برای شناخت آن بزرگواران جز قرآن وجود ندارد، برای شناخت آنان دست به آستان بلند قرآن دراز کرده و برای شناخت اولین آنان امام علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، از آن کتاب بزرگ آسمانی مدد میجوییم.
در سال امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، گفتگو از علی (علیهالسلام) و شناخت آن حضرت از زبان قرآن، بیشک حال و هوا و شور و صفای دیگری دارد.
اگرچه به دلایل خاصی نام علی (علیهالسلام) بهصراحت در قرآن نیامده است[۱۰۱]، ولی به اقرار و اعتراف برخی از بزرگان اهل سنّت، آیات بسیاری در منزلت، شأن و جایگاه رفیع علی (علیهالسلام) یا اهلبیت (علیهمالسلام) نازلشده است و جای هیچ تردیدی نیست که این آیات دربارهی دیگران نازل نشده است. در این آیات به حوادث و رخدادهایی اشارهشده است که کسی جز علی (علیهالسلام) یا اهلبیت (علیهمالسلام) مصداق دیگری ندارند، اگرچه نباید از این نکته غفلت نمود که ممکن است در برخی موارد، معنای آیه معنایی عام باشد و ظاهر آیه، دیگران را نیز شامل شود، ولی به هر صورت، مصداق اکمل و اتم آن اهلبیت (علیهمالسلام) یا شخص علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است.
پیشازاین گفته شد که به نقل ابن عباس، سی صد آیه از قرآن درباره علی (علیهالسلام) و مدح او نازلشده است؛ ما در این مجموعه فقط به حدود سی آیه اشارهکردهایم و بنابراین بوده که آیات روشنتر را گزینش نموده و به شأن نزول آنها اشارهکنیم.
اتفاقاً بخش عظیمی از شأن نزولها را نیز با توجه به منابع معتبر اهل سنّت بیان کردهایم، زیرا بر این باوریم که:
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
۱-۱-۱-۴- آیهی تبلیغ
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین؛ ای پیامبر، آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازلشده ابلاغ کن که اگر نکنی پیامش را نرساندهای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه میدارد؛ آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند»[۱۰۲].
بهتصریح همهی علمای شیعه در کتابهای تفسیر و حدیث و تاریخ و نیز بسیاری از علمای اهل سنّت[۱۰۳]، این آیه در شأن علی بن ابیطالب (علیهالسلام) نازلشده است.
شأن نزول
این آیه مربوط به داستان غدیر است؛ علامه امینی (رحمتالله علیه) در «الغدیر»، حدیث غدیر را از ۱۱۰ نفر از صحابه ویاران پیامبر (صلیالله علیه و آله) با اسناد و مدارک معتبر نقل میکند که شأن نزول آن بهطور مختصر به این شرح است:
در آخرین سال عمر پیامبر (صلیالله علیه و آله)، مراسم حجه الوداع باشکوه هرچهتمامتر در حضور پیامبر (صلیالله علیه و آله) به پایان رسید، نزدیکیهای ظهر و در میان بیابانهای خشک و سوزان، «غدیر خم» از دور نمایان شد.
آن روز درست هشت روز از عید قربان میگذشت. ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر (صلیالله علیه و آله) به همراهان داده شد. آنانی که پیشاپیش حرکت میکردند به عقب فراخوانده شدند و منتظر رسیدن کسانی شدند که از کاروان عقبافتاده بودند.
مردم نماز را با رسول خدا (صلیالله علیه و آله) اقامه کردند. در آن گرمای سوزان، سایبانی برای پیامبر (صلیالله علیه و آله) درست کردند و پیامبر (صلیالله علیه و آله) به آنها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازهی الهی خود را آماده کنند. چون مردمانی که در نقاط دورتری بودند، چهرهی مبارک رسول خدا (صلیالله علیه و آله) را نمیدیدند، برای پیامبر (صلیالله علیه و آله) منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر (صلیالله علیه و آله) بر فراز آن قرار گرفت.
پیامبر (صلیالله علیه و آله) پس از حمد و سپاس پروردگار، مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده و از میان شما میروم، من مسئولم و شما هم مسئولید! شما دربارهی من چگونه شهادت میدهید؟ مردم صدا بلند کردند و گفتند: «نشهد انک قد بلغت و نصحت و حمدت فجزاک الله؛ ما گواهی میدهیم که تو وظیفه رسالت را به انجام رسانیدی و شرط خیرخواهی را بهجا آوردی و آخرین تلاش و کوشش خود را درراه هدایت ما نمودی! خداوند تو را جزای خیر دهد!»
سپس پیامبر (صلیالله علیه و آله) از آنان اقرار به یگانگی خدا و رسالت خویش و حقانیت رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان گرفت و فرمود: خداوندا گواه باش! و خطاب به آنان فرمود:
«اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار میگذارم چه خواهید کرد: اول ثقل اکبر، کتاب خدا و دومین آنها خاندان من؟! خداوند لطیف به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا در بهشت به من بپیوندند. از این دو پیشی نگیرید که هلاک میشوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد!»
ناگهان مردم دیدند که پیامبر (صلیالله علیه و آله) با نگاه کردن به اطراف گویی در جستجوی کسی است؛ همینکه چشمش به علی (علیهالسلام) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنانکه سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم ایشان را دیدند. در اینجا پیامبر (صلیالله علیه و آله) فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم; چه کسی از همهی مردم نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارتر است؟» گفتند: خدا و پیامبر (صلیالله علیه و آله) داناترند! پیامبر (صلیالله علیه و آله) فرمودند: خدا، مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم! سپس فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه» و سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار؛ خداوندا، دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار! محبوب بدار آنکسی که او را محبوب دارد و دشمن بدار آنکس که او را دشمن دارد. یارانش را یاری کن و آنها را که ترک یاریاش کنند، از یاری خویش محروم ساز و حق را هر جا که اوست قرار بده!»
و در پایان تأکید فرمودند که حاضران به کسانی که حضور نداشتند این مطلب را برسانند. پسازاین، مردم (ازجمله ابوبکر و عمر) خطاب به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگفتند: آفرین بر تو باد! آفرین بر تو باد ای فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان وزنان باایمان شدی[۱۰۴].
۲-۱-۱-۴- آیهی ولایت
«انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون؛ ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند»[۱۰۵].
در کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی (رحمتالله علیه) نام بخشی از بزرگان اهل سنّت را که شأن نزول این آیه را دربارهی علی بن ابیطالب (علیهالسلام) دانستهاند ذکر کرده است[۱۰۶]. و همهی علمای شیعه، شأن نزول این آیه را دربارهی علی بن ابیطالب (علیهالسلام) میدانند.
شأن نزول
سیوطی در «الدر المنثور» در ذیل این آیه از ابن عباس نقل میکند که علی (علیهالسلام) در رکوع نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد. پیامبر (صلیالله علیه و آله) از او پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد؟ اشاره به علی (علیهالسلام) کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است! در این هنگام آیهی «انما ولیکم الله و رسوله…» نازل شد[۱۰۷].
۳-۱-۱-۴- آیهی اولی الامر
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الامر (اوصیای پیامبر) را».
شأن نزول
مفسر معروف «حاکم حسکانی حنفی نیشابوری»، ذیل این آیه، پنج حدیث نقل کرده است که در همهی آنها عنوان «اولی الامر» بر علی (علیهالسلام) تطبیق شده است. در نخستین حدیث، از خود آن حضرت نقل میکند که وقتی پیامبر (صلیالله علیه و آله) فرمود: شرکای من کسانی هستند که خداوند آنها را قرین خود و من ساخته و دربارهی آنها آیهی «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله» را نازل کرده است، از آن حضرت پرسیدم: «یا نبیالله من هم؛ ای پیامبر خدا، اولی الامر کیاناند؟» «قال: انت اولهم؛ فرمود: تو نخستین آنها هستی»[۱۰۸].
در بعضی از روایات اهل سنّت، نام ائمه دوازدهگانهی اهلبیت (علیهمالسلام) یکبهیک آمده است[۱۰۹].
۴-۱-۱-۴- آیهی صادقین
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید»[۱۱۰].
شأن نزول
مفسر معروف، سیوطی در «درالمنثور» از ابن عباس نقل میکند که در تفسیر آیهی «اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» گفت: «مع علی بن ابیطالب؛ با علی بن ابیطالب باشید»[۱۱۱].
در بیان شأن نزول این آیه احادیث دیگری هست که در کتب هر دو مکتب (اهلبیت و اهل سنّت) آمده است[۱۱۲].
نکته حائز اهمیت در اینجا این است که دستور خداوند به اینکه مؤمنان همواره باید با صادقان باشند، دستوری است مطلق و بدون هیچگونه قید و شرطی، این معنا جز در مورد معصومین (علیهمالسلام) امکانپذیر نیست؛ زیرا غیر معصوم ممکن است خطا کند و در آن حال باید از او جدا شد. کسی که در همه حال میتوان در کنار او و پیرو او بود، جز انسان معصوم کسی نخواهد بود؛ بنابراین منظور از صادقین در این آیه، هر فرد راستگویی نیست، بلکه صادقانی است که سخن خلاف - نه عمداً و نه از روی سهو - در گفتار آنها راه ندارد.
با الهام از این آیه و تفسیر آن به همراهی با علی (علیهالسلام) و فرزندان معصوم او، «دکتر محمد تیجانی» نام یکی از کتابهای خود را «لاکون مع الصادقین» هدفم این است که با صادقان باشم! گذارده که تأثیر عجیبی در بسیاری از مسلمین کرده است.
۵-۱-۱-۴- آیهی قربی
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی؛ بگو: من هیچ پاداشی از شما برای رسالتم درخواست نمیکنم، جز دوست داشتن نزدیکانم (اهلبیتم)»[۱۱۳].
در ذیل این آیه، روایات فراوانی، در منابع اهل سنّت و شیعه نقلشده است که در تفسیر و تبیین مفهوم آیهی شریفه میتوان از آنها کمک گرفت.
شأن نزول
«حاکم حسکانی» که از دانشمندان معروف قرن پنجم هجری است، در شواهد التنزیل از «سعید بن جبیر» از ابن عباس چنین نقل میکند:
«لما نزلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی قالوا یا رسولالله من هولاء الذین امرنا الله بمودتهم! قال: علی و فاطمه و ولدهما؛ هنگامیکه این آیه نازل شد اصحاب عرض کردند: ای رسول خدا، اینها کیستاند که خداوند ما را به محبت آنها امر کرده است؟ فرمود: علی و فاطمه و فرزندان آن دو (علیهمالسلام) میباشند»[۱۱۴].
نکته:
قرآن در سورهی شعرا به نقل از پنج نفر از پیامبران الهی (نوح، هود، صالح، لوط و شعیب (علیهمالسلام) میفرماید: «و ما اسئلکم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العالمین» و از سوی دیگر در مورد شخص پیامبر (صلیالله علیه و آله) میفرماید: «من از شما پاداشی تقاضا نمیکنم، مگر دوستی خویشاوندانم را!»
از طرفی، در آیهی ۵۷ سورهی فرقان باز در مورد پیامبر (صلیالله علیه و آله) میخوانیم: «قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا؛ بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچگونه پاداشی از شما مطالبه نمیکنم، مگر کسانی که بخواهند راهی بهسوی پروردگارشان برگزینند»؛ و باز در سورهی سبأ آیهی ۴۷ در مورد پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) آمده است: «قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجری الا علی الله».
سؤال این است که جمعکردن این آیات چهارگانه چگونه ممکن است؟